نتايج جستجو مطالب برچسب : دلنوشته

به گزارش میهن فال به نقل از روزنامه «جوان» دلنوشته‌ فرزند یکی از جان‌باختگان فاجعه منا به رهبر معظم انقلاب را به شرح زیر منتشر کرد:

وَ مَن یخرُج مِن بَیتِه‌ مُهاجِراً اِلَی اللهِ وَ رَسولِه‌ثُمَّ یدرِکهُ المَوتُ فَقَد وَقَعَ اَجرُه‌ُ عَلَی الله؛

محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی و ولی امر مسلمین حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی)

سلام علیکم

با درود بر خاتم پیامبران و خاندان پاکش و ارواح طیبه امام راحل و شهدای انقلاب اسلامی، با چشمانی اشک‌بار قلم را به دست گرفته‌ام و بر لوح ادب می‌سایم تا بخشی از

ادامه مطلب / دانلود

 دل نوشته های عاشقانه و دلنشین

دلنوشته های عاشقانه و دلنشین

به خودت کمی اهمیت بده
وگرنه لا به لای زندگی از بین می روی
و هیچ کس هم نمی فهمد..

– جان ماکسول

*********************
**************

زودتر از من بمیر
تنها کمی زودتر
تا تو آنی نباشی که مجبور است
راه خانه را تنها برگردد…

– راینر کنسه

*********************
************

وقتی که تو نیستی
من هم
تنهاترین اتفاقِ بی دلیلِ زمین ام…

– سید علی صالحی

*********************
**************

ترسِ من از مُردن
و رفتن به اون دنیا…
و دوباره دیدنِ آدم های این دنیاست!

“حسین پناهی”

*********************
**************

من نمیدانم
چرا هر کسی را صدا کردم
هر کس را دوست داشتم
ناگهان در خم کوچه گم شد !!

“احمدرضا احمدی”

*********************
**************

عاقبت
همه ی ما زیر این خاک آرام خواهیم گرفت
ما که روی آن
دمی به همدیگر مجال آرامش ندادیم ..

– آنا اخماتووا

*********************
**************

افراد به اندازه کمبودهایشان دیگران را آزار می دهند …

ژان پل سارتر

*********************
**************

کنار ما
همیشه احتمال خیانت هست
همیشه پلی برای فروریختن
مرگی، برای بی خبر از راه رسیدن…
دنیا مکان امنی برای عاشق شدن نیست …

– راضیه بهرامی خشنود

*********************
**************

فقط آدم‌های خوب به خوبی خود شک دارند …

*پل استر

*********************
**************

همه چیزهای از دست رفته
روزی دوباره باز میگردند
اما
درست وقتیکه
یاد میگیریم
چگونه بدون آنها زندگی کنیم!

“ژوزه ساراماگو”

*********************
**************

اندکی غرور به آدم کمک می کند که فاصله اش را حفظ کند !

*آلبر کامو

*********************
**************

همه فقـط با تو همدردی می کنند…
ای کاش فقط یک نفر پیدا میشد
کسی که صادقانه میگفت:
نگران نباش !
“با هم درستش میکنیم!”

“چارلی چاپلین”

*********************
**************

یک زن
تنها به مردی…
که دوستش دارد
صدها بار شانس دوباره می دهد!

ایلهان برک

*********************
**************

برای ِ هر کس که رفتنی ست ،
فقـط باید کنار ایستاد
و
راه باز کرد
بـه همیـــن سادگـــی !

چارلز بوکوفسکی

*********************
**************

چه ساده لوح اند
آنان که می پندارند
عکس تو را به دیوارهای خانه ام آویخته ام
و نمی دانند که من
دیوارهای خانه را به عکس تو آویخته ام …

– شمس لنگرودی

ادامه مطلب / دانلود

بهاره رهنما به مناسبت تولد ۱۶ سالگی پریا، در صفحه شخصی‌اش مطلبی نگاشته است؛ متن این مطلب به شرح زیر است:

عکسی جدید از دختر بهاره رهنما به مناسبت تولدش! +دلنوشته خواندنی

 پریا شانزده ساله شد

امروز دخترک قصه‌های من به شانزده سالگی سلام می‌کند و من در بهت این بالندگی مبهوت، خدایم را شکر می‌کنم، با لذت و تحسین نگاهش می‌کنم و به یاد می‌آورم این شعر مرحوم حمید مصدق را:

زیباییت مرا به قصور متهم می‌کند

بی‌آنکه بداند از این همه،

سهم پرنده فقط پرواز است …

 عکسی جدید از دختر بهاره رهنما به مناسبت تولدش! +دلنوشته خواندنی

 ( بهاره رهنما و همسرش پیمان قاسم خانی و دخترشان پریا )

 مجله زندگی ایده آل نوشت: اصلا لازم نیست اینجا بنویسیم مصاحبه درباره آخرین تجربه ها با کیست. کافی است پاسخ چند سؤال را بخوانید تا روح پیمان قاسم خانی و نگاه شیطنت آمیزش در وجودتان حلول کند! بااو از «آخرین ها» حرف زدیم. کتاب هایی که خوانده، فیلم هایی که دیده، خنده هایی که کرده و اشک هایی که ریخته. طبق معمول تلاشش را کرده که صادقانه حرف بزند و تلاشش باز هم مثل همیشه با نتیجه بوده. علاوه بر اینکه از آخرین فعالیت های فرهنگی و غیرفرهنگی پیمان قاسم خانی مطلع می شوید، می توانید آنها را به عنوان پیشنهادهایی برای روزهایی که بی حوصله هستید در نظر بگیرید. این شما و این آخرین ورژن پیمان قاسم خانی.

 آخرین باری که ترسیدید، کی بود و چرا؟

 من از فضاهای بسته خیلی می ترسم و همین چند روز پیش به اندازه ۱۰ثانیه در آسانسور گیر کردم و کلی ترسیدم.

 آخرین باری که به پریا، دخترتان رسیدگی کردید کی بود و چه کاری برایش انجام دادید؟

 آخرین باری که به بچه ام رسیدگی کردم یادم نمی آید! ما زیاد با هم فیلم نگاه می کنیم. چون مادرش فیلم های هنری دوست دارد اما سلیقه فیلمی من و پریا خیلی به هم نزدیک است و فیلم های درپیت زیاد نگاه می کنیم!

آخرین کتابی که خواندید و لذت بردید، چه بود؟

 استخوانه های دوست داشتنی را خواندم و خیلی دوست داشتم. به نظرم کتاب خیلی عمیق و جذابی بود.

