مطالب دسته بندی : مذهبی

نماز اکسیری در درون خود دارد. قوم، قیام، قائم همه هم خانواده هستند. یعنی بر پا داشتن نماز اکسیری دارد که باعث قیام، استواری و قائم بودن انسان می شود .


اکسیر زندگی را بشناسید

هر چیزی در این عالم در حال حرکت است و در راه و رویش خود به سوی غایت و تعالی پیش می رود و برنامه ای از آغاز تا انجام دارد و همواره با قاعده ای درست و استوار به سوی یک هدف می رود.

مثلا دانه ی تخم نارنج چون در زمین پنهان شود ، کم کم از دو سوی می تند ؛ هم در زمین ریشه می دواند و هم از زمین سر در می آورد و در فضا می بالد . اکنون می پرسیم که اگر آن زمین خشک باشد ، باز آن دانه ی تخم نارنج ریشه و جوانه می زند؟

می بینیم که چنین نیست پس آب در روییدن آن دانه سهمی دارد و اگر آن دانه را در آب تنها بگذاریم آیا سبز می شود؟ باز می بینیم که چنین نیست بلکه تباه می شود. پس خاک در روییدن آن دانه با آن شریک است. و اگر آب و خاک باشد و بدان نور نرسد سرسبز می شود؟ نه. پس نور هم در روییدن آن باید باشد. پس آب، خاک، هوا،نور باید باشد تا دانه رشد کند و به نهایت کمالش برسد.

باور دارید که آن دانه ی تخم نارنج غذا گرفت تا بالید و بزرگ شد. پس آن چیزهایی که در رشد و بالیدن و بار دادن آن دخیل اند، غذای دل می شوند .

حال سۆال می کنم آیا انسان برای بالیدن و رستن و بار دادن به غذا نیاز نیاز ندارد؟ جواب درست است. آری. بعد جسمانی انسان به غذا و آب نیازدارد.

حال بعد روحانی او به غذا نیاز ندارد؟ تا رشد کند، بالیدن و بار دادن بیابد و مانند گیاه قائم و ایستاده سر از خاک در آورد؟

نماز رشد دهنده

همچنانکه اگر خاک و آب و هوا به گیاه نرسد سر از خاک در نمی آورد و رشد نمی کند و به کمال نمی رسد،اگر به بعد جسمانی و روحانی انسان غذا نرسد مانند میوه کال می شود و رشد و بالندگی ندارد. حرکت و رشد استکمالی انسان به سوی خدا، رشد و بالندگی اوست. مسیر از انا لله و انا الیه راجعون. برای گروهی بسیار ساده و راحت است و برای گروهی بسیار سخت و جانفرسا است.

مسیر تاریک دنیا را عده ای سینه خیز می روند. عده ای بر دو پای خود افتان و خیزان، گروهی بر چهار پا می روند .

وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّهٍ مِن مَّاء فَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى رِجْلَیْنِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاء إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

و خداست که هر جنبنده‌ای را [ابتدا] از آبی آفرید پس پاره‌ای از آنها بر روی شکم راه می‌روند و پاره‌ای از آنها بر روی دو پا و بعضی از آنها بر روی چهار [پا] راه می‌روند خدا هر چه بخواهد می‌آفریند در حقیقت‌خدا بر هر چیزی تواناست (45/نور)

مسیر تاریک است و ما نیاز داریم این مسیر را در سلامت کامل روحی و جسمی طی کنیم. گاهی با اعمال خود چراغی روشن می کنیم و نور اطرافمان را نورانی می کند اما همینکه سرگرم دنیا می شویم و غفلت تمام وجودمان را می گیرد.

مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لاَّ یُبْصِرُونَ

مثل آنان همچون مثل کسانی است که آتشی افروختند و چون پیرامون آنان را روشنایی داد خدا نورشان را برد و در میان تاریکیهایی که نمی‌بینند رهایشان کرد (17/بقره)

اکسیر زندگی را بشناسید

مانند کسی می شویم که نور اطرافمان خاموش می شود و در تاریکی مطلق نمی توانیم راه را پیدا کنیم و زمانی که مشکلات دنیا بر سرمان فرود می آید چونان گمشده ای هستیم که در تاریکی مطلق راه را از چاه تمیز نمی دهیم.

آیه ی 45 سوره ی نور اشاره به گونه های جانوران و حیوانات ندارد ، بلکه به نوع حرکت انسانها در این دنیا می پردازد.

آنان که از نوع زندگی حیوانی پا را فراتر نگذاشته اند، تمام هم و غم زندگیشان خوردن و خوابیدن و شهوترانی است . اینان مسیر حرکتی انسانی را یا می خزند یا چهار دست و پا طی می کنند و یا در حالت افتان و خیزان می روند ؛ به همین علت با این سرعت کم به مقصد نمی رسند .

سؤال این است که چه کنیم تا ایستاده و قائم مسیر را طی کنیم ؟ نور و روشنایی لازم را از کجا بیاوریم؟ و راه را چگونه تشخیص دهیم.

برای اینکه دچار بیماری های راشیتیسم و یا پوکی استخوان نشویم باید کلسیم و ویتامین D لازم را به بدن برسانیم. آیا بدون اینکه غذای سالم و کافی به بدن برسد، می شود انتظار داشت سلامت کامل داشته باشیم؟

پس برای اینکه روحمان استوار باشد و در سختی ها ی زندگی در مشکلات در مسیر هدایت و کمال قائم باشیم و بر دو پای خود ایستاده مسیر را طی کنیم، نیاز به منجی داریم که تغذیه شویم و ما را قائم نگه دارد. به معنایی دیگر ویتامینی می خواهیم که سستی، کجی، انحراف را از روح و اخلاق ما برطرف سازد.

نماز، نماز، نماز

در تمام آیات قرآن با فعل اقامو امر به نماز شده است:

اقامو الصلاه. نماز را بر پا دارید.

نماز اکسیری در درون خود دارد. قوم، قیام، قائم همه هم خانواده هستند. یعنی بر پا داشتن نماز اکسیری دارد که باعث قیام، استواری و قائم بودن انسان می شود و به معنایی خداوند به انسان می فرماید: اقم الصلاه لذکری.

یعنی قیام تو وابسته به قیام من است یعنی هر چه نماز بخوانی و اتصال به من داشته باشی، باعث می شود تو استوار تر، پایدار تر باشی.

همچنانکه اگر غذا به بدن نرسد، ضعیف و بیمار می گردد ، روح نیز چنان است در صورت عدم تغذیه صحیح و درست، بیماری روح حاصل می شود. تمام ضعف ها، سستی ها،انحرافات، وابستگی های نادرست، افسردگی، اضطراب ها به بیماری روح و ضعف آن بر می گردد.

آنانکه نسبت به نماز شان مراقب هستند و نماز را سر وقت بر پا می دارند، آنانکه علاوه بر مراقبت بر نماز سر وقت، اثر و برکت این عملشان در تمامی لحظات رندگیشان جریان دارد و بالواقع گویی همیشه در حال نماز و اتصال با خدا هستند،  راه زندگی را در روشنایی مطلق در حال ایستاده و سلامت کامل و قائم طی می کنند.

شما اگر روحتان بیمار باشد ، این ضعف و بیماری تأثیر زیادی در نوع زندگی، پیشرفت و موفقیت دارد.

پس هر چقدر روح قوی تر و شاداب تر ، جسم نیز به تبعیت از آن قوی تر می باشد. غدای جسم از نوع خود جسم است که مادی است و غذای روح از نوع مجردات است .

نماز غذای روح می باشد و در صورت عدم تغذیه ، روح ضعیف، بیمار و افسرده می گردد.

گناهان کبیره و صغیره بیماری های فراوانی را بر روح عارض می کنند و پنج نوبت نماز یومیه نوعی شستشو و طهارت برای روح می آورد و آلودگی های آنان با اقامه نماز برطرف می گردد.

ادامه مطلب / دانلود
اگر می خواهید نماز صبحتان قضا نشود بخوانید

چه راهکارهایی پیشنهاد می‌کنید تا انسان بتواند برای نماز صبح بیدار شود و نمازش قضا نشود؟


1- از آن‌جا که نماز در حقیقت فرصتی است تا انسان با خدای خویش صحبت کند، و این توفیقی است که از جانب حضرت دوست، نصیب بندگانش می‌شود تا بتوانند در طول شبانه روز دقایقی را با معبود خویش به مناجات بپردازند؛[1] لذا درخواست پیامبران و اولیای الهی از خداوند این بود که ما را توفیق ده تا در زمره نمازگزاران باشیم. قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم خلیل(علیه السلام) چنین نقل می‌کند: «رَبِّ اجْعَلْنی‏ مُقیمَ الصَّلاهِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ»؛[2] پروردگارا، مرا برپا کننده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا دعاى مرا بپذیر.

این مسئله آن‌قدر برای ابراهیم(علیه السلام) اهمیت دارد که بعد از درخواست از خدا، دوباره می‌فرماید این درخواست مرا اجابت کن.

2- علاوه بر شوق و اشتیاقی که انسان را وادار می‌کند تا وی برای مناجات و سخن گفتن با معشوقش هیچ فرصتی را از دست ندهد، برخی کارهای طبیعی؛ مانند دیر نخوابیدن، تنظیم ساعت هشدار و … نیز می‌تواند انسان نمازگزار را در این مهم به کمک نمایند.

3- راهکارها و دستور العمل‌هایی نیز در ضمن روایات از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) به ما رسیده است که آنها نیز بهترین راهکار برای به موقع بیدار شدن جهت اقامه نماز صبح خواهند بود.

