داستانک زیبای شکایت از فقر
یکى، در پیش بزرگى از فقر خود شکایت مى کرد و سخت مىنالید. گفت: «خواهى که ده هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟»
گفت: «البته که نه. دو چشم خود را با همه دنیا عوض نمىکنم.»
گفت: «عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه مىکنى؟»
گفت: «نه.»
گفت: «گوش و دست و
ادامه مطلب / دانلود