 ایده آل می گوید: این رمان را آلیس سبالد نوشته و سال ۲۰۰۲ پرفروش ترین رمان در ایالات متحده لقب گرفت. یک کتاب خواندنی از زبان دختری تین ایجر که از سوی مردی، مورد آزار قرار می گیرد و به قتل می رسد. در اصل روح او از بهشت شخصی اش، شاهد زندگی خانواده، دوستان و حتی قاتلش است. این رمان در ایران با سه ترجمه مختلف (میترا معتضد، فریدون قاضی نژاد و فریده اشرفی) توسط سه ناشر (البرز، روزگار و مروارید) طی سال های ۸۳ ۸۲ به بازار عرضه شده است. بخوانید و لذت ببرید.
موسیقی جاز گوش می دهم

 آخرین دروغی که گفتید کی بود؟

 یادم نمی آید. من زیاد دروغ نمی گویم.

 آخرین موسیقی که گوش دادید چه بود؟

 خیلی زیاد موسیقی گوش می دهم. همین چند لحظه پیش داشتم دایانا ناوارو گوش می دادم. او یک خواننده اسپانیایی است که صدای عجیبی دارد. در کل موسیقی جاز زیاد دوست دارم.

 آخرین شعری که خواندید، چه شعری بود؟

 فکر کنم «بنی آدم اعضای یکدیگرند» مربوط به کلاس پنجم دبستان بود!

 آخرین باری که عصبانی شدید، سر چه بود؟

 دیروز به یک دلیل شخصی.

 آخرین کافه یا رستورانی که رفتید و خیلی جذب تان کرد، کجا بود؟

 خیلی اهل کافه و رستوان نیستم. اما جاهای خلوت را دوست دارم. صرفا رستوران می روم که کمی هم غذای بیرون بخورم. همین.

 خرین خریدتان کی بود و چی خریدید؟

 تی شرت خریدم؛ همین ۱۰دقیقه پیش! آهان یک کفش هم ۲۰روز پیش خریدم که خیلی راضی بودم.

 آخرین کلاهی که سرتان رفت چه موقع بود؟

 یادم نمی آید.

 آخرین باری که آشپزی کردید، کی بود؟

 ۱۵ روز پیش! من جز تخم مرغ غذای دیگری بلد نیستم بپزم!

 آخرین کارتونی که دیدید و کیف کردید، چه بود؟

 رالف خرابکار. به نظرم انیمیشن خوبی بود؛ از آن انیمیشن های با نمک.

 ایده آل می گوید: در سال ۲۰۱۲ استودیو والت دیزنی این انیمیشن را ساخته است. فیلم توسط ریچ مور کارگردانی شده. یعنی همان کسی که کارگردانی مجموعه سیمپسون ها و فوتوراما را برعهده داشته است. فیلم، داستان صاحب عنوان بازی gamevillan است که در مقابل نقش و آرزوی قهرمان شدن مقاومت می کند. به گزارش میهن فال دوبله این اثر با دوبله استودیو کوالیما و گلوری اینترتیمنت توسط تصویر رسانه پاسارگاد وارد بازار شده است. حتما این کارتون را ببینید و با بازی های کامپیوتری دوره کودکی تان خاطره بازی کنید.

از فوتبال مزخرفم تعریف می کنند!

 آخرین باری که ورزش کردید چه زمانی بود؟

 چند روز پیش رفتم استخر. من فوتبال هم زیاد بازی می کردم. اما خب مصدوم شدم و دیگر بازی ام به خوبی سابق نیست و بچه ها به من ترحم می کنند و الکی از بازی مزخرفم تعریف می کنند!

 ایده آل می گوید: اگر عاشق فوتبال هستید و مصدوم شده اید یا به هر دلیل نمی توانید در زمین بازی کنید، می توانید سراغ کنسول های خانگی بروید و با دوستان یک «فیفا» درست و حسابی بر بدن بزنید! کاری که پیمان قاسم خانی و برادرش محراب، استادش هستند.
توی ماشین گریه کردم

آخرین باری که خندیدید، کی بود؟

برمی گردد به سکانس های خنده دار فیلم «بدن های گرم». با دیدن بعضی از صحنه های این فیلم، واقعا خندیدم.

و آخرین باری که گریه کردید، چه موقع بود؟

خب من زود به زود اشکم درمی آید. فکر کنم همین یک هفته یا ۱۰روز پیش بود. پدر شقایق (دهقان) بیمارستان بود و حال خوبی نداشت. من سعی کردم با چهره ای پرانرژی وارد بیمارستان شوم و انرژی بدهم. اما بعد از عیادت در ماشینم کلی گریه کردم. خیلی…

 ایده آل می گوید: دیدن بیمار، مطمئنا خیلی ها را تحت تاثیر قرار می دهد. برای اینکه با بیماری نزدیکان تان کنار بیایید، بهتر است به بیماری به عنوان مشکلی گذرا که در طول زمان حل می شود، نگاه کنید. به این ترتیب این انرژی را به خود بیمار هم منتقل می کنید.

آخرین فیلمی که دیدید، چه بود؟

فیلم «بدن های گرم» را دیدم که آدابته امروزی «رومئو و ژولیت» بود و نکته جالبش این بود که رومئو داستان شکل «زامبی» بود! اصلا فیلم پرادعایی نبود اما آنقدر خوب و روان داستانش را تعریف می کرد که با دیدنش به آدم حسابی خوش می گذشت.

ایده آل می گوید: این فیلم همین امسال در سینماهای دنیا اکران شده و یک درام عاشقانه و در عین حال ترسناک است. کارگردان این اثر، جاناتان لوین است و در آن نیکلاس هاولت، ترزا پالمر و… بازی می کنند. اگر از سبک و سیاق مجموعه فیلم های «گرگ و میش» خوش تان می آید، این فیلم را هم ببینید.
آخرین تئاتری که دیدید، چه اجرایی بود؟

خدای کشتار را دیدم که به نظرم کار خوبی بود و دوستش داشتم.

ایده آل می گوید: این نمایشنامه نوشته یاسمینا رضاست. اجراهای صحنه ای زیادی در دنیا از این نمایشنامه شده است. در ایران هم آخرین بار این نمایش سال گذشته در سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه رفت. به کارگردانی علیرضا کوشک جلالی و با بازی رضا مولایی، سیما تیرانداز، لادن مستوفی و اشکان خطیبی. پیشنهاد می کنیم فیلم «کشتار» را به کارگردانی رومن پولانسکی ببینید. این فیلم هم بر مبنای همین نمایشنامه ساخته شده و بازیگران بزرگی مثل جودی فاستر و کیت وینسلت و کریستوفر والتز در آن بازی می کنند.

