نتايج جستجو مطالب برچسب : ضرب المثل

ضرب المثل کلک کسی را کندن

ضرب المثل کلک کسی را کندن

کَلَک آتشدان گلی و سفالین است که آهنگران از آن برای سرخ کردن فلزات استفاده می‌کردند تا بتوانند آهن و فلز گداخته را در روی سندان و زیر چکش به هر شکلی که بخواهند در بیاورند. کَلَک به شکل گلدان های معمولی ساخته می‌شد و در زیر آن سوراخی داشت که لوله دمیدن را از زیر زمین به آن متصل می‌کردند. آن گاه در داخل مقداری آتش و بر روی آن زغال سنگ یا زغال چوب می‌ریختند و با تلمبه مخصوصی از زیر کلک به آن می‌دمیدند تا زغال‌ها کاملاً سرخ شود. سپس آهن مورد نظر را در درون آتش می‌گذاشتند و باز هم به شدت می‌دمیدند تا آهن نیز گداخته شده به شکل آتش درآید و از آن تیشه و داس و تبر و بیل و کلنگ و انبر و غیره بسازند.

جوگی‌ها قبایل سیاری بودند که به صورت چادرنشینی زندگی می‌کردند و به تناسب فصل به روستاهای ییلاقی و قشلاقی می‌رفتند و در خارج از آبادی‌ها چادر می‌زدند. اگرچه هر یک از خانواده‌های جوگی چند رأس اسب و الاغ و گوسفند داشتند ولی حرفه اصلی آنها آهنگری بود که چون در خارج از روستاها چادر می‌زدند، پس از نصب چادرها اولین کارشان این بود که زمین جلوی چادر را کنده و کَلَک را نصب می‌کردند. در حقیقت کَلَک اساس کار جوگی‌ها و

ادامه مطلب / دانلود

ضرب المثل آش نخورده و دهن سوخته

ضرب المثل آش نخورده و دهن سوخته

این ضرب‌المثل جزو پرکاربردترین جملاتی است که در بین مردم ایران رواج دارد و محققان در مورد چگونگی به‌وجود آمدنش تحقیقاتی انجام داده و به این نتیجه رسیده‌اند که در گذشته های بسیار دور، در یکی از شهرهای ایران بازاری وجود داشته است. در یکی از این حجره‌ها که به پارچه‌فروشی شهرت داشته است، جوانی به‌عنوان شاگرد کمک‌دست فروشنده کار می‌کرد که بسیار خوش برخورد، منظم و خجالتی بوده است.

زن صاحب مغازه از مهارت بالایی در طبخ غذا برخوردار بوده است و در پختن آش سلیقه‌ی زیادی به خرج می‌داد و

ادامه مطلب / دانلود

ضرب المثل: هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی

ضرب المثل: هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی

درویشی بود که در کوچه و محله می رفت و می خواند: «هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی.» زنی حیله گر این درویش را دید و به آوازش گوش داد، سپس به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فطیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فطیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به همسایه اش گفت: من به این درویش ثابت می کنم حرفش اشتباه است.

از قضا زن یک پسر داشت که ۷ سال بود گم شده بود، در بازگشتش به شهر به درویش برخورد، سلامی کرد و

ادامه مطلب / دانلود

ضرب المثل: کله اش بوی قورمه سبزی می دهد!

ضرب المثل: کله اش بوی قورمه سبزی می دهد!

یکی از شیوه ها در دوره ی صفویه برای کشتن مخالفان این بود که از کله ی مخالفان قورمه سبزی درست می کردند.

چه کار زشت و بی انصافانه ای؟

این زبانزد ( ضرب المثل) از همین داستان ریشه می گیرد.

درباره ی کسی که دنبال دردسر خطرناکی بوده که می توانسته منجر به مرگ او شود این زبان زد را به کار می بردند.

