نتايج جستجو مطالب برچسب : حکایت های گلستان

حکایت های گلستان سعدی: باب سوم، حکایت 13 – مور همان به که نباشد پرش

حضرت موسى علیه السلام فقیری را دید که از شدت تهیدستى، برهنه روى ریگ بیابان خوابیده است، چون نزدیک آمد، او عرض کرد: اى موسى! دعا کن تا خداوند متعال معاش اندکى به من بدهد که از بى تابى، جانم به لب رسیده است.

موسى براى او دعا کرد و از آنجا براى مناجات به طرف کوه طور رفت. پس از چند روز، موسى علیه السلام از همان مسیر باز مى گشت که

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب سوم، حکایت 12 – بزرگ همت تر از حاتم

از حاتم طائی (سخاوتمند معروف و ماندگار تاریخ) پرسیدند: آیا بزرگ همت تر از خود در جهان دیده اى؟ یا شنیده اى؟

جواب داد: روزى چهل شتر براى سران عرب قربان کردم، آن روز براى حاجتى به صحرا رفتم، خارکنى را در بیابان دیدم که

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب سوم، حکایت 8 – دورى از دراز کردن دست سؤال به سوى فقیر

جوانمردى در جنگ با سپاه تاتار (در زمینى از ترکمنستان) به زخمى شدید مبتلا شد، شخصى به او گفت: فلان بازرگان، نوشداروى شفابخش دارد، اگر از او این دارو را بخواهى، از دادن آن دارو، مضایقه نمى نماید.

نظر به اینکه آن بازرگان به بخل معروف بود بطورى که:

گر بجاى نانش اندر سفره بودى آفتاب

تا قیامت روز روشن، کس ندیدى در جهان

جوانمرد گفت: اگر من آن نوشدارو را از آن بازرگان بخواهم، چند صورت دارد، یا مى دهد، یا نمى دهد، و

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب سوم، حکایت 3 – سلامتى مردم مدینه و دکتر بى مشترى

عصر پیامبر صلى الله علیه و آله بود، یکى از شاهان غیر عرب، پزشک حاذقى را به محضر رسول خدا در مدینه فرستاد (تا به درمان بیماران آن دیار بپردازد) آن پزشک یک سال در آنجا ماند، ولى (بخاطر نبودن بیمار) کسى براى درمان بیمارى خود نزد او نرفت، و

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب سوم، حکایت 2 – پارساى با عزت

شنیدم پارساى فقیرى از شدت فقر، در رنج دشوار بود، و پى در پى لباسش را پاره پاره مى دوخت، و براى آرامش دل مى گفت:

به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق (1)

که بار محنت خود به، که بار منت خلق

شخصى به او گفت: چرا در اینجا نشسته اى، مگر نمى دانى که در شهر رادمرد بزرگوار و

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 41 – برترى سخاوت بر شجاعت

از حکیمى پرسیدند: سخاوت بهتر از شجاعت است یا شجاعت بهتر از سخاوت؟

حکیم در پاسخ گفت: سخاوت به شجاعت نیز ندارد.

نماند حاتم طائى، ولیک تا به ابد

بماند نام بلندش به نیکویى مشهور

زکات مال، به در کن که فضله رز را (1)

چو باغبان بزند بیشتر دهد انگور

نبشته است بر گور بهرام گور(2)

که دست کرم، به ز بازوى زور

1- فضله رز: زیادی شاخه های درخت مو

2- نبشته: نوشته

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 39 – سیرت زیبا بهتر از صورت زیبا

پادشاهى با دیده تحقیرآمیز به پارسایان مى نگریست، یکى از پارسایان از روى تیز فهمى، دریافت که پادشاه نسبت به آنان، بى اعتنا است.

به او گفت: اى شاه! ما در این دنیا از نظر لشگر از تو کمتریم ولى از نظر عیش زندگى از تو شادتر مى باشیم، و

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 38 – زن زشت رو و همسر نابینا

دانشمندى دخترى داشت که بسیار بد قیافه بود، به سن ازدواج رسیده بود، با اینکه جهیزیه فراوان داشت، کسى مایل نبود با او ازدواج کند.

زشت باشد دیبقى و دیبا (1)

که بود بر عروس نازیبا

ناچار او را به عقد ازدواج نا بینایى در آورند، در آن عصر حکیمى از سر اندیب (جزیره سیلان ) هند آمده بود و

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 35 – سزاى گردن فرازى و نتیجه فروتنى

در شهر بغداد، بین پرچم و پرده (آویزان در درگاه کاخ شاه، یا روپوش او هنگام خواب) دشمنى و کشمکش لفظى در گرفت، پرچم به پرده گفت: من و تو هر دو غلام و چاکر شاه هستیم، من لحظه اى از خدمت شاه نیاسوده ام، همواره در سفر و

ادامه مطلب / دانلود
صفحه 10 از 14«... قبلی 91011 بعدی ...»
css.php