مطالب دسته بندی : سرگرمی

یک مرد آمریکایی توانست به دلیل داشتن بلندترین ناخن جهان در کتاب رکوردهای جهانی گینس نام خود را به ثبت برساند.
«ملوین» که طول مجموع ناخن‌های انگشتان دستانش ۹٫۸۵ متر ثبت شده‌ است، توانست در این کتاب رکورددار شود.

رکورددار بلندترین ناخن جهان + عکس

«ملوین» پس از آن‌ که در ماه مه سال ۲۰۰۹ میلادی در ایالت «میشیگان» به این عنوان دست یافت، در دسامبر همان سال فوت کرد.

ادامه مطلب / دانلود

به گزارش روز سه شنبه جام جم آنلاین به نقل از UNT ، آنا اریکسون ۱۰۵ ساله ساکن شهر کوچک تیئرپ منطقه اوپسالا سوئد با مشاهده نامه ای که در آن از او خواسته شده بود برای آغاز تحصیلاتش به مدرسه ابتدایی تیئرپ بیاید، حیرت زده شد.

 

پیرزن ۱۰۵ ساله باید به مدرسه برود

 

آنا  که در خانه سالمندان این شهر زندگی می کند با خواندن نامه متوجه شد که جای او در کلاس اول مدرسه ابتدایی محفوظ است.

خانم مدیر مدرسه تیئرپ که نامه را به آدرس خانه سالمندان ارسال کرده بود اکنون معترف است که اشتباهی رخ داده است.

وی می گوید: ما از سرویس جمعیت شهر تیئرپ فهرستی را دریافت کردیم که در آن آدرس تمام کسانی که در سال” ۰۷ ” متولد شده بودند ، وجود داشت. اما در اینجا یک اشتباه ۱۰۰ ساله رخ داده زیرا  آنا اریکسون متولد سال ۱۹۰۷ است و نه ۲۰۰۷ .

خانم مدیر می افزاید: دختر وی با من تماس گرفت و ما بیشتر این موضوع را سرگرم کننده تلقی کردیم. هر دو از این اشتباه مضحک به خنده افتادیم.

با این حال، خانم مدیر تصریح می کند: در روزهایی که مدرسه باز است ما از آمدن خانم آنا اریکسون استقبال می کنیم. اگر او برای نوشیدن یک قهوه و آشنایی با کادر آموزشی به مدرسه ما بیاید خیلی خوشحال خواهیم شد. مترجم: بهرام افتخاری.

ادامه مطلب / دانلود

ابتدا به شدت سعی داشتم تا دبیرستان را تمام کنم و دانشکده را شروع کنم، سپس به شدت سعی داشتم تا دانشگاه را تمام کرده و وارد بازار کار شوم، بعد تمام تلاشم این بود که ازدواج کنم و صاحب فرزند شوم، سپس تمام سعی و تلاشم را برای فرزندانم بکار بردم تا آنها را تا حد مناسبی پرورش دهم، سپس می تونستم به کار برگردم، اما برای بازنشستگی تلاش کردم، اما اکنون که در حال مرگ هستم، ناگهان فهمیده ام که فراموش کرده بودم زندگی کنم.

زنـــدگی کن! / جالب و خواندنی

لطفا اجازه ندهید این اتفاق برای شما هم تکرار شود.

قدر دان موقعیت فعلی خود باشید و از هر روز خود لذت ببرید.

برای به دست آوردن پول، سلامتی خود را از دست می دهیم. سپس برای بازیابی مجدد سلامتی مان پول مان را از دست می دهیم.

گونه ای زندگی می کنیم که گویا هرگز نخواهیم مرد و گونه ای می میریم که گویا هرگز زندگی نکرده ایم…

ادامه مطلب / دانلود

زن دلشکسته ای که همسرش از او جدا شده بود با تخریب دادگاهی که حکم طلاق او و همسرش را صادر کرد سعی در نشان دادن اعتراضش به این حکم داشت. این زن به دلیل تخریب دادگاهی در فلوریدا با نقاشی کردن قلب های شکسته و نوشتن درخواست برای بازگشت همسرش روی دیوارهای دادگاه بازداشت شد.