در صفحه ۴۹۵ از کتاب تاریخ ایران نوشته پیگولوسکایا و

ادامه مطلب / دانلود

ضرب المثل زیراب کسی را زدن

ضرب المثل زیراب کسی را زدن

کلک کسی را کندن و امثال آن که شاید بتوان آنرا حتی در مورد از میان برداشتن و از بین بردن کسی یا چیزی استعمال کرد.

در خانه های قدیمی تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب تصفیه شده نبود معنی داشت. زیرآب در انتهای مخزن آب خانه ها بوده که برای خالی کردن آب، آن را باز می کردند. این زیرآب به چاهی راه داشت و

ادامه مطلب / دانلود

ضرب المثل: دو قورت و نیمش باقی است

ضرب المثل: دو قورت و نیمش باقی است

آصف برخیا وزیر و دبیر و کتابخوان مخصوص و چند هزار نفر از علمای بنی اسراییل گرداگرد او بر کرسیها نشستند. چهار هزار نفر از آدمیان خاصگیان در پشت سر او و چهار هزار پری در قفای آدمیان و چهار هزار دیو در قفای پریان بایستادند.

سلیمان نبی نگاهی به اطراف انداخت و چون همه چیز را مهیا دید به آدمیان و پریان فرمان داد تا خلق خدا را بر سر سفره آورند.

ساعتی نگذشت که ماهی عظیم الجثه ای از دریا سر بر کرد و گفت:”پیش از تو بدین جانب ندایی مسموع شد که

ادامه مطلب / دانلود

ضرب المثل‌ جالب دسته گل به آب دادن

ضرب المثل‌ جالب دسته گل به آب دادن

در گذشته های دور، جوانکی بوده که در میان مردم بد یمن و بدشگون خوانده می شده. مردم او را فردی می دیدند که پا به هر محلی می‌گذارد، اتفاقی ناگوار رخ می‌دهد و به همین دلیل این جوان در میان مردم بدشانس و بد قدم خوانده می‌شد.

از قضا رسید روزی که این جوان دلباخته دختری در میان اهالی شهر شد. دخترک هم البته دلباخته او شده بود اما به دلیل همان حرف و

ادامه مطلب / دانلود

در این مطلب از سایت میهن فال ضرب المثل دنبال نخود سیاه فرستادن و ریشه آن را برای شما در نظر گرفته ایم. امیدواریم از خواندن این مطلب لذت ببرید. در ادامه با ما همراه باشید.

ضرب المثل دنبال نخود سیاه فرستادن و ریشه آن
هرگاه بخواهند کسی از مطلب و موضوعی آگاه نشود و او را به تدبیر و بهانه بیرون فرستند و یا به قول علامه دهخدا : “پی کاری فرستادن که بسی دیر کشد.” از باب مثال می گویند: “فلانی را به دنبال نخود سیاه فرستادیم.” یعنی جایی رفت به این زودی ها باز نمی گردد.

اکنون ببینیم نخود سیاه چیست و چه نقشی دارد که به صورت ضرب المثل درآمده است.

به طوری که می دانیم نخود از دانه های نباتی است که چند نوع از آن در ایران و بهترین آنها در قزوین به عمل می آید.

انواع و اقسام نخودهایی که در ایران به عمل می آید همه به همان صورتی که درو می شوند مورد استفاده قرار می گیرند یعنی چیزی از آنها کم و کسر نمی شود و تغییر قیافه هم نمی دهند مگر نخود سیاه که چون به عمل آمد آن را در داخل ظرف آب می ریزن تا خیس بخورد و به صورت لپه دربیاید و چاشنی خوراک و خورشت شود.

مقصود این است که در هیچ دکان بقالی و سوپر و فروشگاه نخود سیاه پیدا نمی شود و هیچ کس دنبال نخود سیاه نمی رود، زیرا نخود سیاه به خودی خود قابل استفاده نیست مگر آنکه به شکل و صورت لپه دربیاید و آن گاه مورد بهره برداری واقع شود.

