ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم / چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم / به نفسهای تو در سایه ی سنگین سکوت / به سخنهای تو با لهجه ی شیرین سکوت .
——————-
هراس یعنی من باشم ، تو باشی و حرفی برای گفتن نباشد .
——————-
این روزها بدجور به تو آغشته ام ، از صافی ردم کن و ببین که جز تو هیچم نمی ماند .
——————-
اگر گدا یاد پادشاه نکند پادشاه چه داند گدایی هم هست ، گدای دیدارتم پادشاه .
——————-
شبها اتاقم ماه ندارد ، چشمانت را قرض می دهی تا صبح ؟
——————-
این موهبت الهی ست صبح چشم بگشایی و یادت بیاید دوستی داری آبی تر از آسمان ، زلالتر از شبنم و روشنتر از صبح .
——————-
من تو را به دلم قول داده ام ، نگذار بدقول شوم !
——————-
به روزها دل مبند ، روزها به فصل که میرسند رنگ عوض میکنند ، با شب بمان ، شب گرچه تاریک است ، لیکن همیشه یک رنگ است .
——————-
میگویند دلتنگت نباشم ، خدای من ! انگار به آب میگویند خیس نباش !
——————-
گاهی مرا یاد کن ، من همانم که اگر ساعتی از من بیخبر بودی ، آسمان را به زمین میدوختی .