عابد پارسایى، غارنشین شده بود و در آنجا دور از جهان و جهانیان، به عبادت به سر مى برد. به شاهان و ثروتمندان به دیده تحقیر مى نگریست و به زرق و برق دنیا اعتنا نداشت و سؤال از این و آن را عار مى دانست:
تا بمیرد نیازمند بود
گردن بى طمع بلند بود
یکى از شاهان آن سامان براى آن عابد چنین پیام داد: از بزرگوارى خوى نیکمردان، توقع و انتظار دارم مهمان ما بشوند و
ادامه مطلب / دانلود