فکر می کنم با تمهید مقدمۀ بالا ادای مطلب شده باشد که اگر کسی را به دنبال نخود سیاه بفرستند در واقع به دنبال چیزی فرستادند که در هیچ دکان و فروشگاهی پیدا نمی شود.

ادامه مطلب / دانلود

ما ایرانی ها بسیار زیاد از ضرب المثل در صحبت هایمان استفاده می کنیم اما گاهی اوقات ریشه به وجود آمدن این ضرب المثل ها را نمی دانیم. مثلا شما ریشه ضرب المثل دو قورت نیمش باقیه را می دانید؟. برای ان دسته از کسانی که داستان شکل گیری این ضرب المثل را نمی دانند در این مطلب از سایت میهن فال ماجرای ضرب المثل دو قورت و نیمش باقی است را برای شما همراهان عزیز در نظر گرفته ایم. با ما همراه باشید.

.

ماجرای ضرب المثل دو قورت و نیمش باقی است

 

ضرب المثل ریشه ضرب المثل دو قورت و نیمش باقی است دربارۀ کسی به کار می رود که حرص و طمعش را معیار و ملاکی نباشد و بیش از میزان قابلیت و شایستگی انتظار تلطف و مساعدت داشته باشد. عبارت مثلی بالا از جنبۀ دیگر هم مورد استفاده و اصطلاح قرار می گیرد و آن موقعی است که شخص در ازای تقصیر و خطای نابخشودنی که از او سرزده نه تنها اظهار انفعال و شرمندگی نکند بلکه متوقع نوازش و محبت و نازشست هم باشد.
در این گونه موارد است که اصطلاحاً می گویند:”فلانی دو قورت و نیمش باقی است.” یعنی با تمتعی فراوان از کسی یا چیزی هنوز ناسپاس است.

اکنون ببینیم این دو قوت و نیم از کجا آمده و چگونه به صورت ضرب المثل درآمده است.