ادامه مطلب / دانلود

دلنوشته های زیبای عاشقانه

بوی عطر عشقت

نه دیگر محال است تو را از دست بدهم ، قید همه را به خاطر تو میزنم
قلبم را تا ابد به تو میدهم ، تو تنها مال منی ، این را به همه نشان میدهم!
مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!
وقتی که بودنم بسته به بودن تو است ، این لحظه هم منتظر آمدن تو است ، لحظه ای که بوی عطر تو می آید از آنجایی که میبینمت تا آنجایی که به انتظارت نشسته ام
چیزی دیگر نمانده تا رسیدن به آرزوها ، تا رسیدن به تویی که همیشه آرزوی زندگی ام بوده ای
هر که می آید به سراغم ، سراغ تو را از آن میگیرم ، هر که مرا نگاه میکند ، با نگاهم به دنبال تو میگردم …
و من چگونه به دیگران بگویم عاشق کسی دیگرم ، تنها دلیل زنده بودنم کسی است که همیشه بهانه ایست برای دلخوشی هایم…
خیالت راحت از اینکه هیچگاه تنهایت نمیگذارم ، دلهره ای نداشته باش از اینکه اینجا تو را جا بگذارم ، که غیر از این خودم جا میمانم و دنیا تمام میشود ، همه اینها تبدیل به یک قصه ی بی فرجام میشود!
ای تو که با نگاهت میتابی بر من و قلبم جوانه میزند ، و آن لحظه حرفهای عاشقانه میزند ، و این من و این احساسات من ، برای تویی که همیشه میمانی در دلم !
نه دیگر محال است تو را از یاد ببرم ، همه را فراموش میکنم و تو را با خود میبرم ،
تا هم خودت و هم یادت همیشه با من باشند، تا اگر لحظه ای در کنارم نبودی با یادت زنده باشم
ای تو که با احساساتم دیوانه میشوی ، تو هم اینجاست که هم احساس با من میشوی ، و آخر هم دلت با دلم و خودت با خودم همه با هم یکی میشویم!

.
.
.
.
حکایت عشقمان

تا آنجا که نفس در سینه است ، یک نفس دوستت دارم
تا آنجا که دنیایی هست و من زنده در این دنیا ، دوستت دارم
تا اوج آسمان ، به رنگ عشق ، به رنگ روشنی ها…
تا آنجایی که کسی نمیبیند ، تا جایی که کسی نمی آید ، دوستت دارم
و از نهایت بی نهایت میگذرد ، نه شبیه لیلی و نه مثل مجنون قصه ها
لیلی و مجنون ها می آیند و میروند در این روزها ، هر کسی ادعای دیوانگی دارد در این دنیا
من نه مجنونم و نه فرهاد تو ، من هستم عشق بی همتای تو ، من برای توام و تا ابد در قلب تو
ما برای هم زنده ایم ، نه به عشق دیگران ، این حکایت همیشه میماند در عشقمان!
و آنکه ادعا کرد عاشق است و دل زد به دریاها ، رفت به سوی آن دنیاها ، هنوز هم نمیفهمد معنای واقعی عشق را ، من عاشقت شدم و یک قدم پا گذاشتم ، همه ی گذشته ها را جا گذاشتم ، تا رسیدم به تویی که همین سوی دنیایی ، در کنار همین ساحل دریایی!
تو همینجایی در قلب من ، به خاطر عشق گذشتیم از هم ، تا از این گذشتن ها تنها عشق به جا بماند ، نفرت و فراموشی ها در همانجا بماند ، تا یکجا برسیم به هم ، همانجا قدم بزنیم در کنار هم ، برویم و برویم تا برسیم به نهایت عشقمان!
با تو رسیدم تا آنجایی که دلهایمان به آرامش میرسند ، قلبهایمان طعم واقعی با هم بودن را میچشند، نه در اینجا تاریکی است و نه دلهره از آنهایی که خاموشی را به همراه خود دارند !
تا آنجایی که هیچکس جز من و تو نمیبیند دوستت دارم ، حالا با آن چشمان زیبایت عمق قلب مرا ببین که تا کجاها دوستت دارم…
.
.
.
.
.
فریاد دلم

نیستی و دلتنگ تو هستم ، با اینکه همیشه به یادتم ، باز هم در این یاد در فکر تو هستم
نیستی و اشک است که حلقه زده در چشمانم ، یک لحظه در فکر رفتم که کاش اینک بودی در کنارم
که آرامش بدهی به قلبم ، دلم گرفته همنفسم
تو خودت میدانی که وقتی نباشی در کنارم ، مثل حالا آشفته و پریشانم
در این هوایی که دلم گرفته ، کاش میشد در کنارم بودی و با حضورت آرامم میکردی
که چگونه معجزه میشود، با وجود تو چه غوغایی میشود در دلم!
تا که میخواهم از این عالم دلتنگی رها شوم ، انگار که میخواهم از این دنیا جدا شوم !
مگر آنکه یک آدم سر به هوا شوم ، تا در آن لحظه بی نفس ، بی هوا شوم !
نیستی و نبودنت خنجر است که فرو میرود در قلب بی طاقتم !
من شاهد اینم که دلم عذاب میکشد ، طعم تلخ نبودنت در کنارم را میچشد !
این من و این دلتنگی ها ، دلم گرفته از بی محبتی های این زمانه !
که چرا نباید در کنار عشقم باشم ، چرا نباید در آغوش همنفسم باشم!
و من آرام مینویسم ،بی صدا اشک میریزم ، اما درون دلم فریاد است ! فریاد !!!
فریادی که تنها قلب تو میشوند از اعماق احساساتمان ، دردی که تنها قلب ما میکشد از فاصله بینمان!
میترسم تا بخواهد شکسته شود فاصله بینمان ، شیشه عمرمان نیز بشکند ، و آخر سر میماند حسرت و به جا میماند همان صدای فریاد !
.
.
.
.
.
در حال رفتنم

گاهی سکوت تسلیم فریاد ، گاهی اشک همصدا با سکوت
گاهی باید رفت بی دلیل ، لحظه ای می آید که پر از غمی
اسیری در قفسی که اسیر است در قفس زندگی
گاهی باید فراموش کرد، به یاد آن فراموشی یادها را در دل خاموش کرد
و ما رفتیم و از این رفتنها خاطره ای نماند، هر چه بود در لحظه خودش خوش بود
و اینجاست که گذشته ها خاک میخورند ، گاهی گذشته ها دل را از هر چه غم است پاک میکنند
و من خاک خوردم و بعد از سالها پر از غمم ، با اینکه گذشته ها رفت ، خودم هم در حال رفتنم
و من میروم و کسی دیگر می آید که مرا یاد نمیکند ، مثل من خودش را از تاریکی ها رها نمیکند
در خاموشیها نشستی و شمع وجودت روشن بود ، حق با تو بود که شمع هم دلیل خاموشی بود
و آن شمع سوخت و همه چیز تمام شد ، این گذشته ی خاک خورده ی من بود که تباه شد…
.
.
.
.
.
تکرار عشق

