نتايج جستجو مطالب برچسب : دلایل بروز طلاق عاطفی

مجتبی و ندا تنها سه سال در کنار یگدیگر زندگی کرده‌اند و هردو برای جدایی از یکدیگر یا به قول ندا، خلاص شدن از شر همدیگر درصدد طلاق هستند. ندا می‌گوید: دیگر تحمل این زندگی را ندارم، وقتی مجتبی را دوست داشتم در مورد مشکلاتم با خانواده‌اش و دخالت‌های آن‌ها با او حرف می‌زدم اما حالا نه تنها حرف مشترکی با همدیگر نداریم، بلکه سایه یکدیگر را هم با تیر می‌زنیم.

طلاقی از نوع ثبت نشده!

مجتبی هم دیگر تنها با دوستانش خوش است، شب‌ها دیر به منزل می‌آید، تنها می‌خوابد و شام را هم بیرون با دوستانش می‌خورد، تحمل این زندگی برای هردوی ما سخت شده است، مهرم حلال، جانم آزاد…

این تنها گوشه‌ای از درد دل‌های ندا بود، مجتبی هم با شنیدن این حرف‌ها سکوت کرد و تلخ، خندید…

جدایی تنها به معنای حک شدن مهر طلاق در شناسنامه زن و شوهر نیست.گاهی دو نفر سال‌ها زیر یک سقف زندگی می‌کنند اما در حقیقت از یکدیگر جدا هستند؛ هیچ احساس، محبت و عاطفه‌ای بین آنها حکمفرما نیست، و به دلایل مختلف ترجیح می‌دهند به صورت قانونی از یکدیگر طلاق نگیرند.

این دلایل هم می تواند نوع های مختلفی داشته باشد. دل نکندن از فرزند، ترس از آبرو، وابستگی مالی به همسر یا واهمه از واکنش های خانواده و اجتماع از دلایلی است که برخی زوج ها ترجیح می دهند از همدیگر طلاق قانونی نگیرند و به اجبار با یکدیگر زیر یک سقف زندگی کنند. طلاق عاطفی حادثه ای فوری و آنی نیست که در یک روز یا چند هفته اتفاق بیفتد، بلکه معمولا طلاق های عاطفی محصول فرآیندهای طولانی مدت هستند؛ فرآیندی که در آن زوج ها بتدریج زمان از یکدیگر فاصله می گیرند، حرف های یکدیگر را نمی فهمند و مهر و اعتماد بین آنها رفته رفته کمرنگ می شود.

مدیریت نکردن مشکلات مالی

مشکلات مالی شوخی بردار نیست و هر خانواده ای ممکن است روزگاری در تنگنای مالی قرار بگیرد، اما برخی زوج ها هستند که در مواجهه با فشارهای مالی سخت، مشکلات را سر یکدیگر خالی می کنند و با بداخلاقی و جهنم کردن زندگی مشترک، مشکلات مالی زندگی زناشویی را فرافکنی می کنند.

این اتفاق را باید محصول مدیریت نکردن مشکلات مالی دانست، زیرا بسیاری از زوج ها را می توان یافت که باوجود مشکلات مالی زیاد، تلاش می کنند با همکاری یکدیگر، این مشکلات را حل کنند و پای دغدغه بی پولی را به زندگی مشترکشان نکشانند.

بی اعتمادی، بی مهری می آورد

هیجان، صمیمیت و تعهد را سه ضلع دوست داشتن صادقانه می دانند که این مولفه ها باید در زندگی مشترک جاری باشد. زمانی که تعهد به همسر رنگ ببازد و دروغ و خیانت به زندگی مشترک سرک بکشد، بدیهی است صمیمیت هم از آن زندگی رخت برمی بندد.

هیجان، شور و اشتیاق برای زندگی مشترک هم بدون تعهد و صمیمیت امکان پذیر نیست و می بینیم وقتی بی اعتمادی مثل موریانه به جان زندگی مشترک افتاد، راه برای طلاق عاطفی هموارتر می شود.

طلاقی از نوع ثبت نشده!

وقتی زندگی مشترک، در رتبه دوم قرار می گیرد

کم نیستند زنان و مردان شاغلی که از صبح تا شب کار می کنند تا درآمد بیشتری داشته باشند و کمترین زمان ممکن را با همسرشان می گذرانند.