چون حضرت سلیمان پس از مرگ پدرش داود بر اریکۀ رسالت و سلطنت تکیه زد بعد از چندی از خدای متعال خواست که همۀ جهان را درید قدرت و اختیارش قرار دهد و برای اجابت مسئول خویش چند بار هفتاد شب متوالی عبادت کرد و زیادت خواست.
در عبارت اول آدمیان و مرغان و وحوش. در عبادت دوم پریان. در عبادت سوم باد و آب را حق تعالی به فرمانش درآورد.
بالاخره در آخرین عبادتش گفت:”الهی، هرچه به زیر کبودی آسمان است باید که به فرمان من باشد.”
خداوند حکیم علی الاطلاق نیز برای آن که هیچ گونه عذر و بهانه ای برای سلیمان باقی نمانده هرچه خواست از حکمت و دولت و احترام و عظمت و قدرت و توانایی، بدو بخشید و اعاظم جهان از آن جمله ملکۀ سبا را به پایتخت او کشانید و به طور کلی عناصر اربعه را تحت امر و فرمانش درآورد.
باری، چون حکومت جهان بر سلیمان نبی مسلم شد و بر کلیۀ مخلوقات و موجودات عالم سلطه و سیادت پیدا کرد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواستار شد که اجازت فرماید تا تمام جانداران زمین و هوا و دریاها را به صرف یک وعده غذا ضیافت کند! حق تعالی او را از این کار بازداشت و گفت که رزق و روزی جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهدۀ این مهم برنخواهد آمد. سلیمان بر اصرار و ابرام خود افزود و عرض کرد:
“بار خدایا، مرا نعمت قدرت بسیار است، مسئول مرا اجابت کن. قول می دهم از عهده برآیم!”
مجدداً از طرف حضرت رب الارباب وحی نازل شد که این کار در ید قدرت تو نیست، همان بهتر که عرض خود نبری و زحمت ما را مزید نکنی. سلیمان در تصمیم خود اصرار ورزید و مجدداً ندا در داد:
“پروردگارا، حال که به حسب امر و مشیت تو متکی به سعۀ ملک و بسطت دستگاه هستم، همه جا و همه چیز در اختیار دارم چگونه ممکن است که حتی یک وعده نتوانم از مخلوق تو پذیرایی کنم؟ اجازت فرما تا هنر خویش عرضه دارم و مراتب عبادت و عبودیت را به اتمام و اکمال رسانم.”
استدعای سلیمان مورد قبول واقع شد و حق تعالی به همۀ جنبدگان کرۀ خاکی از هوا و زمین و دریاها و اقیانوسها فرمان داد که فلان روز به ضیافت بندۀ محبوبم سلیمان بروید که رزق و روزی آن روزتان به سلیمان حوالت شده است.
سلیمان پیغمبر بدین مژده در پوست نمی گنجید و بی درنگ به همۀ افراد و عمال تحت فرمان خود از آدمی و دیو و پری و مرغان و وحوش دستور داد تا در مقام تدارک و طبخ طعام برای روز موعود برآیند.
بر لب دریا جای وسیعی ساخت که هشت ماه راه فاصلۀ مکانی آن از نظر طول و عرض بود:”دیوها برای پختن غذا هفتصد هزار دیگ سنگی ساختند که هر کدام هزار گز بلندی و هفتصد گز پهنا داشت.”
چون غذاهای گوناگون آماده گردید همه را در آن منطقۀ وسیع و پهناور چیدند. سپس تخت زرینی بر کرانۀ دریا نهادند و سلیمان بر آن جای گرفت.
آصف بر خیا وزیر و دبیر و کتابخوان مخصوص و چند هزار نفر از علمای بنی اسراییل گرداگرد او بر کرسیها نشستند. چهار هزار نفر از آدمیان خاصگیان در پشت سر او و چهار هزار پری در قفای آدمیان و چهار هزار دیو در قفای پریان بایستادند.
سلیمان نبی نگاهی به اطراف انداخت و چون همه چیز را مهیا دید به آدمیان و پریان فرمان داد تا خلق خدا را بر سر سفره آورند.
ساعتی نگذشت که ماهی عظیم الجثه ای از دریا سر بر کرد و گفت:”پیش از تو بدین جانب ندایی مسموع شد که تو مخلوقات را ضیافت می کنی و روزی امروز مرا بر مطبخ تو
نوشته اند، بفرمای تا نصیب مرا بدهند.”
سلیمان گفت:”این همه طعام را برای خلق جهان تدارک دیده ام. مانع و رادعی وجود ندارد. هر چه می خواهی بخور و سدّ جوع کن.” ماهی موصوف به یک حمله تمام غذاها و آمادگیهای مهمانی در آن منطقۀ وسیع و پهناور را در کام خود فرو برده مجدداً گفت:”یا سلیمان اطعمنی!” یعنی: ای سلیمان سیر نشدم. غذا می خواهم!!
سلیمان نبی که چشمانش را سیاهی گرفته بود در کار این حیوان عجیب الخلقه فرو ماند و پرسید:”مگر رزق روزانۀ تو چه مقدار است که هر چه در ظرف این مدت برای کلیۀ جانداران عالم مهیا ساخته ام همه را به یک حمله بلعیدی و همچنان اظهار گرسنگی و آزمندی می کنی؟” ماهی عجیب الخلقه در حالی که به علت جوع و گرسنگی! یارای دم زدن نداشت با حال ضعف و ناتوانی جواب داد:
“خداوند عالم روزی ۳ وعده و هر وعده یک قورت غذا به من کمترین! می دهد. امروز بر اثر دعوت و مهمانی تو فقط نیم قورت نصیب من شده هنوز دو قورت و نیمش باقی است که سفرۀ تو برچیده شد. ای سلیمان اگر ترا از اطعام یک جانور مقدور نیست چرا خود را در این معرض باید آورد که جن و انس و وحوش و طیور و هوام را طعام دهی؟” سلیمان از آن سخن بی هوش شد و چون به هوش آمد در مقابل عظمت کبریایی قادر متعال سر تعظیم فرود آورد.