نمیتوان از اینجا گذشت ، اینجا پر از یاد تو بوده ، پر از عشق و عطر حضورت بوده
نمیتوان از اینجا دل کند ، اینجا همان جاییست که با تو قدم میزدم…
یادش بخیر آن لحظه ها ، آن روزها …
همیشه منتظر تکرارش بودم ، آن روزها نیامد و نبودنت در قلبم تکرار شد …
غصه ها و آن همه خاطره باز هم تکرار شد و دیگر تو را ندیدم
دلم پر میزند و پر میزند تا برسد به آسمانها ، ولی افسوس که جای من بی تو حتی بر روی زمین هم سنگینی میکند!
صدای تو ، آن صدای خنده های تو میپیچد در فضای قلبم و اشکم را در می آورد…
نمیتوان از اینجا گذشت ، نمیتوان چشم بر روی خاطره هایت بست !
با اینکه نیستی اما تو عشقمی ، مگر میشود به یادت نبود؟ مگر میشود در حسرت دیدار با تو نبود؟
کاش اینجا بودی ، و این اشکها و این لحظه های سرد مرا میدیدی، شاید دلت برایم میسوخت و دوباره می آمدی …
شاید دلت میسوخت و دوباره مرا به عنوان تنها عشقت میپذیرفتی…
من که دیگر نه غروری دارم و نه حرفی برای گفتن، همه حرفها درون دلم جا مانده !
گاهی باید حرفهای دلم را حتی برای خودم تکرار نکنم ، گاهی باید آنقدر تکرار کنم آمدنت را، تا تکرار شود آمدن قطره های اشک از چشمانم، تا آرام شوم از این هیاهوی دلتنگی و انتظار…
نمیتوان از اینجا گذشت ، باید منتظر ماند و به یاد گذشته ها نشست ، شاید این بغض لعنتی شکست و من رها شدم از اینهمه دلتنگی در دلم !
نه اینگونه رها نمیشوم ، من با این حرفا آرام نمیشوم ، نه بی خیال میشوم و نه خام میشوم ، من عاشقم و بیش از گذشته عاشقتر میشوم ، اگر مجنون بودم ، دیوانه تر میشوم ، دل میزنم به دریا تا برسم به فرداها! شاید تو را ببینم ، شاید این راهی که رفتم را دیگر نبینم…
نمیتوان از تو گذشت ، از تویی که عشقمی و تمام وجودم ، بیا که بی تو اینجا سوت و کورم
نمیتوان از اینجا گذشت ، اینجا زمانی جایگاه تو بوده ، پس از قلبم نمیگذرم ، تا شاید دوباره…
تکرار شوی ، تکرار…
.
.
.
.
.
سزای تو

دل شکسته بود ،راهی نداشت ، رفت و هیچ جای صحبتی نگذاشت
فکر میکرد به سوی او میروم ، هر جا برود من مخالف او میروم
در فکر او ننشسته ام ، تمام درهای خاطره ها را بر روی دلم بسته ام
من برای خودم رفتم و او برای دلش ، بی خیال که هر چه آمد بر سرش
نه لحظه ای که از او یادی کنم ، نه یک لحظه که فکر برگشتن کنم
او ارزشی نداشت ، این دل من بود که نیاز به یک چیز داشت
چیزی که در وجود او پیدا نمیشد ، یک سال هم باران می بارید بی محبتیها را از دلش نمیشست
همه چیز میگذرد و میشود شبیه یک خاطره ، تصویر دل شکسته ام نیز شبیه یک حادثه
و این حادثه روزی تلخ ترین خاطره زندگی میشود ، هر کاری کنی از یاد فراموش نمیشود
و تو جرمت تنها شکستن نبود ، تو متهم به شکستن قلبی هستی که هیچگاه آن قلب مثل اولش نمیشود ، هر کاری کنی آن حادثه از خاطرم پاک نمیشود !
و یک عمر میسوزم در حادثه ای که در خاطر تو حتی یک لحظه هم نخواهد آمد!
و حالا گناه من چیست ، سزای تو چیست؟
سزای تو این بود که از چشمم افتادی بر زمین ، از دید قلبم شکستی ، همین!
.
.
.
.
.
در پناه تو

خیلی وقت است که قلبم را سپرده ام به تو
خیالم راحت است هم از بابت قلبم و هم از تو
با صدای قلب تو میروم به اوج احساساتم
از تو مینویسم، از چشمانت ، مینویسم که عاشقتم
خیلی وقت است بسته ام چشمهایم را بر روی همه
تو به من یاد دادی رسم عاشقی را ، ای عشق جاودانه
یاد تو و مهرت همیشه در دلم ، تو چقدر مهربانی گلم
بگیر دستانم را تا رها شویم از اینجا
تا پناه ببریم به خدا
اینجا بمانیم نگاه ها ما را از هم دور میکنند ،
دستهای آلوده چشمه ی عشقمان را گل آلود میکنند
اینجا بمانیم ستاره ای در آسمان نمی ماند ،
ما هم بخواهیم ، عشق دیگر با ما نمیماند
اینجا هوایی است که به درد همین گرگها میخورد
کسی حتی در حال سقوط هم به ما رحم نمیکند!
حیف عشقمان است که اینجا هدر رود ،
عشق باید بی خوابی شب تا سحر شود
که تا زنده ایم لذت ببریم از وجود هم ،
حالا این تو ، این عشق و این من…
.
.
.
.
.
تویی همه کسم

چند خط بیشتر نمانده تا برسم به حسی که باید آن را ابراز کنم به تو…
از اول خط تا اینجا خیسی چشمهایی بود که مرا تا آنجا همراهی کردند
آن جایی که تو هستی و من در برابر توام
و چند نقطه تا لحظه ای دوباره و یک احساس عاشقانه
چقدر سختی کشیدم ، از اول این خط تا آخرش شیرینی و تلخی های زندگی را چشیدم
و شیرین ترین لحظه ی آن بدجور به دلم نشست ، تو آمدی و همه تلخی ها از یادم رفت
همه احساساتم بوی عطر تو را میدهد ، وقتی صدای قلبت را میشنوم ، قلبت به من نفس میدهد
در اوج تو را خواستن ، بی نیاز از همه کس و نیاز دارم به کسی که همه کس من است
در شور و شوق عشقم و در خیال کسی که بی خیالش نمیشوم
و این عاشقانه ترین لحظه ی زندگی من است ، که در آغوش توام و تسلیم هیچ حس دیگری نمیشوم
چند خط بیشتر نمانده تا برسم به حسی که مرا مجنون میکند ، از اول خط تا اینجا رنگ چشمهایت مرا دیوانه میکند
و چند نقطه تا این حس تازه ، و اینگونه میشود که زندگی برای من و تو بی انتهاست ، تو را داشتن یک هدیه زیباست
در حال و هوای زندگی ام و در دنیایی که تو همه زندگی منی…
و آخرین خط و هزاران نقطه چین برای رسیدن به آغازها…
دوستت دارم ای عاشقانه ترین لحظه بی پایان زندگی ام…
.
.
.
.
.
پایان مهلت وفاداری