اقدام عجیب یک زن پس از حکم طلاق همسرش! +عکس
این زن ۳۵ ساله چندی پیش در این دادگاه از همسرش جدا شد و قاضی حکم طلاق را به خواسته همسرش که مدعی بود این زن از نظر روانی دچار مشکل است صادر کرده بود . همسر او عنوان کرده بود کارهای این زن به قدری عجیب است که او دیگر نمیتواند در کنار وی زندگی کند

کارمندان این ساختمان قضایی وقتی صبح زود برای حضور درمحل کار خود به این مکان رسیدند مشاهده کردند که تمام دیوارهای این ساختمان دولتی ۳۵۰ میلیون دلاری با رنگ بنفش نقاشی شده است . این نقاشی ها شامل عکس قلبهای شکسته و پیامهای این خانم به شوهرش برای بازگشت به زندگی بود. او همچنین روی پیاده رو و ساختمانهای مقابل این دادگاه هم نقاشی کشیده است.
با تماس کارمندان با نیروی پلیس و پیگیری این زن متهم شناخته شده و بازداشت شد اما پلیس اعلام کرده است وی از نظر روانی دچار مشکل است و به همین دلیل قرار است او را به یک آسایشگاه روانی منتقل کنند.

اقدام عجیب یک زن پس از حکم طلاق همسرش! +عکس

ادامه مطلب / دانلود

او بی عیب نیست، شما هم همینطور و هر دوی شما هیچگاه کامل نخواهید بود اما اگر او می تواند حداقل یک بار شما را بخنداند، باعث شود دو بار به او فکر کنید، و اگر پذیرفت که یک انسان است و اشتباه می کند، با او بمانید و از جان برایش مایه بگذارید. او در وصف شما شعر نخواهد سرود، هر لحظه به شما فکر نخواهد کرد، اما بخشی از وجودش را به شما خواهد داد که می داند می توانید آن را بشکنید. به او آزار نرسانید، تغییرش ندهید و بیش از توانش از وی انتظار نداشته باشید. موشکافی نکنید، وقتی خوشحالتان می کند لبخند بزنید. وقتی عصبانیتان می کند آرامش خود را حفظ کنید. وقتی نیست دلتنگش شوید. عاشقش باشید. چون آدم کامل وجود ندارد اما همیشه یک نفر هست که با او کامل ترین لحظات را تجربه می کنید.


.