امام صادق(علیه السلام) از پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) نقل می‌کند: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ قَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) مَنْ أَرَادَ شَیْئاً مِنْ قِیَامِ اللَّیْلِ وَ أَخَذَ مَضْجَعَهُ فَلْیَقُلْ- بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ لَا تُۆْمِنِّی مَکْرَکَ وَ لَا تُنْسِنِی ذِکْرَکَ وَ لَا تَجْعَلْنِی مِنَ الْغَافِلِینَ أَقُومُ سَاعَهَ کَذَا وَ کَذَا إِلَّا وَکَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مَلَکاً یُنَبِّهُهُ تِلْکَ السَّاعَهَ»؛[3] هر کس که بخواهد شب برای عبادت برخیزد؛ چون در بستر خود خوابید بگوید: (بسم اللَّه) بار خدایا مرا از مکرِ خود آسوده مدار، یاد خودت را از خاطرم مبر و مرا در گروه غافلان قرار مده، من در فلان ساعت برخیزم. محققاً خدای متعال برای او فرشته‌‌‏اى می‌گمارد که او را همان ساعت بیدار کند.

همچنین امام صادق(علیه السلام) خود در این زمینه می‌فرماید: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: مَا مِنْ أَحَدٍ یَقْرَأُ آخِرَ الْکَهْفِ عِنْدَ النَّوْمِ إِلَّا تَیَقَّظَ فِی السَّاعَهِ الَّتِی یُرِید»؛[4] هیچ کس نیست که (آیه) آخر سوره کهف[5] را هنگام خوابیدن بخواند، مگر این‌که در هر ساعتى که بخواهد از خواب بیدار شود.

راهکارهایی برای سحر خیزی

برای سحرخیزی راههای مختلفی ذکر شده است که به بعضی از آنها اشاره می شود:

* وضو گرفتن در موقع خواب اگرچه بهتر است انسان همیشه با وضو باشد همانطوری که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:«کسی که در حال وضو بمیرد پاداش شهید را دارد.» «وسایل: ج 1, ص 269 و به روایات بحث وضوء مراجعه شود.»

* در شب سعی کند با شکم پر نخوابد و لازمه این کار این است که کمتر بخورد و به محض خوردن نخوابد زیرا شکم پر مورد بغض و نفرت حق تعالی است. و انسان را از او دور و به شیطان نزدیک می کند. چنانکه امام باقر علیه السلام فرمود: «ما من شیی ء ابغض الی الله عزوجل من بطن مملوء» هیچ چیزی مبغوض تر از شکم پر نزد خداوند سبحان نیست.«کافی: ج 6 ص 270»

* در وقت خواب ذکر خداوند بزرگ را بگوید. مثل تلاوت سوره توحید, حمد, آیه الکرسی،چهارقل، آیه آخر سوره کهف و تسبیح حضرت فاطمه سلام الله علیها و ذکرهای دیگر که در کتاب شریف مفاتیح الجنان و … می باشد.

سعی کند شب, مخصوصا مثل شبهای تابستان که کوتاه است زودتر بخوابد و یا در روز کمی استراحت نماید تا در شب بتواند راحت تر برای نماز برخیزد.

* بهتر است رو به قبله بخوابد و به صورت روی زمین نخوابد چنانکه امام صادق علیه السلام فرمود: «من رایتموه نائما علی وجه فانبهوه»کسی را که دیدی به صورت روی زمین خوابیده بیدارش کنید. «من لایحضره الفقیه: ج1، ص 318»

 سعی کند گناه و معصیت نکند زیرا گناه کردن و با افراد گناهکار نشست و برخاست نمودن انسان را از امر خیر از جمله نماز شب محروم می سازد. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «ان الله من نام عامه لیله کان ذلک دلیلا علی انه عمل فی نهاره ذنبا عظیما فعاقبه الله فطرده عن بابه و عن مرافقه العابدین الذین هم احبائه.» کسی که تمام شب را بخوابد و برای (نماز شب برنخیزد) علتش آن است که در روز گناه بزرگی مرتکب شده و خداوند بزرگ به خاطر آن گناه او را عقاب می کند و عقابش به این است که او را (بوسیله محروم کردن از فیض نماز شب) از درگاهش دور میکند. و همچنین از دوست شدن با انسانهای عابد که از دوستان حق تعالی می باشند محروم می سازد. «ارشاد القلوب: باب 22, ص 117»

پی نوشت ها:

[1]. «إِنَّنی‏ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنی‏ وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری»؛ من «اللَّه» هستم؛ معبودى جز من نیست! مرا بپرست، و نماز را براى یاد من بپادار. طه، 14.

[2]. ابراهیم، 40.

[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج ‏2، ص 540، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.

[4]. همان.

[5]. آخرین آیه سوره کهف این آیه است: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَدا».

ادامه مطلب / دانلود

حجت‌الاسلام شهاب مرادی – واعظ مشهور و کارشناس مسائل مذهبی – یادداشتی پیرامون «سلام فرستادن بر امام حسین (ع) پس از نوشیدن آب» نوشت.

ثواب گفتن سلام بر حسین پس از نوشیدن آب

«یکی از آداب دوست داشتنی سبک زندگی حسینی همین یاد کردن از عطش حضرت حسین سیدالشهداء، هنگام نوشیدن آب گواراست.

تصویر زیبایی است؛ جوانی را می‌بینی که مشغول یکی از امور گوناگون زندگی است؛ تحصیل یا ورزش و یا تفریح و سرگرمی و … تشنه‌اش شده آب می‌نوشد! انگار همه چیز از شتاب می‌افتد، همه چیز رنگ می‌بازد و او آرام و با احساس و عاطفه می‌گوید: “سلام بر حسین” و “به فدای لب عطشان حسین” و یالعن می‌کند: “لعنَ اللهُ قاتلَ الحسین”

اینکه تاثیر این رفتار در ملکوتِ او و اطرافش و حتی نسلش دقیقا به چه میزان و مقدار است، از عهده عقل و دانش ما بر نمی‌آید اما مسلم است که برکتی شگرف، دنیا و آخرت او را تحت تاثیر قرار می‌دهد. این را از ثواب تک‌تک رفتارهای پر خیر و برکت او در این حال می‌شود حدس زد؛ اعم از ادب به امام حسین، یادآوری عطش و مظلومیت او، فرزندان و یارانش اما فقط حدس! چون خدای سبحان در مورد امام حسین سنگ تمام می‌گذارد و حد لطف و عنایت خدا به دوستدار حسین از عقول امثال من خارج است اما برای تقریب به ذهن روایتی معتبر را از کتاب شریف “کامل الزیارات” ابن قولویه قمی در باب ثواب یادکردن از عطش امام حسین علیه‌السلام هنگام نوشیدن آب و لعن کردن قاتلانش تقدیم می‌کنم. به این امید که این رفتار حسنه را بیش از گذشته اِظهار و ترویج کنیم و ادب و عرضِ ارادتمان را به سیدالشهداء علیه السلام بیشتر و بیشتر کنیم.

حدیث از امام صادق علیه السلام است. حدّثنی محمدُ بن جعفر الرَزّاز الکوفی، عن محمدبن الحسین، عن الخشّاب، عن علی بن حسّان، عن عبدالرحمن بن کثیر، عن داود رقّی؛ قال: کنتُ عندَ ابی عبدالله (علیه السلام) إذ استسقی الماء، فلما شربه، رأیته؛ قد استعبر واغْرَ و رَقت عیناه بِدُمُوعِهِ

داود رقّی می‌گوید: من محضر امام صادق علیه‌السلام مشرف بودم. حضرت، آب طلب کردند و همین که آب را نوشیدند دیدم امام منقلب شد و حالت گریه پیدا کرد و دو چشم مبارکش پر از اشک شد.

ثمّ قال لی: یا داود”لعنَ اللهُ قاتلَ الحسین”

سپس به من فرمودند: ای داوود خدا لعنت کند قاتل حسین را.

فَما من عبدٍ شرِبَ الماءَ، فَذکرَ الحسین (علیه‌السلام) و لَعَنَ قاتلَه الّا کتب الله له مائه الف حسنه و حطّ عنه مائه الف سیئه و رفع له مائه الف درجه و کانّما أعتق مائه الف نسمه و حشره الله تعالی یوم القیامه ثلج الفؤاد

بنده‌ ای نیست که آب بنوشد و حسین علیه‌السلام را یاد نموده و قاتلش را لعنت کند مگر اینکه خدا صدهزار حسنه برایش می‌نویسد و صدهزار گناه از سیئات او را پاک می‌کند و او را صد هزار درجه معنوی بالا می‌برد و با این عمل گویی او صد هزار برده را آزاد کرده و خدای متعال روز قیامت او را با دلی شاد و آرام (در آن محشر سوزان با دلی بسیار خُنک – ثلج الفؤاد – و نه جگری تفدیده) محشور می‌کند.

شاید اینها همه از اجابت دعای مادرش باشد.

صلی الله علیک یا اباعبدالله»

ادامه مطلب / دانلود

به گزارش میهن فال به نقل از حج، عضو حقوقدانان شورای نگهبان در تبیین اینکه چرا ارزش و اهمیت زیارت کربلای حسینی (ع) از عمره‌ای که عمل مستحبی است بیشتر است بیان کرد: شاید بتوان گفت فلسفه این ارزش گذاری بیشتر به همان فلسفه قیام و نهضت حسینی بر می‌گردد یعنی همان احیای دین و اسلام.

آیا ثواب زیارت امام حسین از عمره مستحبی بیشتر است؟

حجت االسلام و المسلیمن محمد سلیمی عضو حقوقدانان شورای نگهبان در گفت‌وگو با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی حج گفت: درباره اهمیت و ارزش زیارت امام حسین (ع) روایات متعددی حتی از زبان خود نبی گرامی اسلام (ص) مطرح شده است که مضمون همه این روایات بر زیارت قبر و بارگاه امام حسین (ع) تاکید فراوان دارند و زیارت ایشان را مقرون به فضیلت و ثواب عظیمی دانسته‌اند.