تو از من بیرون میروی من از این حس بیرون نمیروم
تو بی هوا نفس میکشی و من به هوای تو زندگی میکنم
وقتی این لحظه ها برای تو مفهومی ندارد ، برای من بی تو اینجا هیچ حس خوبی ندارد
اینکه بفهمم به عشق من تا اینجا نیامدی ، به این باور میرسم که هیچگاه حرف دلم را نخوانده ای
تو در سرزمین عشق گم شده ای و من در تو محو شده ام ، مثل یخ در آتش بی وفایی هایت آب شده ام
گاهی فکر میکنم ما هر دو عاشقترینیم ، اما تو این فکر مرا نمیخوانی ، تو اصلا مرا نمیخواهی
و اشک ها میریزند و حسرتی است که در دلی میماند که همیشه در حسرت بوده
حسرت لحظه ای که همیشه در آرزوی به حقیقت پیوستن بوده
ای کاش این دنیا با این تصویر زشت نبود ، ای کاش سرنوشت ما با هم یکی نبود
که چه آسان دل دادی و چه آسان دل بریدی ، چه معصومانه آمدی و چه بی رحمانه داری میروی
و اینجاست که از ارزشهای قلبم کاسته میشود ، تصویر حرکتهای غم در صحنه دلم آهسته میشود
و از ریشه خشک میشوم ، وقتی آبی به این خاک نمیرسد ، همه چیز که مثل آن روزهای اول نمیشود!
که وقتی غنچه بودم آب به من میرسید ، نور عشق همیشه بر قلبم میتابید ، تا که گل شدم و این قصه ادامه داشت ، پاییز آمد و همه چیز تمام شد ، خشک شدم و آن محبت ها از دلم رها شد ….
حالا نه آبیست که به این ریشه های خشکیده برسد و نه کسی است که حتی من خشکیده را از شاخه اش بچیند !
لبریز از غمی هستم که تو در دلم نشاندی ، در آتشی نشسته ام که تو مرا به اینجا کشاندی!
حالا تو کجایی و من کجا ، تو مرا به گل نشاندی ای بی وفا…
.
.
.
.
.
بهانه ای برای از عشق تو مردن

به بهانه دیدن باران ، آمدم به سوی تو ، به بهانه اینکه به یادت هستم در زیر باران قدم زدم
و ای کاش تو در آن لحظه در کنارم بودی…
به بهانه دیدن ستاره ها ، هر شب را به عشق تو بیدارم ، شاید روزی همه بفهمند که تویی تک ستاره آسمان قلبم…
به بهانه ساحل ، غرق شدم درون دریا ، تا بیایم به سوی تویی که مرا بدجور دلتنگ خودت کرده ای
به این بهانه و آن بهانه ، تو شده ای تنها بهانه ی دلم !
اینگونه که دلم همیشه و همه جا بهانه ی تو را میگیرد !
روزهای تنهایی هایم میگذرد و هنوز تو را در کنارم نمیبینم ، هنوز باور ندارم که باید در حسرت این باشم که تو را همیشه در کنارم ببینم
روزهای سرد زندگی ام اینگونه میگذرد و دلتنگی است که به غمهایم اضافه میشود ، و این غصه هاست که به همه وجودم نقش تلخی را داده است
حالا چگونه باید این لحظه های دور از تو بودن را بگذرانم نمیدانم ، تنها میدانم که باید با حسرت و این دل بهانه گیر ، بی قراری های دلم را تحمل کنم
وقتی جز تو هر چه در زندگی ام است برایم هیچ ارزشی ندارد پس بدون تو چه سود دارد نفس کشیدنهایم؟ چه سود دارد این رفتن ها و آمدن هایم؟
چه سود دارد آن بهانه ها ، آن دریا و آن ستاره ها ، آن بی قراری ها و آن زجر تنهایی ها !
و حالا باید پی برد به گذشتن از سدها ، به تحمل سختی ها ، به بستن چشم بر روی آدمها
تا که چشم باز کنم و ببینم تنها چشمهای تو را ، تا به بهانه دیدن چشمهایت بمیرم همانجا!

ادامه مطلب / دانلود

اس ام اس بی وفایی و نامردی

خوبه که بدونی:
اون ستاره اى که از همه پرنور تره فقط مال تو نیست!
به همه چشمک میزنه …!
.
.
.
نه! چشمانم شور نبود
اگر که آخر کارمان ندامت شد
دست هایم نمک نداشت . . .
.
.
.
کاشکی یکی بود که فقط با یکی بود …
.
.
.
دیوانگی های دلم را به دل نگیر !
دست خودش نیست ، طفلک باور کرده بود دروغ دوست داشتنت را …
.
.
.
آب از سرم گذشته …
فریاد میزنم دوستت دارم …
و تو آرام و خونسرد …
به ترکیدن حباب ها میخندی …
.
.
.
خیلی سخته…
به خاطر کسی که دوسش داری…
همه چیز رو از سر راهت خط بزنی…!!
بعد بفهمی…
خودت تو لیستی بودی که…!
اون به خاطر یکی دیگه…
خطت زده..!
.
.
.
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﮐﻮﭼﮏ !
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯼ ﺣﺮﻓﺖ ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ،
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﻫﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺪ “ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ” ﻣﯿﺪﻫﺪ . . .
.
.
.
حرف میزنی اما تلخ ! محبت میکنی ولی سرد !
چه اجباری است دوست داشتن من ؟
.
.
.
این روزهــــــــــــــا
حس میکنم جایی را تنگ کرده ام!!!
جایـــــی در قلــــ♥ــــب تــــو
برای آمدن دیـــــــگری…

.
.
.

می آیی . . . می روی . . . و فقط یک سلام . . .
و گاهی یک خداحافظی . . . نه . . . این انصاف نیست . . .
من و یک دنیا عشق . . . تو و یک دنیا بی تفاوتی . . . !

.
.
.