حتی در مواردی می بینیم توجه به فرزندان برای والدین در درجه اهمیت بالاتری از زندگی زناشویی قرار می گیرد یا خانواده پدری مهم تر از زندگی مشترک می شود.

برای این گونه زنان و مردان که شغل، فرزند یا خانواده پدری در اولویت است و زندگی مشترک در رتبه دوم قرار می گیرد، احتمال طلاق عاطفی بیشتر است. البته اهمیت شغل، فرزند و خانواده پدری بر کسی پوشیده نیست، ولی وقتی اهمیت زندگی مشترک در رتبه های دوم و سوم قرار بگیرد، نباید توقع داشت که آن زندگی زناشویی از گرمای دوست داشتن لبریز باشد.

همچنین مشکلات جنسی، مراجعه نکردن به مشاوره های خانواده، دخالت مکرر خانواده ها در زندگی مشترک زوج ها و یاد نگرفتن مهارت های زندگی مشترک از عوامل دیگری است که در صورت تکرار طولانی مدت، می تواند طلاق عاطفی و حتی گاه طلاق رسمی را به زندگی مشترک تحمیل کند.

زندگی زناشویی

زن و مردی که باهم پیمان زناشویی می‌بندند، قرار است تمام نیازهای یکدیگر را به بهترین شکل برطرف کنند. شما قرار است تنها شریک جنسی همسرتان باشید و او هم همین طور. اگر برای این رابطه برنامه مشخصی نداشته باشید، تکراری و از روی اجبار عمل کنید، خیلی زود از کیفیت و کمیت آن کم خواهد شد و این موضوع خود علتی برای دور شدن شما از هم می‌شود.

حرف‌هایی مثل نمی‌خواهم همسرم مرا برای این رابطه بخواهد ”‹یا دوست داشتن ما والاتر از این رابطه است، تنها خودتان را گول می‌زند. در دنیای پرجاذبه امروز، زن و مردی می‌توانند همسر خوبی باشند که بهترین شریک جنسی ممکن برای همسرشان شوند.

دنیای کلمات و خط قرمزهایش

تو آنقدر بی‌مسئولیتی که نمی‌دانم چرا با تو ازدواج کردم؟ در آینه به خودت نگاه کرده‌ای؟ چرا مثل زن‌های امروزی نیستی؟ همان بهتر که صبح زود از خانه بروی و دیر وقت برگردی، حضور تو فقط کار مرا زیادتر می‌کند……

نه اشتباه نکنید اینها جملات یک نمایشنامه کمدی نیست بلکه مکالماتی است که در خیلی از خانواده‌ها، عادی شده است.

برخی همسران وقتی مدتی از ازدواجشان می‌گذرد و با هم خودمانی می‌شوند، فکر می‌کنند هرچیزی که به ذهنشان رسید را به هر نحوی که بخواهند باید ابراز کنند. اما از این موضوع غافلند که حرف‌های خیلی ساده که گاهی در وسط دعوا و بدون منظور بیان می‌شود، می‌تواند قلب طرف مقابل را جریحه‌دار کند و اثر آن برای همیشه بماند.

بسیاری از سرد شدن‌ها و دور شدن‌های زناشویی به این علت است که دو نفر نمی‌دانند هر حرف آنها می‌تواند چه تاثیری بر زندگی‌شان داشته باشد. کلماتی چون دوستت دارم، عزیزم، تو زیباترینی مرد رویاهای منی مثل شارژر زندگی عمل می‌کنند اما توهین، ناسزا و کلمات نامناسب مانند بمبی تمام داشته‌های عاطفی زن و شوهر را دود کرده و بین‌شان فاصله می‌اندازد.

طلاقی از نوع ثبت نشده!

روابط خارج از خانه، یک تهدید جدی

یک جمله معروف است که می‌گوید: هرچه روابط خارج از خانه با جنس مخالف گرم‌تر شود، روابط داخل خانه سردتر می‌شود.

روابط خارج از خانه با جنس مخالف یعنی چه؟ یعنی همان ارتباط ساده با همکارتان که ممکن است به نظر شما خیلی عادی بیاید و مدعی باشید بسیار پاک و دوستانه است اما به مرور صمیمیت ایجاد شده، ناخودآگاه در صمیمیت شما با همسرتان تاثیر خواهد گذاشت.