وی ادامه داد: یکی از این روایات، روایتی است که ظاهرا از عایشه همسر پیامبر نقل شده است. در این روایت آمده است که امام حسین (ع) طفل کوچکی بود و بردوش پیامبر (ص) سوار بود و با ایشان بازی می‌کرد، عایشه از حضرت پرسید آیا او را دوست دارید؟ حضرت فرمود: وای بر تو! چگونه او را دوست نداشته باشم و از او خوشم نیاید در حالی که این فرزند میوه دل و نور دیده من است و البته امت من او را خواهند کشت، پس هر کس بعد از شهادتش او را زیارت کند حق تعالی برای او یک حج از حج‌های مرا بنویسد. عایشه تعجب کرد و گفت: یک حج از حج های تو؟ حضرت فرمود: بلکه دو حج از حج‌های من. باز عایشه تعجب کرد حضرت فرمود: بلکه چهار حج و پیوسته عایشه تعجب می‌کرد و حضرت بر آن می افزود تا آن جا که حضرت فرمود: ثواب زیارت امام حسین (ع) برابر است با ثواب نود حج من.

سلیمی بیان کرد: اگر قرار باشد فقط به همین حدیث توجه و تامل کنیم ارزش و اهمیت زیارت امام حسین (ع) روشن می‌شود و همین حدیث به تنهایی می‌تواند نشان دهند این باشد که زیارت ایشان از شعائر است و زمانی که از شعائر دین شد همه باید در حفظ آن تلاش کنند و این وظیفه همه شیعیان و حتی مسلمانان خواهد بود.

وی افزود: البته تنها روایات نیستند که اهمیت و ارزش زیارت حرم حسینی (ع) را نشان می‌دهند بلکه زمانی که به تاریخ و سیره خود ائمه اطهار توجه می‌کنیم اصرار آنها بر زیارت جدشان و همچنین تشویق مردم برای این زیارت بسیار مشهود است و این سیره به بزرگان دین ما هم سرایت کرده است و بزرگان نیز توجه و دقت ویژه‌ای بر زیارت امام حسین (ع) داشتند و دیگران را نیز به این سیره تشویق می‌کردند.

عضو حقوقدانان شورای نگهبان اظهار داشت: بر اساس اعتقادات ما اهتمام به هر امری به دلیل جایگاه و عظمت و ارزش آن است و اینکه این همه ارزش و اهمیت بر این امر است بی حساب و کتاب نیست. پس اگر به حسین (ع) گفته می‌شود ثار الله هم بی حساب و کتاب نیست. باید با تکیه بر سخنانی که از امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا وارد شده است فهمید که چرا ایشان ثار الله است. ثار الله یعنی خون خدا و این مقام و لقب کمی نیست.

وی ادامه داد: انجام اعمال حج مهم و واجب است اما زمانی که امام حسین (ع) از صحرای عرفات حج خود را ناتمام رها می‌کند و به سمت کوفه می‌رود یعنی اینکه امر مهم‌تری وجود دارد. از تمام سخنان امام حسین (ع) می‌توان این را برداشت کرد که آن امر مهمتر حفظ و احیای دین خداوند بوده است. پس ایشان حج را ناتمام می‌کند تا دین خدا و رسولش را احیا کند و فلسفه ثارالله بودن ایشان هم همین است. چون ایشان جان خود و خانواده خود را فدای دین کرد پس باید ثارالله باشد و کسی که ثارالله باشد حفظ یاد و انقلاب و نهضت او هم باید کار خدایی باشد.

سلیمی تصریح کرد: بر این اساس کسی که خون خدا شد از شعائر خداوند خواهد بود و زمانی که شعائر شد هر فعلی که بتواند این شعار و پرچم خدایی را برافراشته نگهدارد با اهمیت و با ارزش خواهد بود. از همین روست که زیارت قبر و مرقد شریف ایشان را می‌توان به عنوان مهمترین عمل ما شیعیان در حفظ ثارالله دانست و آن را از شعائر قلمداد کرد.

وی در تبیین اینکه چرا ارزش و اهمیت زیارت کربلای حسینی (ع) از عمره‌ای که عمل مستحبی است بیشتر است بیان کرد: شاید بتوان گفت فلسفه این ارزش گذاری بیشتر به همان فلسفه قیام و نهضت حسینی بر می‌گردد یعنی همان احیای دین و اسلام. بنابراین اگر کعبه امروز به پاست واگر خانه خدا زائر دارد اگر مسجد الحرام شلوغ است و اگر از اسلام اسم و آوازه ای به جای مانده‌است از برکت قیام و خون ایشان است و اگر در آن موقعیت تاریخی نهضت امام حسین (ع) نبود با برنامه ای که بنی امیه چیده بود آثاری از اسلام باقی نمی‌ماند پس زمانی که خون حسینی و قیام حسینی باعث حفظ و احیای این شعائر می‌شود هم خودش از شعائر شمرده خواهد شد و هم ارزش و اهمیت بالاتری نسبت به دیگر شعائر پیدا خواهد کرد.

ادامه مطلب / دانلود

امام صادق(ع) درباره ثواب گریه بر ثارالله فرمودند: ای مسمع! گریه بر احوالات حسین(ع) سبب می‌‌شود که ملک الموت بر تو مهربان‌‌تر از مادر شود.

ثواب گریه کردن برای امام حسین (ع)

همیشه زبان و قلم، مترجم عقل و خیال بوده ولی ترجمان عشق، چشم است. آنجا که اشکی از روی احساس و درد و سوز می‌‌ریزد، عشق، حضور دارد و آنجا که زبان و قلم با گردش منظم خود جمله‌‌‌های منطقی می‌‌‌سازد عقل حاضر است و همان طور که استدلالات منطقی می‌‌تواند همبستگی گوینده را با اهداف رهبران مکتب آشکار سازد، قطره اشک نیز می‌‌تواند اعلان جنگ عاطفی بر ضد دشمنان مکتب محسوب شود.

بر همین اساس است که حتی پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) کسی را که آمادگی گریه کردن ندارد به تباکی (خود را به شکل گریه درآوردن) دعوت کرده‌‌اند تا یاد حسین(ع) در همه قرون و اعصار در خاطره‌‌ها زنده بماند.

اجر و ثواب گریه بر امام حسین(ع)

گریه برای آن حضرت سختی‌‌های حالت احتضار را از بین می‌‌برد، زیرا امام صادق(ع) به مسمع بن عبدالملک فرمودند: آیا مصائب آن جناب،امام حسین(ع) را یاد می‌‌کنی؟

عرض کرد: بلی! والله مصائب ایشان را یاد کرده و گریه می‌‌کنم.

حضرت(ع) فرمودند: آگاه باش که خواهی دید، در وقت مردن پدران مرا که به ملک الموت وصیت تو را می‌‌کنند که سبب روشنی چشم تو باشد.

همچنین فرمودند: ای مسمع! گریه بر احوالات حسین(ع) سبب می‌‌شود که ملک الموت بر تو مهربان‌‌تر از مادر شود.

گریه بر حضرت اباعبدالله الحسین(ع) باعث راحتی در قبر، فرحناک و شادان شدن مرده، شادان و پوشیده بودن او در هنگام خروج از قبر است، در حالی که او مسرور است، فرشتگان الهی به او بشارت بهشت و ثواب الهی را می‌‌دهند.

اجر و مزد هر قطره آن، این است که شخص همیشه در بهشت منزل کند. (۱)

گریه کننده بر امام حسین(ع) در بهشت با ایشان و هم درجه ایشان خواهد بود. (۲)

شیخ جلیل جعفر بن قولویه در کامل از ابن خارجه روایت کرده است: روزی در خدمت امام صادق(ع) بودیم و امام حسین(ع) را یاد کرده و از او نام بردیم. حضرت صادق(ع) بسیار گریستند و ما نیز به تبع ایشان گریستیم. پس حضرت صادق(ع) فرمودند که امام حسین(ع) می‌‌فرمود: من کشته گریه و زاری (اشکم) هستم، نام من در نزد هیچ مؤمنی برده نمی‌‌شود مگر آن که محزون و گریان می‌‌شود.

در روایت آمده است هیچ روزی نبود که اسم امام حسین(ع) در نزد امام صادق(ع) برده شود و آن امام در آن روز تبسمی بر لب بیاورند. آن حضرت در تمام روز گریان و محزون بودند و می‌‌‌فرمودند:

امام حسین(ع) سبب گریه هر مؤمن است.

شیخ طوسی و شیخ مفید از ابان بن تغلب روایت کرده‌‌اند که حضرت صادق(ع) فرمودند: نَفس کسی که برای مظلومیت ما محزون است تسبیح است و اندوه و ماتم او عبادت خدا و پوشیدن اسرار ما از بیگانگان جهاد در راه خداست.(۳)

شیخ کشی(ره) از زید شحام روایت کرده است که: من با جماعتی از کوفیان در خدمت امام صادق(ع) بودیم، جعفر بن عفان وارد شد. حضرت او را اکرام کردند و نزدیک خود نشاندند و فرمودند یا جعفر!

جعفر عرض کرد: جانم، خدا مرا فدای تو کند.

حضرت(ع) فرمودند: به من گفته‌‌اند تو در مرثیه و عزای حسین(ع) شعر می‌‌گویی.

جعفر عرض کرد: بله، فدای تو شوم.

حضرت(ع) فرمودند: پس بخوان.

جعفر شروع به خواندن مرثیه کرد، حضرت امام صادق(ع) و حاضرین مجلس گریستند.حضرت(ع) آن قدر گریست که اشک چشم مبارکش بر محاسن شریفش جاری شد.

پس از آن حضرت صادق(ع) فرمودند: به خدا سوگند که ملائکه مقرب در اینجا حاضر شدند و مرثیه تو را که در مصائب حسین(ع) خواندی شنیدند و بیشتر از ما گریستند و حق تعالی در همین ساعت بهشت را با تمام نعمت‌‌های آن برای تو واجب گردانید و گناهان تو را آمرزید.

پس امام(ع) فرمودند: ای جعفر می‌‌خواهی که زیادتر بگویم؟

جعفر عرض کرد: بله، ای سید من.