ادامه مطلب / دانلود

آش نخورده و دهن سوخته

در روزگاران دور ، تاجری بود که همسر هنرمندی داشت . او آشپز بسیار ماهری بود . آشی که همسر تاجر می پخت ، نظیر نداشت . همه خویشان و آشنایان مرد ، آرزو داشتند که یک روز به خانه او دعوت شوند و آشی را که همسرش پخته ، بخورند . کم کم این خبر در تمام شهر پیچید و تعریف آشهای خوشمزه زن تاجر ، دهان همه را آب انداخت . همه سعی می کردند با تاجر دوست شوند . بازرگانها سعی می کردند با تاجر معامله کنند . قوم و خویش ها سعی می کردند به او محبت کنند تا شاید روزی مرد بازرگان آنها را به خانه اش دعوت کند و از آشی که همسرش می پزد ، بخورند . بازرگان شاگردی داشت که چند سالی با او کار می کرد . اما با اینکه آدم فقیری بود ، طبع بلندی داشت و هرگز به این فکر نیفتاده بود که برای خوردن یک وعده غذا به خانه صاحب کار خود برود و از آشی که همسرش می پزد بخورد . با اینکه بازرگان چند بار او را به خاطر انجام کارهایش به خانه دعوت کرده بود ، شاگرد به بهانه های مختلف به خانه او نرفته بود . یک روز صبح ، شاگرد تاجر مثل همیشه از خواب بیدار شد . آن روز دندانش درد می کرد ، اما با آن وضع به مغازه رفت و جلو مغازه را آب و جارو کرد و چای را دم کرد و منتظر ماند تا بازرگان به مغازه بیاید و کسب و کار روزانه را شروع کند . اما هرچه انتظار کشید ، از صاحب کار خبری نشد . نزدیکی های ظهر بود که یکی از همسایه های مرد بازرگان به او خبر داد که ” حال بازرگان خوب نیست . بیمار است و به من گفته که به اینجا بیایم و به تو بگویم در مغازه را ببندی و دکتر خبر کنی و او را به خانه بازرگان ببری که سخت بیمار است . ”
شاگرد ، در مغازه را بست و با عجله به دنبال دکتر رفت . وی نیز همراه دکتر به خانه بازرگان رفت . او آن قدر به فکر بیماری بازرگان بود که اصلا ً متوجه نبود که ظهر شده و درست نیست وقت ناهار به خانه ی او برود . وقتی وارد خانه شد ، بازرگان را دید که آه و ناله می کند . دکتر ، بیمار را معاینه کرد و نسخه ای برایش نوشت و به دست شاگر داد . شاگرد هم به نزدیک ترین عطاری رفت و داروهای بازرگان را خرید و به خانه اش برد . وقتی به خانه او رسید ، دکتر رفته بود و همسر بازرگان سفره ناهار را انداخته بود . شاگرد فهمید بدجوری گرفتار شده است . هر بهانه ای آورد که سر سفره ننشیند و دواهای تاجر را بدهد و برود ، نشد که نشد . همسر بازرگان با اصرار او را نگاه داشت و گفت : ” مگر می گذارم این وقت ظهر ناهار نخورده از خانه بروی ؟ ” شاگرد با ناراحتی سر سفره نشست . همسر تاجر ، آش خوشمزه ای را که برای شوهرش پخته بود ، توی کاسه ریخت و در سفره گذاشت . تاجر که تا آن روز ، شاگرد را سر سفره خودش ندیده بود ، سرش را از زیر لحاف بیرون آورد و گفت : ” از آشی که همسرم پخته بخور که نظیرش را هیچ جا نخورده ای . ” بعد هم سرش را دوباره زیر لحاف برد . شاگرد که اصلا ً دوست نداشت چنین حرفهایی را بشنود ، ناراحت شد . با خود گفت : ” بهتر است دندان دردم را بهانه کنم و آش نخورده ، بگذارم و بروم . ” با این فکر ، دستش را روی دهانش گذاشت و قیافه آدم های درد کشیده را گرفت و منتظر ماند تا ارباب یک بار دیگر سرش را از زیر لحاف بیرون آورد . زن تاجر با دو سه تا قاشق و بشقاب برگشت . آنها را توی سفره گذاشت و به همسرش گفت : ” بلند شو آش بخور که برایت خیلی خوب است . ”
بازرگان لحاف را کنار زد تا بلند شود . نگاهش به چهره ناراحت شاگرد افتاد و دید که دستش را روی دهانش گذاشته است . رو کرد به او و گفت : ” دهانت سوخت ؟! بابا ! صبر می کردی که آش کمی سرد بشود و بعد می خوردی تا دهانت نسوزد . ”
همسرش از شنیدن حرف نابجای شوهر ناراحت شد و گفت : ” تو هم چه حرفهایی می زنی ! آش نخورده و دهن سوخته ؟ من تازه قاشق و بشقاب آورده ام . او که چیزی نخورده تا دهانش بسوزد . ”
شاگرد که خیلی ناراحت شده بود ، از جا بلند شد و گفت : ” معذرت می خواهم . دندانم درد می کند . دفعه بعد که مهمانتان شدم ، صبر می کنم تا آش سرد شود و دهانم را نسوزاند . ” بعد هم راه افتاد و رفت . بازرگان تازه فهمید که چه دسته گلی به آب داده است . از آن به بعد ، کسی که گناهی مرتکب نشده باشد ، اما دیگران او را گناهکار بدانند ، درباره ی خودش می گوید : ” آش نخورده و دهن سوخته . “

ادامه مطلب / دانلود
صفحه 112 از 115«...90100110 قبلی 111112113 بعدی ...»
css.php