نتايج جستجو مطالب برچسب : باب پنجم، حکایت 15

حکایت های گلستان سعدی: باب پنجم، حکایت 15

یکی را زنی صاحب جمال جوان در گذشت و مادر زن فرتوت به علت کابین در خانه متمکن بماند و مرد از محاورت او به جان رنجیدی و از مجاورت او چاره ندیدی تا گروهی آشنایان بپرسیدن آمدنش.

یکی گفتا چگونهای در مفارقت یار عزیز گفت نادیدن زن بر من چنان دشخوار نیست که دیدن مادر زن.

دیده بر تارک سنان دیدن

خوشتر از روی دشمنان دیدن

ادامه مطلب / دانلود
css.php