حضرت(ع) فرمود: هر که در مرثیه حسین(ع) شعری بگوید و بگرید و بگریاند، حق تعالی او را بیامرزد و بهشت را برای او واجب می‌‌گرداند. (۴)

شیخ صدوق(ره) در أمالی از ابراهیم بن ابی المحمود روایت کرده که امام رضا(ع) فرمودند: ماه محرم ماهی بود که اهالی جاهلیت، جنگ و قتال را در آن ماه حرام می‌‌دانستند، ولی این امت جفاکار خون‌‌های ما را در آن ماه حلال دانستند و حرمت ما را هتک کرده و زنان و فرزندان ما را در آن ماه اسیر کردند. آتش در خیمه‌‌های ما افروخته و اموال ما را غارت کردند. حرمت حضرت رسالت(ص) را در حق ما رعایت نکردند.

همانا مصیبت شهادت حسین(ع) دیده‌‌های ما را مجروح گردانید و اشک ما را جاری کرده، عزیز ما را ذلیل گردانیده است و زمین کربلا مورث کرب و بلاء ما شد.

پس باید بر حسین بگریند، همانا گریه بر آن حضرت گناهان بزرگ را فرو می‌‌ریزد.

سپس حضرت رضا(ع) فرمودند: پدرم چون ماه محرم داخل می‌‌شد کسی آن حضرت را خندان نمی‌‌دید و اندوه و حزن پیوسته بر او غالب می‌‌شد تا روز عاشورا. آن روز، روز مصیبت و حزن و گریه او بود و می‌‌فرمود: امروز روزی است که حسین(ع) شهید شده است.

و همچنین شیخ صدوق از آن حضرت روایت کرده: هر که روز عاشورا روز مصیبت و اندوه گریه او باشد حق تعالی روز قیامت را برای او روز شادی و سرور گرداند و دیده‌‌گانش در بهشت به نور ما روشن شود.(۵)

از ریان بن شبیب روایت شده است که گفته روز اول محرم به خدمت امام رضا(ع) رسیدم حضرت فرمودند: … ای پسر شبیب اگر بر حسین(ع) گریه کنی و آب دیده‌‌گان تو بر روی تو جاری شود حق تعالی جمیع گناهان صغیره و کبیره تو را می‌‌آمرزد خواه اندک باشد و خواه بسیار.

ای پسر شبیب! اگر می‌‌خواهی خدا را ملاقات کنی در حالی که هیچ گناهی نداشته باشی حسین(ع) را زیارت کن.

ای پسر شبیب! اگر می‌‌خواهی که در غرفه‌‌ای از بهشت با رسول خدا و ائمه طاهرین محشور شوی، قاتلان حسین(ع) را لعنت کن.

ای پسر شبیب! اگر بخواهی مانند شهدای کربلا باشی و ثواب آن‌ها را داشته باشی، هر گاه مصیبت آن حضرت را یاد کردی، بگو: «یا لَیتَنی کُنتُ مَعَهُم فَاَفُوزَ فَوزًا عَظیماً»؛ ای کاش! من با ایشان بودم و رستگاری عظیمی می‌‌یافتم.

ای پسر شبیب! اگر می‌‌خواهی در درجات عالیه بهشت با ما باشی، پس برای اندوه ما اندوهناک باش و در شادی ما شاد. بر تو باد ولایت و محبت ما که اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد حق تعالی او را در قیامت با آن محشور می‌‌گرداند. (۶)

ابن قولیه با سند معتبر روایت کرده از ابی هارون مکنوف که گفت: به خدمت حضرت صادق(ع) مشرف شدم آن حضرت(ع) فرمودند که برای من مرثیه حسین(ع) بخوان، من نیز شروع کردم به خواندن.

امام فرمود: به این صورت نخوان به همان سبک و سیاقی که نزد خودتان متعارف است و نزد قبر حسین(ع) می‌‌خوانید بخوان. پس من خواندم.

حضرت گریستند و من ساکت شدم. فرمود: بخوان، من خواندم تا آن اشعار تمام شد.

حضرت فرمود: باز هم برای من مرثیه بخوان، من شروع کردم به خواندن این اشعار: :یا مَریَمُ قومُی فَاندُبی مَولاکِ وَعَلیَ الحُسَین فَاسعَدی بِبُکاکِ»

پس حضرت بگریست و زن‌‌ها هم گریستند و شیون کردند و هنگامی که از گریه آرام شدند فرمودند: ای اباهارون! هر کس برای حسین(ع) مرثیه بخواند و یک نفر را بگریاند، بهشت بر او واجب می‌‌شود و سپس فرمودند: هر کس امام حسین(ع) را یاد کند و بر او گریه کند، بهشت بر او واجب می‌‌شود. (۷)

به سند معتبر از عبدالله بن بکر روایت کرده‌‌اند که گفت: روزی از حضرت صادق(ع) پرسیدم که یابن رسول الله اگر قبر حضرت امام حسین(ع) را بشکافند آیا در قبر آن حضرت چیزی خواهند دید؟

حضرت(ع) فرمود: ای پسر بکر چه بسیار عظیم است سؤال تو به درستی که حسین بن علی(ع) با پدر و مادر و برادر خود در منزل رسول خدا(ص) هستند و با آن حضرت روزی خورده و شادمانی می‌‌کنند.

گاهی بر جانب راست عرش آویخته و می‌‌گوید: پروردگارا! وفا کن به عهدی که با من بسته‌‌ای و نظر می‌‌کند بر زیارت کنندگان خود، ایشان را با نام‌‌هایشان و نام پدرانشان می‌‌شناسند و نظر می‌‌کنند به سوی آنهایی که بر او گریه می‌‌کنند و برایشان طلب آمرزش کرده و از پدرانشان می‌‌خواهند که برای آن‌ها استغفار کنند و می‌‌گویند: ای گریه کننده بر من! اگر بدانی خدا چه چیزی برای تو مهیا کرده از ثواب‌‌ها، هر آینه شادی تو زیادتر از اندوه تو خواهد شد.

آن بزرگوار از حق تعالی درخواست می‌‌کند که هر گناه و خطا که گریه کننده بر او کرده است بیامرزد.(۸)

ارزش قطره اشک برای امام حسین(ع)

قطره‌‌ای از آن اگر در جنهم بیفتد آتش و حرارت آن را خاموش می‌‌‌کند.

ملائکه خود آن اشک‌ها را گرفته و در شیشه‌‌ای ضبط می‌‌کنند. (توجه شود: حقایق برتر از این مسائل است، اما این چنین گفته‌اند تا مخاطب عادی بتواند بفهمد) (۹)

برای هر عملی ثواب محدودی است، جز ثواب آن اشک که اجر آن محدودیتی و یا اتمامی ندارد.

خواص چشم گریان در عزای امام حسین (ع)

آن چشم در نزد خداوند از تمام چشم‌‌ها محبوب‌‌تر است. (۱۰)

همه چشم‌‌ها در روز قیامت گریانند، مگر چشمی که بر امام حسین(ع) گریه کرده باشد. (۱۱)

آن چشم روشن شود به نور کوثر و نظر به آن. (۱۲)

آن چشم را ملائکه تبرّک می‌‌کنند و اشک را خود از آن پاک می‌‌کنند. (۱۳)

خواص گریه برای امام حسین (ع)

هر کسی که تا به حال خداوند این مرحمت را در حق او کرده باشد و توانسته باشد قطره اشکی در عزای آن حضرت از دیدگان جاری سازد، به خوبی آثار و برکات نورانی و حالات معنوی وصف ناشدنی آن را در یافته ،اما گریه برای آن حضرت خواصی مربوط به خود را دارد که ما اجمالاً بعضی از آن را ذکر می‌‌کنیم:

-صله حضرت محمد(ص) است. (۱۴)

-مساعدت و یاری حضرت زهرا(س) است، زیرا آن مکرمه هر روز در عزای فرزندنش می‌‌‌گرید. (۱۵)

-اداء حق پیامبر(ص)، خدا و ائمه هدی(ع) است. (۱۶)

-گریه برای آن حضرت تأسی به انبیاء، ملائکه و عباد الصالحین خداوند است.

-ادای مزد رسالت پیامبر(ص) است، زیرا در قرآن آمده که مزد رسالت پیامبر مودّت ذی القربی (دوستی با خاندان رسول خدا) است. ترک آن جفا به آن حضرت(ص) است. (۱۷)

-تسلی دهنده دل از جمیع گریه‌‌ها و اندوه‌‌ها است. (۱۸)

خواص مجالس ذکر مصائب امام حسین (ع)

کسانی که در مجالس ذکر او شرکت می‌‌کنند، به خوبی حال و هوای آنجا را درک کرده و ارتباط معنوی عمیقی با حضرتش برقرار می‌‌سازند، اما بر طبق احادیث و روایات متعدد مجالس آن حضرت دارای ویژگی‌‌هایی است:

۱- هر کس بنشیند، در مجالسی که در آن به امر ائمه(ع) پرداخته شده و ذکر مصائب آنان است، دل او نمی‌‌میرد در آن روزی که دل‌‌ها می‌‌میرند. (۱۹)

۲- این گونه مجالس محبوب خدا، رسول او و ائمه(ع) است. (۲۰)

۳- نَفَس فرد عزادار در آن مجلس تسبیح خداوند است. (۲۱)

۴- این مجالس محل نَظَر حضرت امام حسین(ع) است، زیرا آن جناب در عرش است و از آنجا به سوی سرزمین کربلا و زوّار و گریه‌‌کنندگان خود نظاره می‌‌کنند. (۲۲)

۵- ملائکه مقرب خداوند درآن مجلسی حاضر می‌شوند.

۶- مجلس عزای امام حسین(ع) هر جا بر پا شود، آنجا قبه و بارگاه اوست.

۷- معراج گریه‌ کنندگان است، زیرا که محل نزول صلوات و رحمت الهی و غفران ذنوب و … است.