برخی به بهانه روشنفکری و به روز بودن، می‌گویند روابط زن و مرد می‌تواند در اوج صمیمیت و نزدیکی، پاک بماند. به بهانه‌های مختلف ساعت‌ها با هم به صورت حضوری، تلفنی و اینترنتی در ارتباط هستند و فراموش می‌کنند قصه زن و مرد، داستان آتش و پنبه است.

آمار و ارقام می‌گویند، بیشتر آنها که در دریا غرق می‌شوند، شناگران ماهر هستند. کسانی که بیش از حد به خودشان و تواناییشان اعتماد دارند، وقتی تن به آب می‌زنند، فکر غرق شدن هم نمی‌کنند به همین دلیل بی‌محابا جلو می‌روند و هر چه به آنها بگویی: بیشتر این جلو نرو، می‌گویند: حواسم هست! اما غافل از این که دریا هزاران بازی پنهان دارد. این موضوع شبیه روابط با جنس مخالف خارج از خانه است.

ارتباط صمیمانه خارج از چارچوب یکی از بزرگ‌ترین آفت‌هایش این است که رنگ و جلای رابطه با همسرت را کم می‌کند. علتش هم معلوم است. وقتی در خانه با همسر خود رابطه دارید، به علت صمیمیت و زندگی روزمره و مشکلات آن، طبیعی است که دلخوری، اختلاف یا بی‌توجهی پیش می‌آید. رابطه‌های خارج از خانه همیشه به نوعی ساختگی و همراه با بار هیجانی حباب‌وار خواهد بود به همین علت وقتی در کنار هم قرار می‌گیرید، ناخود آگاه احساس می‌کنید، شریک خانگی مشکلی دارد که رابطه با او همیشه با خنده و حرف‌های قشنگ همراه نیست. روزبه روز از او فاصله می‌گیرید و دورتر می‌شوید.

عواقب بی چون و چرای طلاق عاطفی

بدیهی ترین نتیجه ای که می توان از طلاق عاطفی گرفت، طلاق رسمی است؛ یعنی یک زوج پس از چند سال تحمل همدیگر به پایان خط می رسند و دیگر به طور رسمی و قانونی از هم جدا می شوند اما این فقط بخشی از عوارض طلاق عاطفی است. سه نوع مشکل اصلی در کمین مردان و زنانی است که به اجبار با یکدیگر زندگی مشترک دارند و به اکراه زیر یک سقف زندگی می کنند.

مشکلات پزشکی، مشکلات روانشناختی روابط خارج از چارچوب خانواده، اصلی ترین مشکلاتی است که به گفته این روان شناس می تواند از عواقب طلاق ذهنی ناشی شود.

اعتیاد، خودکشی و وسواس هم از دیگر عوارضی است که غفاری آن را از عواقب طلاق ذهنی در بین برخی زوج ها می داند که البته این عوارض فقط احتمالی است و به این معنی نیست که همه زوج ها کارشان به این اوضاع کشیده می شود.

ادامه مطلب / دانلود
چاهی از فاصله به دلایلی گوناگون در زندگی باز می‌شود و جای این‌که حفره پدید آمده از قعر پر شود، عواملی متعدد سبب عمیق‌تر شدن و ماندگاری آن وسط زندگی هر دو طرف می‌شود.

طلاق‌های بی سر و صدا

طلاق عاطفی، طلاق علایق و باتلاق کِشنده و کُشنده زندگی زناشویی است. جایی ثبت نمی‌شود. ممکن است دیگران از آن مطلع شوند و ممکن است کسی جز زن و شوهر از شکل‌گیری یا حتی ادامه‌اش هم خبردار نشود. چاهی از فاصله به دلایلی گوناگون در زندگی باز می‌شود و جای این‌که حفره پدید آمده از قعر پر شود، عواملی متعدد سبب عمیق‌تر شدن و ماندگاری آن وسط زندگی هر دو طرف می‌شود. برخی همان طور وسط زندگی، جلوی دید همگان رهایش می‌کنند و برخی فقط به پوشاندن دهانه چاه با دم‌دست‌ترین وسایل اکتفا می‌کنند و زیر آن دهانه ظاهرا بسته و پوشیده، چاه همچنان عمیق و عمیق‌تر می‌شود. در برخی اختلاف‌ها، وقتی تضادها عمیق‌تر می‌شود، سر و صدای دو طرف بالا می‌‌رود و پای دیگران به ماجرا باز می‌شود. اما چون اصل مساله حل نمی‌شود، منبع و سرچشمه مشکل همچنان بر جا می‌ماند و شکلی مزمن به خود می‌گیرد. در برخی دیگر سر و صدایی در کار نیست و زن و شوهر اگرچه درون چاه عمیق اختلافات افتاده‌اند، زیر پای خود صندلی می‌گذارند تا کسی متوجه افتادنشان نشود، بلکه به زعم خود از قعر چاه فاصله بگیرند. اینها اگر دست‌هایشان را روی دوش یکدیگر بگذارند و به روی همدیگر لبخند بزنند، قلبشان نه با امواجی تپنده و سینوسی، که با خطوطی صاف و بدون پیچ‌وتاب، فقط امتداد حیات را لحظه‌شماری و طی می‌کند بی‌هیچ علاقه و عطوفت و حس مشترکی.