چــقــدر مــتــفــاوتـــنــد آدمــهــا
عــشــق بــرایی یــکــی دلــگــرمــی
و بــرای دیــگــری ســرگــرمــی !
.
.
.
زندگی بازی گرفتن دیگران نیست
که روزی عاشقش باشی و روزی قاتلش . . .
.
.
.
بیچاره دلم
با دیدنت باز هم لرزید
نمیدانست تو همان بی وفای دیروزی
بیچاره دل است
عقل ندارد
.
.
.
بعضی وقت ها …
چنان کیشت می کنند …
که سالهای سال مات می مانی …
.
.
.
ﻏﺮﯾﺒــــﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﻫـﯿﭻ . . .
ﺩﻭﺳـــــــﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﮔـﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺧﻂ ﺑﯿﺸﺘﺮ،
ﺣﻮﺻــــــﻠﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧـــــﺪ
.
.
.
بهم میگفت با دنیا عوضم نمیکنه !
راست میگفت با دنیا نه ، با یکی دیگه عوضم کرد !
.
.
.
برای کسی مُردم که برایم ؛
نه… تب کرد
نه… سرفه
نه… حتی عطسه!
.

.
.
یادتان باشد هیچ وقت در زندگی خود!
نقش نیشهای مار ” ماروپله” را بازی نکنید . . .
شاید دیگر توان دوباره بالا آمدن از نردبان را نداشته باشد،
همان کسی که به شما اعتماد کرده بود . . .
.
.
.
رفت …
تو را به خدا سپرد و خودش را به دیگری !
.
.
.
هر که مرا دید ،
تو را نفرین کرد
و من حواس خدا را پرت کردم که مبادا بشنود …!
.
.
.
رابطه ای که توش اعتماد نیست
مثل ماشینی میمونه که توش بنزین نیست ،
تا هر وقت که بخوای میتونی توش بمونی
ولی تو رو به جایی نمیرسونه‬ !
.
.
.
آهای مرغ عشق
فخر نفروش
معشوق تو هم به لطف قفس است که وفادار مانده . . .
.
.
.
مـثـل ِ تـــار ِ مــوهـــایـش ..
ایـن بـــار
دوسـتـت دارم هـــایـــم را
پـشـت ِ گـوشـش انـــداخـــت …
و …
رفــت !
.
.
.
به خدا بگو:
زمستانش سرد نیست
جمع کند تکرار فصلهایش را !
من در تابستانش هم از بی وفایی دندان به دندان سائیده ام…
.
.
.
درد دارد وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم ،
دیگران یاد عشقشان میفتند و تو هنوز بی خیالی !
.
.
.
سخت است ؛ خیلی سخت !
وقتی بدانی او کجای زندگی توست ،
اما ندانی تو کجای زندگی او هستی !
.
.
.
بی وفا باشی شکایت میکنند / با وفا باشی خیانت میکنند
مهربانی گرچه آیین خوشیست / مهربان باشی رهایت میکنند . . .
.
.
.
یادش بخیر…
‏”من بودم و تو”
او بود و دیگری…
این روزها…
‏”تویی و او”
من ماندم و خدا
.
.
.
دردناک است دوست بداری و گمان کنی دوستت دارند
حال آنکه او یگانه هستی تو باشد و تو یکی از هزاران لذت او …
.
.
.
نشانه میگیری
سنگ می اندازی و بعد خنده کنان !
لِی .. لِی .. لِی ..
پای میکوبی و میروی !
بد جور با دلم “بــــــــــازی” میکنی !
.
.
.
بیخودی به خودت زحمت نده!
این بَذرهای تنفــر
که در دلم می کاری
هرگــــز جوانه نخواهد زد !
.
.
.
در این سو
دلی نگران مشغول یادت
آن سو
تــــو
با دیگریـــــ ـــ ــ ـ
.
.
.
مــَـن بـی تــو
شعـــر خــواهــم نــوشتـــ؛
تـــو بــی مـَـن
چــِـه خــواهــی کــــرد؟
اصـــلا”
یــــادت هَستـــ
کــِــه نیستــَـمــ …؟

 

ادامه مطلب / دانلود

 وقتی مردی شما را بخواهد…

 .

این توصیه ها را یک مشاور روانشناس برایم گفته است؛

آنقدر جالب بودند که بد ندیدم به شما هم منتقلشان کنم…

وقتی مردی شما را بخواهد، هیچ چیز نمی تواند جلوی او را بگیرد.

اگر شما را نخواهد، هیچ چیز نمی تواند نگهش دارد.

دست از بهانه گیری برای یک مرد و رفتار او بردارید.

هیچوقت خودتان را برای رابطه ای که ارزشش را ندارد تغییر ندهید.

رفتار آرامتر همیشه بهتر است.

قبل از اینکه بفهمید واقعاً چه چیز خوشحالتان می کند، با کسی ارتباط برقرار نکنید.

اگر رابطه تان به این خاطر که مردتان آنطور که لیاقتش را دارید، با شما رفتار نمی کند، به اتمام رسید، هیچوقت سعی نکنید که با هم دو دوست معمولی باشید.

یک دوست با دوست خود بدرفتاری نمی کند.

پاگیر نشوید. اگر فکر می کنید که شما را در حالت تعلیق نگه داشته است، مطمئن باشید که حتماً اینکار را کرده است.

هیچوقت به خاطر اینکه فکر می کنید گذر زمان ممکن است اوضاع را بهتر کند، در یک رابطه نمانید. ممکن است یکسال بعد به خاطر اینکار از خودتان عصبانی شوید، چون اوضاع هیچ تغییری نکرده است.

تنها کسی که در رابطه می توانید کنترلش کنید، خودتان هستید.

از مردانی که پیش از ازدواج تقاضای رابطه جنسی میکنند دوری گزینید.

برای رفتاری که با شما دارد، حد و مرز بگذارید.

اگر چیزی ناراحتتان می کند، حتماً با او درمیان بگذارید.

هیچوقت اجازه ندهید، طرفتان همه چیزتان را بداند. ممکن است بعدها بر ضد شما از آن استفاده کند.

شما نمی توانید رفتار هیچ مردی را تغییر دهید. تغییر از درون ناشی می شود.

هیچوقت نگذارید احساس کند او از شما مهمتر است…حتی اگر تحصیلات یا شغل بهتری نسبت به شما داشته باشد. او را به یک بت تبدیل نکنید.

او یک مرد است، نه چیزی بیشتر، و نه کمتر.

اجازه ندهید مردی هویت و وجود شما را توصیف کند.

هیچوقت مرد کس دیگری را هم قرض نگیرید.

اگر به کس دیگری خیانت کرد، مطمئن باشید که به شما هم خیانت خواهد کرد.

مردها طوری با شما رفتار می کنند که خودتان اجازه می دهید رفتار کنند.

همه مردها بد نیستند.

نباید فقط شما همیشه انعطاف از خودتان نشان دهید…هر مصالحه ای دو جانبه است.