۸- این مجالس از دیگر مجالس اشرف و افضل است. (۲۳) (۲۴)

پی‌نوشت‌‌ها:

۱-( بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۸۹ و کامل الزیارات باب۳۲، ص۱۰۱)
۲-(بحارالانوار /۲۷۸/۴۴/ امالی صدوق مجلسی ۱۷/ ص۶۸)
۳-(منتهی الآمال ، ج ۱، ص ۵۳۸)
۴- منتهی الآمال ، ج ۱، ص ۵۳۹)
۵- منتهی الآمال ، ج ۱، ص ۵۴۰)
۶- منتهی الآمال ، ج ۱، ص ۵۴۱)
۷- منتهی الآمال ، ج ۱، ص ۵۴۲)
۸- منتهی الآمال ، ج ۱، ص ۵۴۳)
۹- منتخب طریحی/۱۴۰/۲)
۱۰- بحارالانوار /۲۰۷/۴۵، کامل الزیات باب۲۶ ص۸۱)
۱۱- بحارالانوار /۲۹۳/۴۴، عوالم /۵۳۴/۱۷)
۱۲- بحارالانوار /۲۹۰/۴۴، کامل الزیارات باب ۳۲ ص۱۰۲)
۱۳- بحارالانوار /۳۰۵/۴۴، تفسیر امام حسن عسگری (علیه السّلام) ص۳۶۹)
۱۴- بحارالانوار /۲۰۷/۴۵، کامل الزیارات باب ۲۶ ص۸۱)
۱۵- بحارالانوار /۲۰۹/۲۰۸/۴۵، کامل الزیارات باب ص۸۲)
۱۶- بحارالانوار /۲۰۷/۴۵، کامل الزیارات باب ۲۶ ص۸۱)
۱۷- بحارالانوار ، ج ۴۵، ص ۲۰۵ وکامل الزیارات ، باب ۲۶، ص ۷۹)
۱۸- ترجمه خصائص الحسینیه ، ص ۲۵۷)
۱۹- بحارالانوار /۲۷۸/۴۴، امالی صدوق مجلسی ۱۷ ص۶۸)
۲۰- بحارالانوار /۲۸۲/۴۲، قرب الاسناد ص) ۱۸)
۲۱- بحارالانوار /۲۷۸/۴۴، امالی صدوق ، مجلس ۱۷، ص ۶۸)
۲۲- بحارالانوار /۲۹۲/۴۴، کامل الزیارات باب ۳۲ص۱۰۳)
۲۳- ترجمه خصائص الحسینیه ، ص ۲۵۶)
۲۴- مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم)

ادامه مطلب / دانلود

بندگان خداوند را با اسم خاصی که متناسب با نیاز و حاجت خود باشد، می‌خوانند؛ کسی که مریض است او را با اسم “یا شافی” صدا می‌زند، بنده‌ی فقیر او را با نام

خداوند را با این نام ها بخوانید

اسماء حسنی در قرآن

در چهار آیه از قرآن عبارت “اسماء حسنی” آمده است.[1] تعداد اسماء ذکر شده برای خداوند، در متون دینی متفاوت است؛ در قرآن کریم 135 اسم،[2] در روایات 99 اسم،[3] و در برخی دعاها مثل دعای جوشن کبیر، هزار اسم برای خداوند ذکر شده است. این تفاوت حاکی از تعارض نیست؛ بلکه دال بر توقیفی نبودن اسماء حُسناست؛ زیرا اسماء خدا حد، حصر و انتهایى ندارد.[4]

برای نمونه می‌توان به تعدادی از اسماء وارده شده در آیات قرآن اشاره نمود:

«هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیبِ وَالشَّهَادَهِ هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِیمُ؛ هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِک الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکبرُِّ؛ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یشْرِکونَ؛ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنىَ‏، یسَبِّحُ لَهُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الحَْکیمُ» [5]

«او خدایى است که معبودى جز او نیست، داناى آشکار و نهان است، و او رحمان و رحیم است؛ و خدایى است که معبودى جز او نیست، حاکم و مالک اصلى اوست، از هر عیب منزّه است، به کسى ستم نمى‏کند، امنیت بخش است، مراقب همه چیز است، قدرتمندى شکست‏ناپذیر که با اراده‌ی نافذ خود هر امرى را اصلاح مى‏کند، و شایسته عظمت است؛ خداوند منزّه است از آنچه شریک براى او قرار مى‏دهند!

او خداوندى است خالق، آفریننده‏اى بى‏سابقه، و صورتگرى (بى‏نظیر) براى او نامهاى نیک است، آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح او مى‏گویند و او عزیز و حکیم است!»

اسماء خدا در یک مرتبه نیستند؛ بلکه اسمی که در مقام ذات باشد، بالاتر از اسمی است که در مقام فعل قرار دارد؛ همچنین بین خود این اسماء نیز رتبه‌بندی وجود دارد؛ برخی از اسماء وسیع هستند و برخی دیگر جزئی‌اند و این به لحاظ سعه و ضیق وجودی اسماء و نیز به جهت آثار آنها در عالم است. در بین اسماء از همه وسیع‌تر، اسم اعظم است که واجد همه‌ی اسماء حسنای دیگر بوده و تمام هستی به آن منتهی می‌شود

اسماء حسنی مخصوص خداوند

در جهان بینی توحیدی یکی از چیزهایی که انسان به صورت فطری درک می‌کند، نیاز به غیر خود است؛ یعنی باید در عالم وجودی باشد که تمام نیازهای انسان را برطرف نموده و تمام امور به او برگردد:

«یأَیهَُّا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلىَ اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنىِ‏ُّ الْحَمِیدُ» [6]

«اى مردم شما (همگى) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بى‏نیاز و شایسته‌ی هرگونه حمد و ستایش است!»

آیات متعددی[7] با زبان مختلف، اختصاص اسماء حسنی را به خدای متعال بیان می‌کند:

«وَ لِلَّهِ الْأَسمَْاءُ الحُْسْنىَ‏…» [8]؛ «و براى خدا، نامهاى نیک است؛…»

جمله‌ی «وَ لِلَّهِ الْأَسمَْاءُ الحُْسْنىَ‏‏» مفید حصر است؛ چون “للّه” خبر مقدّم و «الاسماء» که جمع محلّی به الف و لام و اسم مؤخر است، عمومیت را افاده می‌کند؛ یعنی هر اسم احسنی که در عالم وجود دارد، ازآن خداست و هیچ کس در آن شراکتی ندارد.[9]

«اللَّهُ لَا إِلَه إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الحُْسْنى‏» [10]؛ «او خداوندى است که معبودى جز او نیست و نام هاى نیکوتر از آن اوست.‏»

عدم توقیفی بودن اسماء الهی

مراد از توقیفی بودن اسماء این است که آیا جایز هست اسمی که در کتاب و سنّت بر خدا اطلاق نشده، آن را بر خدا اطلاق کرد؟ بیشتر اشاعره[11] قائل به توقیفی بودن اسماء هستند و به آیاتی از جمله آیه‌ی ذیل استدلال کرده‌اند:

«وَ لِلَّهِ الْأَسمَْاءُ الحُْسْنىَ‏ فَادْعُوهُ بهَِا وَ ذَرُواْ الَّذِینَ یلْحِدُونَ فىِ أَسْمَائهِ…» [12] ؛ «و براى خدا، نامهاى نیک است؛ خدا را به آن (نامها) بخوانید! و کسانى را که در اسماء خدا تحریف مى‏کنند (و بر غیر او مى‏نهند، و شریک برایش قائل مى‏شوند)، رها سازید!…»

اینها معتقدند الف و لام در “الاسماء” برای عهد هست که اشاره بر اسماء وارد شده در کتاب و سنت می‌کند؛ بنابراین نباید از اسماء ذکر شده در قرآن و روایات تجاوز کرد. علاوه بر آن می‌گویند: منظور از الحاد در اسماء خدا که در آیه ذکر شده، نام‌گذاری از پیش خود و تعدّی از اسمایی است که در قرآن و سنّت وارد شده است.[13] ولی نظر صحیح توقیفی نبودن اسماء است و می‌توان هر اسمی را که دارای کمال وجودی است و در عین حال عاری از نقص و عیب باشد، بر خدا اطلاق نمود؛[14]

صفات ثبوتیه: صفاتی هستند که کمالی را برای موصوف ثابت می‌کنند و اشاره به واقعیتی در ذات آن موصوف دارند؛ مانند علم و قدرت. به این قسم، صفات جمالیه نیز اطلاق می‌شود

اقسام اسماء و صفات خدا:

برای اسماء و صفات خدا تقسیمات مختلفی ذکر شده که در اینجا به دو تقسیم مهم اشاره می‌کنیم:

الف- صفات ثبوتیه و سلبیه

1- صفات ثبوتیه: صفاتی هستند که کمالی را برای موصوف ثابت می‌کنند و اشاره به واقعیتی در ذات آن موصوف دارند؛ مانند علم و قدرت. به این قسم، صفات جمالیه نیز اطلاق می‌شود.

2- صفات سلبیه: صفاتی هستند که نقصی را از موصوف نفی می‌کنند و به تنزیه ذات از آن صفت اشاره دارند؛ مانند سبّوح و قدّوس. نام دیگر این قسم، صفات جلالیه است که در حقیقت صفات سلبیه به صفات ثبوتیه برمی‌گردند.[15]

«تَبَارَک اسْمُ رَبِّک ذِى‌الجَْلَالِ وَ الْاکرَام‏» [16]

«پربرکت و زوال‏ناپذیر است، نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو»

صفت “جلال” یعنی ذات خدا اجلّ و برتر است از اینکه به غیر تشبیه شود، و صفت “اکرام” یعنی ذات خدا با آن تکریم یافته و زیبا شده است.[17]

ب- صفات ذاتیه و فعلیه

1- صفات ذاتیه: صفاتی را گویند که تنها ذات برای انتزاع این صفات کافی باشد؛ مانند حیات و قدرت.