چرا دو فرد حاضر می‌شوند به‌رغم خطی شدن سیگنال قلبشان، اعصابشان را خط ‌خطی کنند و زیر یک سقف زندگی کنند، اما قدم در راه جدایی کامل و قانونی نگذارند؟

محذورات

دلایل بروز طلاق عاطفی و همچنین خودداری از جدایی حقوقی، متفاوت است. آن‌که استقلال مالی ندارد چه بسا بگوید: «با کدام پول؟ چطور روزگارم را بگذرانم؟ دیگری ممکن است مسئولیت‌ها یا ترس‌های فردی را ذکر کند: «مسئول به دنیا آمدن این بچه‌ها ما بودیم. به خاطر بچه‌هایم تحمل می‌کنم»، «می‌ترسم… نکند پس از جدایی تنها بمانم» کسانی از موانع و ترس‌های اجتماعی می‌گویند: «از بیراهه رفتن فرزندان طلاق نشنیده‌اید؟ نتیجه خانواده از هم پاشیده معلوم است» یکی دیگر بدبینانه پای سرنوشت را وسط می‌کشد و به مشکلاتش جنبه‌ای عام می‌دهد: «حالا جدا شدم، که چه؟ بخت من همین بوده! همه مردها‌/‌همه زن‌ها همینند!»؛ بعضی در مواجهه با مشکلات و مصائب، آستانه تحمل متفاوتی دارند؛ مثلا برخی با کمترین مشاجره تحمل خود را از کف می‌دهند و جدا می‌شوند، بعضی کمی طول می‌کشد تا کارد غیرقابل تحمل شدن زندگی زناشویی را بر گلوی خود حس کنند و به تقلای خلاصی راهی دادگاه شوند و تن به جدایی دهند، کسانی هم ممکن است زمانی طولانی‌تر را سپری کنند به این امید که: «درست می‌شه. اولشه. کم‌کم خسته می‌شه. اینا نُقل و نبات زندگی مشترکه»! برخی با همین نگاه «اولشه» و «کم کم خسته می‌شه» مشاجرات را پشت سر می‌گذارند، اما وقتی به خود می‌آیند دوره جوانی را از کف داده‌اند و به همین سبب به جای جدایی کامل و ثبتی، تن به جدایی محدود و عاطفی می‌دهند. دیگرانی هم هستند که ترس از قضاوت نادرست عموم و جایگاه شغلی و اجتماعیشان امکان جدا شدن از همسر را به رغم نبود علاقه و عاطفه از آنها می‌گیرد. روان‌شناسان، سیاستمداران و کسانی که گمان می‌کنند با طلاق، تصور و نگاه عمومی جامعه به آنها متفاوت خواهد شد و به شغل یا جایگاه اجتماعیشان لطمه خواهد خورد، در این گروه جای دارند.

دلایل باقی ماندن بر محور طلاق عاطفی چه وجوهی دارد و چگونه شکل می‌گیرد؟

افزایش آرام فاصله‌ها

در بوستانی سرسبز، دو زن و مرد کمابیش سی و پنج تا چهل ساله روی نیمکتی نشسته‌اند. مرد مجله‌ای به دست گرفته و آن را می‌خواند، زن هم مراقب کودکی است که بین بچه‌های دیگر مشغول بازی است. گاهی صدایی به گوش می‌رسد: «بابا، بابا، ببین!» و مرد مجله را پایین آورده، در میان همهمه بچه‌ها به دنبال دختر کوچکش سر می‌دواند و لبخند می‌زند یا دستی تکان می‌دهد و «آفرین» و «مواظب باش» می‌گوید. وقتی سراغشان می‌روم، بذله‌گویی مرد گُل می‌کند:

«الان شما ببینید… من و خانم هم طلاق عاطفی داریم! دقیقا یک و نیم وجب از هم فاصله گرفته‌ایم! از کجا معلوم سال بعد این یک و نیم وجب، نشده باشد سه وجب. طلاق عاطفی این طوری شکل می‌گیرد. همین طور آرام آرام. این طوری گسترش پیدا می‌کند.»

