نتايج جستجو مطالب برچسب : حکایت های گلستان

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 15 – وارسته شدن وزیر بر کنار شده

پادشاهى، یکى از وزیران را از وزارت برکنار نمود. او از مقام و ریاست دور گردید و به مجلس (پارسایان) راه یافت و در کنار آنها به زندگى ادامه داد. برکت همنشینى با آنها به او روحیه عالى و آرامش خاطر بخشید. مدتى از این ماجرا گذشت، نظر پادشاه درباره وزیر عوض شد و او را طلبید و به او احترام نمود. مقام دیوان عالى کشور را به او سپرد، ولى او آن مقام را نپذیرفت و

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 14 – نتیجه بی توجهی به سپاه

یکى از شاهان پیشین، در نگهدارى کشور سستى مى کرد و بر سپاهیان سخت مى گرفت و آنان را در تنگدستى رها مى کرد تا اینکه دشمن قوى و ظغیانگرى به آن کشور حمله کرد. شاه به دست و پا افتاد و سپاهیان خود را به جلوگیرى از دشمن فرا خواند، ولى آنها پشت کردند و از اطاعت فرمان شاه خارج شدند:

چو دارند گنج از سپاهى دریغ

دریغ آیدش دست بردن به تیغ

یکى از آن سپاهیان که نافرمانى از شاه نموده بود، با من سابقه دوستى داشت. او را سرزنش کرده و گفتم: از فرومایگى و حق ناشناسى است که انسان به خاطر رنجش اندک، هنگام حادثه، از فرمان نعمت بخش خارج گردد و حقوق و محبت چند ساله شاه را نادیده بگیرد.

او در جواب گفت: اگر از روى کرم و بزرگوارى عذرم را بپذیرى شایسته است، حقیقت این است که: اسبم در این حادثه جو نداشت، و زین نمدین آن را براى تاءمین زندگى به گرو داده بودم. شاهى که سپاه خود را از اموال و نعمتها دریغ دارد و در این راه بخل ورزد، نمى توان راه جوانمردى با او پیش گرفت.

زر بده سپاهى را تا سر بنهد

و گرش زر ندهى، سر بنهد در عالم

پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 13 – اندازه نگه دار که اندازه نکوست

یکى از شاهان، شبى را تا بامداد با خوشى و عیش به سر آورد و در آخر آن شب گفت:

ما را به جهان خوشتر از این یکدم نیست

کز نیک و بد اندیشه و از کس غم نیست

فقیرى صبور که در بیرون کاخ، در هواى سرد خوابیده بود، صداى شاه را

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 10 – نتیجه مهر و نامهری حاکم به ملت

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 10 – نتیجه مهر و نامهری حاکم به ملت

در مسجد جمعه شهر دمشق، در کنار مرقد مطهر حضرت یحیى پیغمبر(ع) به عبادت و راز و نیاز مشغول بودم، ناگاه دیدم یکى از شاهان عرب که به ظلم و ستم شهرت داشت براى زیارت قبر یحیی (ع) به آنجا آمد و دست به دعا برداشت و حاجت خود را از خدا خواست.

درویش و غنى بنده این خاک و درند

آنان که غنى ترن محتاج ترند

پس از دعا به من رو کرد و گفت: از آنجا که فیض همت درویشان (مستمندان) عمومى است و آنها رفتار درست و نیک دارند، تقاضا دارم عنایت و

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 9 – افسوس شاه از عمر بر باد رفته

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 9 – افسوس شاه از عمر بر باد رفته

یکى از شاهان عجم، بسیار پیر، فرتوت و رنجور شده بود، به طورى که دیگر امید به ادامه زندگى نداشت. در این هنگام سوارى نزد او آمد و گفت: (مژده باد بر شما، فلان قلعه را فتح کردیم و

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 6 – راز واژگونی تخت و تاج شاه ظالم

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 6 – راز واژگونی تخت و تاج شاه ظالم

پادشاهى نسبت به ملت خود ظلم مى کرد، دست چپاول بر مال و ثروت آنها دراز کرده و آنچنان به آنان ستم می نمود که آنها به ستوه آمدند و گروه گروه از کشورشان به جاى دیگر هجرت کردند، و غربت را بر حضور در کشور خود ترجیح دادند. همین موضوع موجب شد که از جمعیت، بسیار کاسته شود و محصولات کشاورزى کم و به دنبال آن مالیات دولتى اندک، و اقتصاد کشور فلج، و خزانه مملکت خالى گردید.

ضعف دولت او موجب جرات دشمن شد، دشمن از فرصت استفاده کرد و تصمیم گرفت به کشور حمله کند و

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 5   رنج شدید بیماری حسادت برای حسود

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 5 – رنج شدید بیماری حسادت برای حسود

سرهنگى پسرى داشت، که در کاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات کردم، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد، و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

بالاى سرش ز هوشمندى

مى تافت ستاره بلندى

این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زیرا داراى جمال و کمال بود که خردمندان گفته اند: (توانگرى به هنر است نه به مال، بزرگى به عقل است نه به سال.)

مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 4   عاقبت، گرگ زاده گرگ شود

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 4 – عاقبت، گرگ زاده گرگ شود

گروهی راهزن بر سر کوهی، در کمینگاهی به سر میبردند و سر راه غافله ها را گرفته و به قتل و غارت میپرداختند و موجب نا امنی بسیاری شده بودند. مردم از آنها ترس داشتند و نیروهای ارتش شاه نیز نمیتوانستند بر آنها دست یابند، زیرا در پناهگاهی استوار در قله کوهی بلند کمین کرده بودند و کسی را توان رفتن بدانجا نبود.

مشاوران و فرماندهان کشور، به گرد هم نشستند و درباره دستیابی بر آن دزدان غارتگر به مشورت پرداختند و

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 3 – اسب لاغر میان به کار آید

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 3 – اسب لاغر میان به کار آید

پادشاهی چند فرزند داشت که از میان آنها یکی کوتاه قد و لاغر اندام بود و دیگر برادرانش بلند قد و زیبا روی بودند. پادشاه همیشه با کراهت و استحقار در وی نظر می کرد. پسر از روی هشیاریش از احساس پدر مطلع گردید پس رو به پدر کرد و گفت: ای پدر، کوتاه خردمند بهتر از نادان قد بلند است. چنان نیست که هر کس قامت بلندتر داشته باشد، ارزش بیشتری دارد.

اقل جبال الارض طور و انه

لاعظم عندالله قدرا و منزلا

آن شنیدى که لاغرى دانا

گفت بار به ابلهى فربه

اسب تازى وگر ضعیف بود

همچنان از طویله خر به

شاه به سخنان پسرش خندید اما بزرگان دولت سخن او را پسندیدند، و برادرانش نیز رنجیده خاطر شدند.

تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد

هر پیسه گمان مبر نهالى

شاید که پلنگ خفته باشد

از اتفاق در آن ایام سپاهی از دشمن برای جنگ با سپاه شاه فرا رسید.

زمانی که رو در رو شدند نخستین کسی که دلاورانه به قلب سپاه دشمن زد همین فرزند کوتاه قد بود.

آن نه من باشم که روز جنگ بینی پشت من

آن منم گر در میان خاک و خون بینی سری

کان که جنگ آرد به خون خویش بازی می کند

روز میدان وان که بگریزد به خون لشکری

این جملات را میگفت و به سپاه دشمن یورش برد و چند تن از سران دشمن را به خاک و خون کشید. چون پیش پدر آمد با احترام وارد شد و گفت:

اى که شخص منت حقیر نمود

تا درشتى هنر نپندارى

اسب لاغر میان، به کار آید

روز میدان نه گاو پروارى

آورده اند که هنگام جنگ سپاه دشمن بسیار بود و افراد شاه بسیار اندک. گروهی از سپاه پادشاه پا به فرار گذاشتند، پسر کوتاه قد نعره ای زد که:

(ای مردان بکوشید یا جامه زنان بپوشید.)

همین نعره از دل برخواسته او باعث تقویت سپاه گردید و با جان و دل به مبارزه پرداختند و باعث پیروزیشان گردید.

پادشاه سر و چشمان پسر را بوسید و او را از نزدیکان خود نمود تا سرانجام او را ولیعهد خویش کرد.

برادران نسبت به او حسد ورزیدند و زهر در غذایش ریختند تا او را بکشند خواهرش از میان در فتنه آنها را دید، دریچه را محکم بست تا پسر متوجه شود، پسر جریان را فهمید و بی درنگ دست از غذا کشید و گفت:

(محال است که هنرمندان بمیرند و بی هنران جای ایشان بگیرند.)

کس نیابد به زیر سایه بوم

ور هماى از جهان شود معدوم

پادشاه از ماجرا باخبر شد، برادرانش را پیش خود خواند و هر کدام را به گوشه ای از کشور فرستاد و از فتنه های بیشتر جلوگیری کرد. چنانکه گفته اند:

(ده درویش در گلیمى بخسبند و دو پادشاه در اقلیمى نگنجند.)

نیم نانى گر خورد مرد خدا

بذل درویشان کند نیمى دگر

ملک اقلمى بگیرد پادشاه

همچنان در بند اقلیمى دگر

پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 2 – عبرت از دنیای بی وفا

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 2 – عبرت از دنیای بی وفا

یکى از فرمانروایان خراسان ، سلطان محمود غزنوی را در عالم خواب دید که تمام بدنش پوسیده و متلاشی و با خاک در هم آمیخته است به غیر از چشمانش که همچنان سالم است و

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 1   در سیرت پادشاهان

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 1 – در سیرت پادشاهان

سعدی شیرازی، پادشاه سخن، در زندگی خویش سختی های زیادی کشید، رنج سفر های طولانی ای به جان خرید تا تجربیات گرانقدری را کسب کرد و این تجربیات را به نظم و نثر درآورد تا دریچه های حکمتی باشند برای آیندگانش.

ما آخرین خبری ها نیز کتاب گلستان را که می توان گفت از تاثیر گذارترین کتاب در نثر ادبیات فارسی ست را برای شما کتابخوانان عزیزمان به اشتراک می گذاریم.

در یکى از جنگها، عده اى را اسیر کردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا یکى از اسیران را اعدام کنند. اسیر که

ادامه مطلب / دانلود
صفحه 14 از 14«...10 قبلی 121314
css.php