2- صفات فعلیه: صفاتی است که در انتزاع آن، علاوه بر ذات به امر دیگری نیز نیاز باشد و آن فعل الهی است؛ مانند خلق و رزق.[18]

در مورد نسبت صفات و اسماء با ذات بین فِرَق مذهبی اختلافات زیادی وجود دارد. اشاعره صفات را زائد بر ذات می‌دانند؛[19] در مقابل، معتزله برای فرار از تجسیم، تمامی صفات حتی صفات ثبوتیه را از خدا نفی می‌کنند و این صفات را به صفات سلبیه برمی‌گردانند؛[20] امّا شیعه معتقد است صفات ذاتیه با ذات خدا و با صفات دیگر از نظر مصداق متحدند، هر چند مفهوماً متغایرند؛[21] ولی صفات فعلیه زائد بر ذات می‌باشند.[22]

مراتب اسماء حسنی

اسماء خدا در یک مرتبه نیستند؛ بلکه اسمی که در مقام ذات باشد، بالاتر از اسمی است که در مقام فعل قرار دارد؛ همچنین بین خود این اسماء نیز رتبه‌بندی وجود دارد؛ برخی از اسماء وسیع هستند و برخی دیگر جزئی‌اند و این به لحاظ سعه و ضیق وجودی اسماء و نیز به جهت آثار آنها در عالم است. در بین اسماء از همه وسیع‌تر، اسم اعظم است که واجد همه‌ی اسماء حسنای دیگر بوده و تمام هستی به آن منتهی می‌شود. باید توجّه داشت که این رتبه‌بندی به معنای مغایرت اسماء با یکدیگر و همچنین مرکّب بودن خداوند از اسماء و صفات متعددی نیست، بلکه اسماء و صفات خدا عین ذات خداوند هستند و هر اسمی عین اسم دیگر است.[23]

برخی معتقدند تمامی اسماء به غیر از سه اسم “احد، واحد و حق” تحت دو اسم “قادر و علیم” قرار دارند و این دو اسم زمانی‌که با غیر خدا لحاظ ‌شوند؛ یعنی از بُعد صفات فعلی در نظر گرفته شوند، تحت اسم “قیوم” قرار می‌گیرند و اگر بدون لحاظ غیر در نظر گرفته شوند؛ یعنی به عنوان صفات ذات لحاظ شوند، تحت اسم “حی” قرار می‌گیرند؛ بنابراین تمام اسماء ثبوتی تحت سیطره‌ی دو اسم حی و قیوم هستند:

«اللَّهُ لَا إِلَه إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَیومُ» [24] ؛ «هیچ معبودى نیست جز خداوند یگانه‌ی زنده، که قائم به ذات خویش است، و موجودات دیگر، قائم به او هستند»

تاثیر اسم اعظم در عالم به خاطر حقایق هستی است؛ این بدان معناست که مؤثر حقیقی، خداى تعالى است که هر چیزى را به یکى از صفات کریمه‏اش که در قالب اسمى مناسب با آن چیز است، ایجاد مى‏کند؛ نه اینکه لفظ خالى یا معناى ذهنی آن اسم و یا حقیقت دیگرى غیر ذات متعالى چنین تاثیرى را داشته باشد

این آیه با توجّه به اینکه بیان‌گر توحید است، شامل همه‌ی اسماء ثبوتی می‌شود؛ لذا از پیامبر گرامی اسلام نقل شده که سوره‌ی بقره سرور قرآن و آیهالکرسی سرور بقره است.[25]

از سویی تمامی اسماء سلبی تحت اسم قدّوس قرار دارند؛ که در نهایت همه‌ی اسماء ثبوتی و سلبی و همچنین اسماء ذاتی و فعلی را اسم «ذوالجلال و الاکرام» در خود جمع کرده است:«تَبَارَک اسْمُ رَبِّک ذِى‌الجَْلَالِ وَ الْاکرَام‏» [26] ؛ «پربرکت و زوال‏ناپذیر است، نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو»

“ذی‌الجلال” اشاره به اسماء سلبی است و “الاکرام” به اسماء ثبوتی نظر دارد.[27]

ارتباط اسماء حسنی با هستی

بندگان خداوند را با اسم خاصی که متناسب با نیاز و حاجت خود باشد، می‌خوانند؛ کسی که مریض است او را با اسم “یا شافی” صدا می‌زند، بنده‌ی فقیر او را با نام “یا غنی” می‌خواند و… از اینجا معلوم می‌شود که اسماء و صفات خدا واسطه بین او و مخلوقاتش هستند؛ پس همه‌ی صفات موجود در وجود انسان‌ها در سایه‌ی اسماء خدا تجلّی یافته‌اند؛ به‌ عنوان مثال: علم موجود در انسان بواسطه‌ی صفت عالمیت خدا حاصل شده و قدرت انسان در سایه‌ی قادر بودن خدا پدید آمده است.[28] سرّ اینکه در پایان سوره‌ی “الرحمان”[29] پس از بیان نعمتهای مادی و معنوی به اسم و صفات الهی اشاره شده، این است که اسماء و صفات الهی در نزول نعمتها دخیل‌اند و بدون تردید این اثر تنها از اسماء لفظی نیست؛ بلکه مسمّا و حقایق اسماست که مؤثرند.[30] آثار مربوط به اسم اعظم نیز از همین باب است؛ یعنی تاثیر حقیقی که در روایات برای اسم اعظم ذکر شده مربوط به الفاظ (لفظ اسم) نیست؛ زیرا محال است وجود تمام اشیاء تحت سیطره‌ی الفاظی باشند که ما از طریق حنجره‌ ایجاد می‌کنیم، بلکه تاثیر اسم اعظم در عالم به خاطر حقایق هستی است؛ این بدان معناست که مؤثر حقیقی، خداى تعالى است که هر چیزى را به یکى از صفات کریمه‏اش که در قالب اسمى مناسب با آن چیز است، ایجاد مى‏کند؛ نه اینکه لفظ خالى یا معناى ذهنی آن اسم و یا حقیقت دیگرى غیر ذات متعالى چنین تاثیرى را داشته باشد؛ بنابراین بندگان بواسطه‌ی اسماء حسنی با ذات خدا ارتباط پیدا می‌کنند.

پی نوشت ها:

[1]. اعراف/180، اسراء/110، طه/ 8 و حشر/ 24.

[2]. سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ج، ص109.

[3]. عن النبی(ص):إن لله تبارک و تعالى تسعه و تسعین اسما- مائه إلا واحدا من أحصاها دخل الجنه. صدوق، ابی جعفر محمد بن علی بن حسین؛ توحید، بیروت، دارالمعرفه، ص194.

[4]. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیه، 1374ش‏، چاپ اول، ج‏7، ص28 و ابن‌عاشور، محمدبن‌طاهر؛ التحریر و التنویر، بیروت، مؤسسه التاریخ، 1420ق، چاپ اول، ج‏8، ص362.

[5]. حشر/22-24.

[6]. فاطر/15.

[7]. «وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ» (انعام/18)، «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتینُ» (ذاریات/58) و آیات دیگر.

[8]. اعراف/180.

[9]. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم (توحید در قرآن)، قم، اسراء، 1383ش، چاپ اول، ج2، ص242.

[10]. طه/8.

[11]. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، ج‏8، ص363.

[12]. اعراف/180.

[13]. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص358.

[14]. طباطبایی(علامه)، سیدمحمدحسین؛ الرسائل التوحیدیه، بیروت، مؤسسه النعمان، 1419ق، ص50.

[15].طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ نهایه الحکمه، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1416ق، چاپ سیزدهم، ص284.

[16]. الرحمان/78.

[17]. شیرازی (ملاصدرا)، محمد صدرالدین؛ الحکمه المتعالیه، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، 1410ق، چاپ چهارم، ج6، ص118.

[18]. سبحانی، جعفر؛ الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، قم، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، 1411ق، چاپ سوم، ج1، ص82.

[19]. قرطبى، محمد بن احمد؛ الجامع لأحکام القرآن‏؛ تهران، ناصر خسرو، 1364ش، چاپ اول، ج‏2، ص301 و شهرستانی، محمد بن عبدالکریم؛ الملل و النحل، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق، چاپ اول، ج1، ص82.

[20]. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم؛ الملل و النحل، ج1، ص38.

[21]. سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ج6، ص63.

[22]. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ نهایه الحکمه، ص287.

[23]. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج2، ص244.

[24]. بقره/255.

[25]. عن النبی(ص): …و سیدُ الکلام القرآن و سیدُ القرآن البقره و سیدُ البقره آیه الکرسی… طبرسى، فضل بن حسن،‏ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372ش، چاپ سوم، ج‏2، ص626.

[26]. الرحمان/78.

[27]. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ الرسائل التوحیدیه، ص43.

[28]. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص353.

[29]. الرحمان/78.

[30]. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج2، ص 239.

[31]. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص353.

ادامه مطلب / دانلود

محرم زمان آغاز سال جدید قمری است و در مکتب تشیع یادآور واقعه عظیم و با شکوه کربلا است که بواسطه آن حماسه‌ رشادت و بزرگمردی امام حسین(ع) در همیشه تاریخ جاودان شد.

اعمال شب و روز اول ماه محرم

اعمال شب اول ماه محرم

1- نماز: این شب چند نماز دارد که یکی از آنها چنین است: دو رکعت، که در هر رکعت بعد از حمد یازده مرتبه سوره‌ توحید خوانده شود.

در فضیلت این نماز چنین آمده است: «خواندن این نماز و روزه داشتن روزش موجب امنیت است و کسی که این عمل را انجام دهد، گویا تمام سال بر کار نیک مداومت داشته است.»

2- احیای این شب

3- نیایش و دعا

روز اول محرم

اول محرم هر سال اولین روز سال قمری است. از امام محمدباقر(ع) روایت شده است: «آن کس که این روز را روزه بدارد، خداوند دعایش را اجابت می‌کند، همانگونه که دعای زکریا را اجابت کرد.»

در اعمال این ماه آمده است: “زیارت عاشورا” را در محرم ترک نکنند و در جلسات روضه و عزاداری شرکت کنند .