 

ادامه مطلب / دانلود

ضرب المثل بز به پای خود، میش به پای خود

ریشه تاریخی ضرب المثل بز به پای خود، میش به پای خود

هارون‌الرشید مردی بود ظالم و اذیت و آزارش به مردم زیاد. به همین جهت بهلول از کارهای او خیلی ناراحت بود و گاهی نمی‌شد که کسی خنده او را ببیند. یک روز هارون علت ناراحتی او را پرسید ولی بهلول جواب نداد تا اینکه هارون شخصی را انتخاب کرد و به او گفت: «پشت سر بهلول بدون اینکه متوجه شود راه برو و اگر خنده او را دیدی بیا به من بگو و صد درهم از من جایزه بگیر».

آن شخص تا چند روز همه جا ناظر کارهای بهلول بود ولی نتوانست خنده او را ببیند تا اینکه یک روز بهلول دم دکان قصابی ایستاد و خیره‌خیره داخل دکان را تماشا کرد. درضمن نگاه کردن لبخندی بر روی لبش نشست.

مرد فوری به حضور هارون رفت و هرچه دیده بود بیان کرد. هارون بهلول را خواست و گفت: «علت خنده تو در دکان قصابی چه بود؟» بهلول جواب داد: «من خیلی نگران بودم که روزی با این کارهایی که تو می‌کنی مرا هم به آتش خودت بسوزانی ولی حالا فهمیدم که ـ بز را به پای خودش می‌آویزند، میش را به پای خودش».

ادامه مطلب / دانلود

بار الاغ را که بردارند، پالونش را هم به منزل نمی رساند.

ضرب المثل بار الاغ را که بردارند...

این مثل برای اشخاصی به کار می رود که جز تن پروری هنر و کاری نداشته باشند و در برابر امتیازاتی که به آنها می دهند خود را به بی خیالی بزنند.

مرد هیزم شکنی بود که یک الاغ و یک شتر داشت که ابزار کارش بودند و هیزم ها را بار آنها می کرد، برای فروش به شهر می آورد. یک روز طبق معمول الاغ و شتر را برداشت رفت برای هیزم چینی. بعد از اینکه کارش تمام شد، هیزم هایی را که چیده بود بار الاغ و شتر کرد و راه افتاد به سمت شهر .

در بین راه الاغ بنا کرد به تپیدن و خم خم راه رفتن. مرد آمد نصف هیزم ها را که روی الاغ بود، برداشت و گذاشت پشت شتر. باز مقداری راه که آمدند الاغ خوابید روی زمین. مرد هیزم چین به ناچار آمد تمام هیزمها را از روی الاغ برداشت، گذاشت روی شتر زبان بسته. هنوز کمی راه نرفته بودند که الاغ ، باز خودش را به ناتوانی زد و دراز به دراز خوابید روی زمین. مرد هم آمد پالان و خود الاغ را گذاشت روی شتر بیچاره.

شتر که اینطور دید ناراحت شد و با خودش گفت: « بلایی به سر این الاغ بیاورم که آن سرش ناپیدا باشد.»‌ در همین موقع به پرتگاهی رسید تکانی به خود داد و الاغ را به ته دره انداخت و هلاک کرد.

ادامه مطلب / دانلود

آیا می دانستید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم ۱۲۰ سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟ برای چه نمی گوییم ۱۵۰ یا ۱۰۰ سال یا …
اصطلاح 120 سال زنده باشی از کجا آمده؟

در ایران قدیم، سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر ۴ سال یک روز اضافه کنند و آن سال را سال کبیسه بنامند (حتما خوانندگان گروه سها می دانند که تقویم فعلی که بنام تقویم جلالی نامیده می شوند حاصل زحمات خیام و سایر دانشمندان قرن پنجم هجری است) هر ۱۲۰ سال یک ماه را جشن می گرفتند و کل ایران این جشن برپا بود و برای این که بعضی ها ممکن بود یک بار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند (و بعضی ها هم این جشن را نمی دیدند) به همین دلیل دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی و این به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد که وقتی به هم می رسیدند بگویند ۱۲۰ سال زنده باشی