لبخندی چهره همسرش را دربرمی‌گیرد، اما نگاهش متوجه دخترکی است که بین بچه‌ها بازی می‌کند. مرد ادامه می‌دهد:«حالا هم شما و هم خانمم به مثال من می‌خندید، ولی واقعا می‌گویم. اگر این فاصله زیاد بود و فرضا از همان ابتدا من روی این نیمکت بودم و خانمم روی نیمکتی دیگر، خنده‌ای در کار نبود. از همین‌جا شکل می‌گیرد. همین فاصله‌هایی که کم‌کم زیاد می‌شود و اول دیده نمی‌شود یا حتی بلااثر قلمداد می‌شود. رفته‌رفته که زیاد و زیادتر شد، ناگهان هر دو را روی دو نیمکت جدا قرار می‌دهد.»

مشکلات مالی مردها

می‌پرسم: « چرا وقتی چنین فاصله‌ای شکل می‌گیرد و به قول شما زیاد می‌شود، هر دو نمی‌روند راحت و توافقی طلاق بگیرند و دردسر بیشتری متقبل نشوند؟»

«ای بابا… همین خانم من، یک عالم مهریه‌اش است! زندگی به من تلخ شده بس که فکر تهیه مهریه را می‌کنم. فکر کنید مهریه‌اش هم مساوی با وزنش باشد. البته اوضاع من خوب می‌شد، چون همسرم اضافه وزن ندارد! اما بعضی‌ها فکر می‌کنند با مهریه بالا یا شاخ‌ودمدار می‌توانند جلوی طلاق یا به قولی طلاق عاطفی را بگیرند. مهریه‌هایی می‌گذارند که مرد نتواند بپردازد تا بلکه از طلاق جلوگیری کنند. این می‌شود که مرد هم واقعا نمی‌تواند پرداخت کند، اما چون مهر و محبتی در کار نیست، پای هر دو بسته می‌شود. اگر مردی در این شرایط گیر کند با خودش فکر می‌کند یا باید برود گوشه زندان یا در همان خانه به قهر و دوری عاطفی و جنگ و دعوا تن دهد.»

طلاق‌های بی سر و صدا

بن بست باورها

دلیل دیگر شکل‌گیری طلاق عاطفی در کلام همسر مرد بروز می‌کند وقتی که او هم وارد صحبت می‌شود:

«الان که قانون عوض شده: بابت پرداخت مهریه کسی زندانی نمی‌شود. اما به نظرم مقداری از اینها مربوط به‌طرز فکر مردم است؛ مثلا بعضی والدین به دخترشان می‌گویند با لباس سفید عروسی رفته‌ای باید با کفن سفید مرگ هم برگردی. خب این در کشور ما که عموما سنتی فکر می‌کنند دست و پای کسانی را که با هم مشکل دارند، می‌بندد. یکی از دوستان من تا مدت‌ها گرفتار همین مساله بود. گاه‌ به ‌گاه که او را می‌دیدم شکسته‌تر از پیش شده بود. دخترها مجبور می‌شوند به هر شکلی در شرایط جنگ و جدل باقی بمانند برای آن‌که نمی‌توانند کاری از پیش ببرند. اگر به وجهه خودشان لطمه‌ای بخورد هم خیلی‌هایشان راضی نمی‌شوند جدایی رسمی آنها باعث لطمه خوردن به احساسات والدینشان شود.»