دو رکعت نماز خوانده شود و پس از آن سه بار این دعا:‌

«اللّهم انت الاله القدیم و هذه سنهٌ جدیدهٌ فاسئلک فیها العصمه من الشیطان و القوَّه علی هذه النّفس الامّاره بالسُّوء»؛

بارالها! تو خدای قدیم و جاودانی و این سال، سال نو است، از تو می‌خواهم که مرا در این سال از شیطان حفظ کنی و بر نفس اماره (راهنمایی کننده) به بدی پیروز سازی.

ادامه مطلب / دانلود

در قرآن کریم آورده شده است «رزق و روزى هر جنبنده‏اى بر عهده خداوند است» ولی نباید این موضوع مانع تلاش افراد برای کسب روزی حلال شود.

از تو حرکت از خدا برکت!

در قرآن کریم به تقسیم روزی افراد اشاره شده است و اینکه روزی هر شخصی مقدر شده است، برخی بنا را بر این می دهند و تصور می کنند چون روزی تقسیم شده است دیگر نباید کار و تلاشی کرد در حالی که چنین تصوری همواره نکوهش شده است.

امام حسن عسکری(ع) فرموده اند: گرچه خداوند در نظام حکیمانه ی آفرینش، ارزاق مردم را تضمین کرده است ولی مبادا اندیشه ی ضمانت خداوند رازق، مغرورتان سازد و شما را از انجام فریضه ی کار و کوشش باز دارد.

ادامه مطلب / دانلود

رسول اکرم(ص) فرمودند: بـهتـرین نـماز بـعد از نـماز واجـب، نـماز خـواندن در دل شـب است.

7 فضیلت اعجاب انگیز در نماز شب

امام صادق(ع) برای نماز شب 7 فضیلت برشمردند. ایشان فرمودند: نماز شب، انسان را خوش ‏سیما، خوش‏ اخلاق و خوشبو مى‏ کند و روزى را زیاد و قرض را ادا مى‏ نماید و غم و اندوه را از بین مى‏ برد و چشم را نورانى مى‏ کند.

امام حسن عسگری(ع) نیز تنها راه رسیدن به خداوند متعال را مرکب شب دانسته اند و فرمودند: به درستی که رسیدن به خداوند عز و جل سفری است که جز با مرکب شب، پیمودن راه و نیل به مقصد ممکن نیست.

ادامه مطلب / دانلود

امیر مۆمنان در سخنان کوتاه خود یادآور مى شود که، هرگز نباید ازخدا خواست تا ما را به امتحان نبرد; زیرا جهان آفرینش، جهان آزمون است. بلکه باید از خدا خواست که ما را دچار امتحان هایى نسازد که از عهده آن برنیاییم. آن گاه امام انگیزه آزمایش الهى را به این شکل بیان مى کند: هدف آشکار ساختن صفات خوب و بدى است که به انسان شخصیت مى بخشد; مثلاً در برخى از مردم حساسیت هاى خاصى نسبت به بعضى از حوادث است و در افرادى زمینه ناراحتى به برخى از مسائل مانند داشتن دختر و کمبود مال نهفته است; در حالى که در برخى دیگر نه تنها چنین زمینه اى وجود ندارد; بلکه یک نوع رضایتمندى و خرسندى به تقدیرهاى الهى است. هرگاه این دو گروه به آزمون برده نشوند، این زمینه ها آشکار نمى شود و توان ها به فعلیت تبدیل نمى شود; در نتیجه گروهى از همین مسیر، تربیت کامل انسانى پیدا نمى کنند.

چگونه در امتحانات الهی پیروز و سربلند خارج شویم؟

یکی از اهداف آفرینش انسان امتحان او است: قرآن می فرماید:«إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَهٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا

ما انسان را از نطفه‏اى اندر آمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم و وى را شنوا و بینا گردانیدیم.

ما راه را بدو نمودیم یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاسگزار. »(انسان , آیه ی 2 – 3)

هم چنین فرموده است :«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا همان که مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید .» (ملک, آیه ی 2)

حتی آفرینش دیگر اجزا و پدیده های جهان را نیز به انگیزه ی آزمایش انسان می داند:«وَهُوَ الَّذِی خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ; و او همان است که آسمان‏ها و زمین را در حالى که تخت (سلطنت) او بر آب بود در شش روز (در مدتى مساوى با شش روز روشن یا شش شبانه‏روز یا شش دوران) بیافرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید. » (هود, آیه 7 و نیز ر.ک: کهف, آیه 7; انبیائ, آیه 35; تغابن, آیه 15; محمد, آیه 5; اعراف, آیه 163; انفال, آیه 7; عنکبوت, آیه 3)

خدا که از همه چیز آگاه است، چرا انسان‏ها را امتحان‏ و آزمایش مى‏کند؟

آزمایش کردن انسان براى فهمیدن است؛ ولى آزمایش کردن خدا براى فهمیدن نیست؛ بلکه براى آن است که از انسان عملى سر زند و پاداش و کیفر بر اساس آن عمل باشد.

مثلا خدا مى‏داند که فلان شخص در برابر حوادث تلخ و شیرین چه برخوردى خواهد کرد؛ امّا نباید بر اساس این دانش به آن شخص اجر و پاداش دهد. همان‏گونه که ما مى‏دانیم فلان خیاط مى‏تواند بدوزد و یا فلان بنّا مى‏تواند بسازد؛ امّا هرگز بر اساس این علم به او مزد نمى‏دهیم، بلکه باید از او کارى سر زند تا استحقاق پاداش داشته باشد.

یا معلّم مى‏ داند که فلان دانش ‏آموز اهل درس خواندن نیست، ولى نمى ‏تواند قبل از امتحان او را مردود قلمداد کند. حضرت على (علیه السلام) مى ‏فرماید: آزمایشات الهى براى علم پیدا کردن خداوند نیست، بلکه براى آن است که بسترى ایجاد شود و از انسان عملى سرزند تا کیفر و پاداش بر مبناى عمل باشد.

ابزار امتحان الهى؛ نعمت‏ها، نقمت‏ها، حوادث و صحنه‏هاى تلخ و شیرین در طول زندگى است. « وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ تُرْجَعُونَ » (انبیاء، 35)

آری اگر امتحان‏ها نباشد، انسان شناخته نمى ‏شود. صبر انسان، در برابر حوادث شناخته مى‏ شود. رضا و تسلیم انسان، در برابر حوادث تلخ شناخته مى‏ شود. قناعت و زهد انسان، به هنگام کمبودها روشن مى‏ شود. تقوى، حلم و ایثار انسان، در امتحان‏ها معلوم مى ‏شود.

امیر مۆمنان در سخنان کوتاه خود یادآور مى شود که، هرگز نباید ازخدا خواست تا ما را به امتحان نبرد; زیرا جهان آفرینش، جهان آزمون است. بلکه باید از خدا خواست که ما را دچار امتحان هایى نسازد که از عهده آن برنیاییم. آن گاه امام انگیزه آزمایش الهى را به این شکل بیان مى کند: هدف آشکار ساختن صفات خوب و بدى است که به انسان شخصیت مى بخشد; مثلاً در برخى از مردم حساسیت هاى خاصى نسبت به بعضى از حوادث است و در افرادى زمینه ناراحتى به برخى از مسائل مانند داشتن دختر و کمبود مال نهفته است; در حالى که در برخى دیگر نه تنها چنین زمینه اى وجود ندارد; بلکه یک نوع رضایتمندى و خرسندى به تقدیرهاى الهى است. هرگاه این دو گروه به آزمون برده نشوند، این زمینه ها آشکار نمى شود و توان ها به فعلیت تبدیل نمى شود; در نتیجه گروهى از همین مسیر، تربیت کامل انسانى پیدا نمى کنند. (نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 93)

چه کنیم که در امتحان الهى پیروز و سربلند شویم؟

1 ـ استمداد و تضرّع به درگاه خداوند.

2 ـ توجه به پاداش‏هاى صبر و مقاومت در مقابل مشکلات. « وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ … أُولَـئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ » (بقره، 155 و 157)

3 ـ توجه به گذرا بودن تلخى‏ها و شیرینى‏ها.

4 ـ توجه به تاریخ و سرنوشت سعادت آفرین کسانى که در امتحان پیروز شده‏اند و سرنوشت تلخ کسانى که در امتحانات الهى مردود شده‏اند.

5 ـ توجه به وعده‏هاى الهى در مورد یارى و گره‏گشایى از کسانى که در مشکلات ،خود را نبازند. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا» (شرح، 6)

6 ـ توجه به امدادهاى الهى در زندگى و وفاکردن خداوند نسبت به وعده‏هاى خود. «وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ» (شرح، 4) ، «إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ» (حجر، 95)

7 ـ توجه به آثار و فواید مثبتى که این تلخى‏ها دارد. از قبیل؛ بیدارى وجدان، رشد علمى و تلاش و پژوهش براى پیداکردن راه حل، شناخت دوست و دشمن، شناخت ظرفیت‏ها و استعدادهاى خود و دیگران.

منابع:

نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 93

پرسش و پاسخ هاى قرآنى (ج‏1) ـ محسن قرائتی

ادامه مطلب / دانلود

این همه سفارشی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) نسبت به اهل بیت و قرآن کرده اند را تا چه اندازه جامه عمل پوشاندیم؟

هنگام قرائت قرآن چگونه بنشینیم؟

مسلمانان به دو فرقه‌ی شیعه و سنی تقسیم شدند .

در اهل سنت از همان ابتدا عترت کنار گذاشته شد، به تعبیر خودشان «حسبنا کتاب الله» یعنی کتاب خدا ما را کفایت می‌کند و دیگر نیازی به اهلبیت نداریم هر چند به همان قرآن هم عمل نکردند زیرا ؛ لازمه عمل به قران تمسک به اهل بیت بود، که در اینجا بحث در آن نداریم.