بین از دست رفتن یک رابطه و شروع یک رابطه جدید، به زمانی برای ترمیم و التیام نیاز دارید….قبل از شروع کردن یک رابطه تازه، مسائل قبلیتان را باید به کل فراموش کنید.

هیچوقت نباید دنبال کسی باشید که مکمل شما باشد. یک رابطه از دو فرد کامل تشکیل می شود. دنبال کسی باشید که مشابهتان باشد نه مکملتان.

شروع رابطه و قرار ملاقات با اشخاص مختلف جهت یافتن بهترین فرد خوب است. نیازی نیست که با هر کس که دوست می شوید همان فرد موردنظر شما برای ازدواج باشد.

کاری کنید که بعضی وقت ها دلش برایتان تنگ شود. وقتی مردی همیشه بداند که کجا هستید و همیشه در دسترسش باشید، کم کم نادیده تان می گیرد.

هیچوقت به مردی که همه آن چیزهایی که از رابطه می خواهید را به شما نمی دهد، به طور کامل متعهد نشوید.

این مطالب را برای بقیه خانم ها هم مطرح کنید.

بااینکار لبخند به لبان بعضی ها می آورید، بعضی ها را درمورد انتخابشان به فکر می اندازید و خیلی های دیگر را هم آماده می کنید.

می گویند یک دقیقه طول می کشد که یک فرد خاص را پیدا کنید، یک ساعت طول می کشد که او را تحسین کنید، یک روز تا دوستش بدارید و یک عمر تا فراموشش کنید.

ادامه مطلب / دانلود

اس ام اس عاشقانه و احساسی

دِلـــم چـِـه کــودکــانــه بَهــانــه ی تــو را میگیـــرد،
امـــا تــو بـــزرگـــانــه بِــه دِل نگیـــر…
فقـــط بگــــو : کــــودکـــ استـــ، نـِـمی فهمــد…
.
.
.
هیچ چیز دلنشین تر از این نیست که مدام نامت را صدا بزنم
با یک علامت سوال … “؟”
و تو با حوصله جواب بدهی جـــــــــــون ِدلــــم !؟
.
.
.
شب که میشود…
نبودن هایت را زیر بالشتم میگذارم و شجاعتم را زیر سوال میبرم…
دوام می آورم تا فردا ؟!
.
.
.
متنفرمـ
از تمام قهوهـ های تلخــــــــــــــــــــــــــــی
کِهـ
تورا قسمتـِ…
فالــــــــــــــــــــم نمی کند
.
.
.
حوا که بغض کند…
حتی خدا هم اگر سیب بیاورد چیزی بجز آغوش آدم آرامش نمیکند!
.
.
.
بــــــهانه گـــــــیر زبــــــــــان نفهم …
دلـــــــــــم را مـیگویـــــــــــــم … !
آخــــــــر تــــورا از کـــــــجا برایش بـــــــــیاورم …
.
.
.
همه ی کارهایت را بخشیدم
جز آن تردید آخر هنگام رفتنت
که هنوز مرا
به برگشتنت امیدوار نگه داشته . . .
.
.
.
مهم نیست عمر “کوتاه” باشد یا “بلند” …
مهم ، نفس هایی ست که با تو “کوتاه” و بی تو “بلند” کشیده می شود …
.
.
.
چقدر صدای تیک تاک ساعت دلخراش است
وقتی تو “یک ثانیه” هم در کنارم نیستی
.
.
.
می گویند هر سن و سالی که داشته باشی
اگر کسی نباشد ،
که با یادش ،
چشمانت ،
از شادی یا غم پر اشک شود ،
هرگز زندگی نکرده ای
و من این روزها
زندگی می کنم . . .
.
.
.
وقتی تو نیستی …
شادی کلام نامفهومی ست !
و ” دوستت می‌دارم ” رازی‌ ست
که در میان حنجره‌ ام دق می‌کند
و من چگونه بی‌ تو نگیرد دلم ؟
اینجا که ساعت وآیینه و هوا … به تو معتادند
.
.
.
زندگی ام بسته به تار مویت
آنقدر زندگی ام را پشت گوش نیانداز …
.
.
.
امــروز هـم گـذشـت وُ نیامــدی
نا شکـر نیستـم
فــردا هم روزِ خـداست!
.
.
.
میگن قسمت نیست ، حکمته …!
من معنی قسمت و حکمت رو نمی دونم !
اما تو معنی طاقت رو می دونی !
مگه نه … ؟!
.
.
.
نانوشته هایم بسیارند
مثل بی قراری هایـم…
من سکــوتم را فریـاد می کِشــم
آخر این آشوب درونم مــرا می کُشد…
.
.

.
چقدر کم توقع شده ام ، نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را ؛
همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست ،
مرا به آرامش می رساند حتی اصطحکاک سایه هایمان کافیست !
.
.
.
در جمـع من و ایـن بغـضِ بیـــــقرار ..
جـــایِ تــــو خـــــالی …!
.
.
.
قــرارمـان..
فقـط ..
یـک “مــانیــتورِ” کـوچـک بـــود !
امّــا ..
اکنــون ..
قلبـــم را ببـین..
که بــا هــر”آف” شدنــت ..
چــگونـه ..
بـیقــرارِ “آمــدنــت” مـی شـــود !
.
.
.
نشستم من دمی در خواب باتو
کـنــار چشـــــمـهء مـهتــاب باتو
مـگـر تـاب و تـوانـــم بـرده بـودی
که بــودم لحظـه ای بیـتــاب بی تو
.
.
.
بیا قدم بزنیم . . .
من با ” تـــــــــو ”
تو با هر که دلت خواست !
فقط بیــــــــــا قدم بزنیم . . .
اصلا بیا و بگذار . . .
سایه ات باشـــــــــــم . . .
سایه که آزار ندارد !
دارد ؟
.
.
.
گفته بودی پاییز که تمام شود
به سراغ رویاهایم می آیی
تا دلت را پیشکش عاشقانه هایم کنی
من جوجه هایم را شمرده ام
ببین…. !
تو نیامدی…
.
.
.
حــال ِ مــن خــوب است
امــا
عــالی می شــوم
وقــتی کــه
تــــو…
با نگــرانی در آغوشــم می گــیری و می گویــی :
” نــه عــزیزم ، تو خــوب نیســتی …

ادامه مطلب / دانلود

جملات عاشقانه و احساسی

این شـــــــعرها را باید گذاشــت درکــــوزه
و آب شـان را خــــورد
وقتی هنـــوزعرضــــه ندارند
تــــو را عــاشــــق کننــــد !
.
.
.
آنلاین که می شوی انگشتانم بـه لکنت می افتند . . . !
.
.
.
جمعه ها
زمین ساکن و ساکت است
و به شانه بالا انداختن های خورشید
فکر می کند،
من هم به تو
.
.
.
تـــــــو صـــــادقانـــه دروغ بـــگــو
مـــن عــــاشقانـــه کـــاری خواهم کــرد
“مـــــاه” همیشــه پشــت ابــر بمــاند !
.
.
.
مى خواهم
گره بخورم در تو !
آنقدر سخت که با دندان بازم کنى
.
.
.
از تـــو “شـراب” انــداخــتـه ایـن شعـــر !
نمــی تـــوانـــم بـــنـویــسمـت …
بـس کــه مــــرا گـــرفــتـه ای …
.
.
.
زمین کَج است…!
اما
من
هنوز هم
خوش رقصی می کنم
به سازِ تو…!
.
.