ادامه مطلب / دانلود
ضرب المثل و سخنان جالب درباره ازدواج!
1-هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت.( ضرب المثل آلمانی)

۲- مردی که به خاطر ” پول ” زن می گیرد، به نوکری می رود. ( ضرب المثل فرانسوی )

۳- لیاقت داماد ، به قدرت بازوی اوست . ( ضرب المثل چینی )

۴- زنی سعادتمند است که مطیع ” شوهر” باشد. ( ضرب المثل یونانی )

۵- زن عاقل با داماد ” بی پول ” خوب می سازد. ( ضرب المثل انگلیسی )

۶- زن مطیع فرمانروای قلب شوهر است. ( ضرب المثل انگلیسی )

۷- زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند در کلبه ی خرابه هم زندگی می کنند. ( ضرب المثل آلمانی )

۸- داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت . ( ضرب المثل لهستانی )

۹- دختر عاقل ، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد. ( ضرب المثل ایتالیایی)

۱۰-داماد که نشدی از یک شب شادمانی و عمری بد اخلاقی محروم گشته‌ای .( ضرب المثل فرانسوی )

۱۱- دو نوع زن وجود دارد؛ با یکی ثروتمند می‌شوی و با دیگری فقیر. ( ضرب المثل ایتالیایی )

۱۲- در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق کن . ( ضرب المثل آذربایجانی )

۱۳- برای یافتن زن می ارزد که یک کفش بیشتر پاره کنی . ( ضرب المثل چینی )

۱۴- تاک را از خاک خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب کن . ( ضرب المثل چینی )

۱۵- اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شکمش را در دست بگیر. ( ضرب المثل اسپانیایی)

۱۶- اگر زنی خواست که تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج کن اما پولت را از او دور نگه دار . ( ضرب المثل ترکی )

۱۷- ازدواج مقدس ترین قراردادها محسوب می شود. (ماری آمپر)

۱۸- ازدواج مثل یک هندوانه است که گاهی خوب می شود و گاهی هم بسیار بد. ( ضرب المثل اسپانیایی )

۱۹- ازدواج ، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است . ( ضرب المثل فرانسوی )

۲۰- ازدواج کردن و ازدواج نکردن هر دو موجب پشیمانی است . ( سقراط )

۲۱- ازدواج مثل اجرای یک نقشه جنگی است که اگر در آن فقط یک اشتباه صورت بگیرد جبرانش غیر ممکن خواهد بود. ( بورنز )

۲۲- ازدواجی که به خاطر پول صورت گیرد، برای پول هم از بین می رود. ( رولاند )

۲۳- ازدواج همیشه به عشق پایان داده است . ( ناپلئون )

۲۴- اگر کسی در انتخاب همسرش دقت نکند، دو نفر را بدبخت کرده است . ( محمد حجازی)

۲۵- انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نیست ، ولی می توانیم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب کنیم . ( خانم پرل باک )

۲۶- با زنی ازدواج کنید که اگر ” مرد ” بود ، بهترین دوست شما می شد . ( بردون)

۲۷- با همسر خود مثل یک کتاب رفتار کنید و فصل های خسته کننده او را اصلاً نخوانید . ( سونی اسمارت)

۲۸- برای یک زندگی سعادتمندانه ، مرد باید ” کر ” باشد و زن ” لال ” . ( سروانتس )

۲۹- ازدواج بیشتر از رفتن به جنگ ” شجاعت ” می خواهد. ( کریستین )

۳۰- تا یک سال بعد از ازدواج ، مرد و زن زشتی های یکدیگر را نمی بینند. ( اسمایلز )

ادامه مطلب / دانلود
صفحه 8 از 8«... قبلی 678
css.php