داستانک شاخه گلی برای مادر
داستانک شاخه گلی برای مادر
مردی در راه برگشت به خانه، جلوی یک گلفروشی توقف کرد تا برای مادرش که در شهری حدود ۳۰۰ کیلومتر دورتر زندگی میکرد یک دسته گل سفارش دهد تا ارسال کنند.
وقتی داشت از ماشین پیاده میشد متوجه شد که دختر کوچکی گوشهای ایستاده و در حال گریه کردن است.
مرد از دختر پرسید که چرا گریه میکند و دختر جواب داد: «من میخواهم یک شاخه گل رز برای مادرم بخرم. اما پولم کافی نیست.»
مرد لبخندی زد و
ادامه مطلب / دانلود