.
خوابــــهایم بوی تن تـــو را می دهـــد
نکنـــد آن دور تــر هــا نیمــه شب ، در آغوشم می گیـــری !
.
.
.
جهانـــــــ جدیدم را دوســـــــت دارم
مـــــــن…زمـــــــین…تــــــو
کجای قانــــــون طبیعـــــــت
سخنی از ” مرکزیتــــــــــــــ” نداشتن چشمانت به میان آمده …!
من و زمین
هر دو گرد تو
می گردیم
منظومه شمســــــی بهانه اســـــــت….!
.
.
.
هزاران دستـــــــ هم به سویم دراز شود !
پــــــــس خواهم زد…
تنــــــــــها …
تمنای دستان تـــــــــــو را دارم
.
.
.
همه‌ی کلمات معنای تو را می‌دهند
مثل گل‌ها که همه بوی تو را پراکنده‌اند . . .
.
.
.
گاهــــی
به دلت شک کن
ع
ش
ق
شایــــد
یک شــــایعه باشد !
.
.
.
ه حساب حسودی ام نگذار که هرجا ۲ نفر هستند و من تنها
دلتنگ می شوم …
هوای داشتن تو تنها هوای من است برای زنده بودن
.
.
.
همه میگویند چشمانش رنگارنگ است
اما من میگویم
چشمانش عسلیست
نه برای رنگش
برای اینکه شیرین ترین لحظاتم
در چشمان او خاطره شده اند . . .
.
.
.
چیز دیگری نمی خواهم،
شاید فقط سهمم را!
از آغوش تو
که روزها به جنونم می کشد
شبها شاعر…!
.
.
.
با تو خواهم بود
هرکجا که باشی
و ذهنت را سرشار از امید خواهم کرد
و دیگر هیچ گاه غم به سراغت نخواهد آمد
حتی اگر الان
بعد از ظهر دلگیر جمعه باشد…
.
.
.
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی …
.
.
.
نه دست هایت توى جیبم است
نه سرت روى سینه ام
در این گرانى شب هایى که باران
تمامِ ستاره ها را از آسمان شسته است
نمى شود دِل به آسمان زد و براى آرزوهایت
شهاب چید!
کمى برایم آغوش قرض مى دهى!؟
مى خواهم ناز ات را بخرم اما
دل و جیب ام عجیب خالى ست!
.
.
.
.
آبشار نگاهت
مه شرجی گرفته
انگار
بخار می شوم
تر …
خیس خیس
از آب خیس تر
.
.
.
می شود کمی بخندی به حوض آب ؟
میخواهم عکس بگیرم یادگاری از روی ماه …
.
.
.
هــزار بـار آمـدم خطــت بزنم از قلبم
خود خودت را
یــادت را
اسمــت را
امــا
فقط قلبــم پر شد از خط خطی های عاشقانـه !
.
.
.
” دل ”
اتفاقی ترین اشتباه دنیاست !
بسته میشود آنجا که نباید
کنده میشود از جایی که نباید . . .
.
.
.
دوستی با تو برایم بوی ریحان می دهد
بی تو اما باغ ریحان بوی زندان می دهد
.
.
.
دلم میخواهد عاشق باشد
عقلم میخواهد عاقل باشد
این میگوید زود باش
آن میگوید دور باش
احساسم این روزها دوشیفت کار میکند
و حقوقش را از من میگیرد . . .
.
.
.
” منـی ” کـه کنـارش
” تـو ” نباشـی
” تـومـنی ” نـمـی ارزد …!
.
.
.
مـــــــــــیان این همــــــــه “اگـــر”
تــــو چـــــــــــقدر “بایدی”
.
.
.
به چشم هایت بگو…
انقدر برای دلَم رجز نخوانند …
من اهل جنگ نیستم ….
شاعرم!
خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم…
شعری می نویسم
آنوقت
اگر توانستی…
مرا در آغوش نگیر …
.
.
.
برایم مثل بهار می مانی
آمدنت را همیشه تحویل می گیرم …
.
.
.
عشق خیالی من ، خودت نیستی
ولی هنوز عشق خیالیت در رگهایم جریان دارد
و قلبم میتپد با عشقی که تو در رگهای من جا گذاشتی
.
.
.
مثل ستاره تو قشنگی،
اما تنها فرقی که داری، اون ها زیادن تو تکى!
.
.
.
به چـشـمـهـایـت بگــو
نـگـاهـم نـکـنـنـد
بـگـو وقـتـی خـیـره ات مـی شـوم
سرشـان بـه کـار خـودشـان بـاشـد … !
نـه کـه فـکـر کـنـی خـجـالـت مـی کـشـم هـا
نـه !
حـواسـم نـیـسـت
عـاشـقـت مـی شـوم . .
.
.
.
.
سکوتت را دوست دارم تو در سکوت،
معنایِ دیگری داری،
معنای خوب آرامش . . .
.
.
.
عاشقانه به خواب میروم تا برایم زنده شوی…
باز هم گلی به گوشۀ جمالت…
که گاهی در خواب…
به من سر می زنی…
خیالت کافی ست…
برای پرورش رویاهای عاشقانه ام… !
.
.
.
در من
کوچه هاییست که با تو…
سفر هاییست که با تو…
روزهایست که باتو…
شبهاییست که با تو…
عاشقانه هاییست که باتو…
نگشته ام
نرفته ام
سر نکرده ام
آرام نیافته ام
نگفته ام
می بینی چقدر با تو کار دارم؟
زودتر بیا!
.
.
.
صبحی که شروعش با توست ، خورشید دیگر اضافیست !
.
.
.
میخواهم ساده اعتراف کنم…
میخواهم ساده فریاد بزنم…
دلم میخواهد ذره ذره ی وجود سرتا پا آرامشت را…
در بلندای لحظه های خسته از دلتنگی ام هجی کنم…
ساده میگویم…
گوش کن … !
ع … ا … ش … ق … م … !
نگاه کن … !
آنچه را که در سادگی نگاهم پیداست…
نیازی به انکار نیست … !

ادامه مطلب / دانلود

css.php