ترس از حرف دیگران

سعید، سی و هشت ساله و کارمند است. می‌گوید شش سال پیش از همسرش جدا شده و اگر چه یکی دو ماهی است فکر ازدواج مجدد با کسی به سرش افتاده که به قول خودش نزدیکی‌های فکری و بخصوص فرهنگی بیشتری با او دارد، اما همچنان پا در هوا مانده است و از تکرار احتمالی تجربه گذشته‌اش می‌ترسد:

«تا مدت‌ها فقط فکرم این بود که باید جدا شوم. مطمئن شده بودم آن ازدواج درست شکل نگرفته، درست هم پیش نرفته و نتیجه حتمی آخرش هم جدایی است. امروز اگر نه، فردا… این ماه نه، ماه بعد باید از هم جدا شویم. به جایی رسید که قهر و ناراحتیمان خیلی طولانی شد و چند ماهی طول کشید.»

بدون هیچ حرف و سخنی؟

«نه، حرف می‌زدیم، تا حد امکان. برای این‌که دیگران نفهمند یا کاری اگر بود انجام شود. مدت‌ها می‌رفتم خانه، یک سلام سرد از او بود و یک سلام سرد از من. هر دو با هم می‌نشستیم شام می‌خوردیم اما کلمه‌ای رد و بدل نمی‌شد. کسی خبر نداشت از مشکلاتمان. نمی‌دانستیم باید به والدینمان چه بگوییم. همکارانمان اگر متوجه شوند چه می‌گویند، حتی مانده بودیم همسایه‌هایی که صدای بلندمان را نشنیده بودند و فکر می‌کردند زندگی خوبی داریم چه می‌گویند با خودشان و همه اینها به کنار، با بچه کوچکمان چه باید می‌کردیم.»

قطب‌نمای سنگی!

طلاق، نکوهیده و همراه با مضرات است، اما به بیراهه رفته‌ایم اگر ستاره قطبی را رها کرده، با قطب‌نماهایی سنگی و ناکارآمد مسیر صحیح را گم کنیم! یعنی بعید نیست مضراتی که برای طلاق و نتایج آن برمی‌شمارند، ناشی از طلاق عاطفی باشد که پیش‌درآمد جدایی قانونی است و طولانی شدن آن عمق و گستره آسیب‌ها را بر طرفین و فرزندان و جامعه بیشتر می‌کند. بر این اساس، اگر از ترس افزایش آمار و قضاوت نادرست مردم یا مسئولان، جدایی دو تن سخت و طویل یا حتی ناممکن شود، راه مناسبی برای کاهش آسیب‌های فردی، فرهنگی و بویژه اجتماعی ناشی از تداوم زندگی همسران مشکل‌دار انتخاب نشده است؛ زیرا در روند طلاقی سریع و قانونی که فرهنگسازی مناسبی نگاه عمومی به جدایی را تصحیح کرده، انجام آن را آسان و وظایف و مسئولیت‌های دو طرف را در قبال یکدیگر و فرزندانشان مشخص و اجرایی کرده باشد، آسیب‌های فردی بسی کمتر و مضرات اجتماعی بسیار محدودتر است.

برعکس، اگر روند دست‌وپاگیر آن ادامه یابد، درگیر و دار طولانی شدن مدت، جدایی عاطفی عمیق‌تر و شایع‌تر می‌شود. وقتی گلایه‌ها به لجبازی، فحاشی، تهدید و کتک‌کاری پیش روی فرزندان بدل شود، بر هم ریختن تعادل روحی ـ روانی افراد درگیر با آن افزایش می‌یابد و به فرزندان و اعضای خانواده، همسایه‌ها و حتی دیگران سرایت می‌کند. نگرانی برخی دست اندر کاران در همین قسمت شکل می گیرد که معتقدند به سبب عدم ارتباط زناشویی، روابط فرازناشویی نیز شکل می‌گیرد و با گسترش و فراگیری آن جرائمی چون ایراد جرح و قتل فزونی می‌یابد و از آنجا که تربیت فرزندان نیز در این میان فراموش یا دست‌کم گرفته می‌شود. انحرافات و جرائم فردی و اجتماعی متعدد دیگری از خانه به مدرسه و از آنجا به جامعه و دیگران کشیده شده، از همین طریق، عمومی و در میان اکثریت فراگیر و گسترده می‌شود ، البته اینجاست که می‌شود آنچه نباید بشود.

اگر طلاق قانونی را زلزله‌ای با بزرگای سه و چهار در ارکان خانواده و اجتماع بدانیم، طلاق عاطفی زلزله‌ای است با بزرگای شش یا هفت. شایسته است قطب‌نمای بهتری برای خروج از حیطه گسل و در امان ماندن از آوار آن به دست گیریم.

ادامه مطلب / دانلود
css.php