اما شیعه: در نزد شیعیان اهلبیت از جایگاهی رفیع برخوردارند هر چند شاید به مرحله عمل که برسیم آنچنان که به زبان می‌آوریم نباشیم، اما در مورد قرآن نیز نسبت به اهلبیت محجورتر مانده است زیرا ابتدائی‌ترین مرحله که در آیه‌ی شریفه‌ «وَإِذَا قُرِىءَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» و چون قرآن خوانده شود بدان گوش فرا دهید و خاموش باشید، باشد که مشمول رحمت شوید. (اعراف/ 204) می‌فرماید را هم رعایت نمی‌کنیم.

یکی از علمای اصفهان می‌گفت: با عدّه ای برای حج به مکه مشرف شدیم، در مدینه یک نفر از دوستان همراه ما در گذشت.

پس از دفن، مجلس ترحیمی تشکیل داده و یکی از قاریان را برای تلاوت قرآن به مجلس دعوت کردیم.

قاری آمد و نشست اما قرآن نمی‌خواند. به او گفتیم بخوان ایشان گفتند شما مشغول حرف زدن هستید و تا ساکت نشوید قرآن نمی‌خوانم همه ساکت شدیم ولی باز دیدیم نمی‌خواند.

گفت، طرز نشستن شما مناسب با مجلس قرآن نیست لذا همه دو زانو نشستیم دیدیم باز قرآن را شروع نمی‌کند گفتیم بخوان او گفت هنوز مجلس برای قرائت قرآن مهیا نشده است زیرا در دست بعضی چای و … مشاهده می شود چای را که کنار گذاشتیم قاری آیه‌ی «وَإِذَا قُرِىءَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» را قرائت فرمود.(ماهنامه بشارت، ش 59 ص 39)

در حضور قران مۆدب بنشینیم

در برخی از محافل یا جلسات قرآنی دیده می‎شود که مۆدّب نشستن در حضور قرآن مراعات نمی شود.

مثلاً قرآن را روی زمین می‎گذارند و به آن نگاه می‎کنند. یا پای خود را در محضر قرآن دراز می‎کنند و یا با تسبیح و سر و صورت خود بازی می‎کنند و یا نحوه نشستن آنان به گونه‎ای است که موجب بی‎احترامی به ساحت مقدّس قرآن است.

سنت بسیار خوبی که از قدیم الایام رعایت می‎شده، گذاشتن رحل زیر قرآن‎هاست که عمل بسیار خوبی است. کسانی که با تلاوت قرآن کریم سروکار دارند پسندیده است که در منازل خود نیز،‌ «رحل» استفاده کنند و با این کار به فرزندان خویش احترام گذاردن به قرآن را تعلیم دهند.

قرائت قرآن را ترک نکنیم

یکی از چیزهایی که در خانه هر مسلمانی یافت می‎شود ، کتاب آسمانیِ قرآن است. این کتاب برنامه زندگی و هدایت انسانهاست.

هر خانواده مسلمان برای استمداد از آن و تیمّن و تبرّک، حداقل یک قرآن در منزل نگهداری می‎کند.

نگهداری قرآن در منازل فواید بسیاری دارد از جمله موجب دوری شیطان از خانه می‎گردد، ولی باید مراقب بود که از خواندن آن غفلت نشود ؛ زیرا معطل گذاردن و نخواندن آن یک نوع بی‎احترامی به ساحت مقدّس قرآن است.

امام ششم ـ علیه السّلام ـ از حضرت امام محمّد باقر ـ علیه السّلام ـ نقل می‎کند:

«اِنَّهُ لَیُعْجِبُنی اَنْ یَکُونَ فِی الْبَیْتِ مُصْحَفٌ یَطْرُدُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ الشَّیاطینَ».[ وسائل الشیعه، ج 4، ص 855.]
من خوش دارم در خانه قرآنی باشد که خدای عزّوجلّ به وسیله آن شیطان‎ها را دور کند.

در روایت دیگری امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‎فرماید: سه چیز در دادگاه الهی از انسان شکایت می‎کند، یکی از آنها قرآن است:

«…وَ مُصْحَفٌ مُعَلَّقٌ قَدْ وَقَعَ عَلَیْهِ الْغُبارُ لا یُقْرَأُ فیهِ».[ اصول کافی، ج 2، ص 449.]

…و قرآنی که بدون استفاده مانده غبار گرفته باشد و خوانده نشود.

ادامه مطلب / دانلود

جملات حکیمانه و ناب از قرآن کریم

کتابی فرخنده بر تو فرو فرستادیم، تا در آیات آن تدبیر کنند و خردمندان از آن پند گیرند. ص آیه 29

************************
بدانید که زندگی دنیا بازی و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر و رقابت در افزایش اموال و فرزندان است. همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو می‏برد ، سپس خشک می‏شود به گونه ‏ای که آن را زرد رنگ می‏بینی،‌سپس خس و خاشاک گردد … زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست. حدید آیه ۲۰

************************
در روی زمین به تکبر راه مرو که نمی توانی زمین را بشکافی و هرگز قامتت به بلندای کوهها نمی رسد. اسراء آیه ۳۷

************************
بندگان خاص خداوند رحمان‏،کسانى هستند که با آرامش و بى‏ تکبّر بر زمین راه مى‏ روند؛وهنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گویند]، به ملایمت پاسخ مى‏ دهند. فرقان آیه ۶۳

************************
در آنچه خداوند بر تو بخشیده است، سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنیا فراموش مکن و همانگونه که خدا به تو نیکی کرده است نیکی کن و هرگز فساد در زمین منما که خدا مفسدان را دوست ندارد. قصص آیه ۷۷

************************
و هرگاه نعمت و رحمتى به انسان بچشانیم و سپس آن را از او برگیریم او مأیوس و نومید مى‏ شود و به کفران و ناسپاسى بر مى‏ خیزد. هود آیه ۹

************************
آیا کسى که در دل شب به طاعت خدا و سجده و قیام بسر برد و از آخرت ، هراسناک ، و به رحمت حق امیدوار باشد، با کسى که در کفر و گناه است یکسان است ؟ زمر آیه ۹

************************
آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد؟ و مانند کسانی نباشند که قبلا به آنها کتاب آسمانی داده شد، سپس زمانی طولانی بر آنها گذشت آنگاه دلهایشان سخت شد و بسیارى از آنان نافرمان بودند. حدید آیه ۱۶

************************
بگو ای بندگان من که بر خود زیاده روی روا داشتید از رحمت خدا نا امید نشوید در حقیقت خداوند تمام گناهان را می امرزد که او خود امرزنده و مهربان است . زمر آیه ۵۳

************************
از رحمت خدا نا امید مباشید که جز کافر هیچ کس از رحمت خدا نا امید نیست. یوسف آیه ۸۷

************************
پس به یاد من باشید تا به یاد شما باشم. بقره آیه ۱۵۲

************************
کسانى که ایمان آورده ‏اند و ایمانشان را به شرک نیالوده ‏اند،امنیت مال آنها است، و آنها هدایت یافتگانند. انعام آیه ۸۲

************************
کسی که دیدار پروردگارش را تمنامی کند ،‌عمل صالح بجای بیاورد و در عبادت پروردگارش هیچ کس را شریک قرار ندهد .کهف آیه ١١٠

************************
زندگانی دنیا چیزی جز متاع فریبنده نیست . آل عمران آیه ۱۸۵

************************
از آنچه به شما روزی داده ایم پیش از آنکه روزی فرا رسد که نه معامله ای وجود دارد و نه دوستی و شفاعت ، انفاق کنید. بقره آیه ٢۴۵

************************
بگو مرگی که از آن فرار می کنید ؛حتما شما را در خواهد یافت .سپس به سوی کسی که از پنهان و آشکار با خبر است برده می‏شوید و شما را از آنچه انجام می‏دادید خبر می‏دهد. جمعه آیه ٨

ادامه مطلب / دانلود

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در حدیثی زیبا پنج کار را موجب دور شدن شیطان از انسان بیان فرموده اند.

پنج چیزی که شیطان را دور می کند

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمود:

اَلا اُخْبِرُکُمْ بِشَىْ‏ءٍ اِنْ اَنـْتُمْ فَعَلْتُموهُ تَباعَدَ الشَّیْطانُ مِنْـکُمْ کَما تَباعَدَ الْمَشْرِقُ مِنَ الْمَغْرِبِ؟ قالوا: بَلى، قالَ: اَلصَّوْمُ یُسَوِّدُ وَجْهَهُ وَ الصَّدَقَهُ تَـکْسِرُ ظَهْرَهُ وَ الْحُبُّ فِى اللّه‏ِ وَ الْمُوازَرَهُ عَلَى الْعَمَلِ الصّالِحِ یَقْطَعانِ دابِرَهُ وَ الاِْسْتِغْفارُ یَقْطَعُ وَ تینَهُ؛‌

آیا شما را از چیزى خبر ندهم که اگر به آن عمل کنید، شیطان از شما دور شود، چندان که مشرق از مغرب دور است؟ عرض کردند: بله. فرمودند: روزه روى شیطان را سیاه مى کند، صدقه پشت او را مى‏ شکند، دوست داشتن براى خدا و همیارى در کار نیک، ریشه او را می کند و استغفار شاهرگش را مى ‏زند. (میراث حدیث شیعه ، ج 2، ص 20، ح 18)

هیچ چیز مانند روزه گرفتن در هوای گرم روی شیطان را سیاه نمی کند . روزه گرفتن در هوای گرم ، روزه گرفتن در سختی ها و …

آن هم روزی حقیقی، نه تنها از خوردن چشم پوشی کنیم بلکه همانطور که امام صادق (علیه السلام) فرمود تمام بدنت را روزه کن، چشمت ، گوشت، دستت و … همه را روزه کن .

روزه گرفتن اعلام جنگ با شیطان است هیچ چیز مانند روزه گرفتن در هوای گرم روی شیطان را سیاه نمی کند .

اگر می خواهید کمر شیطان را خورد کنید

با صدقه دادن در راه خدا کمر شیطان را خورد کنید. شیطان از انسانیت شما بدش می آید، شیطان می خواهد شما را حیوان صفت بکند. در راه خدا انفاق کنید ولو با یک دانه رطب.

ریشه ی شیطان را بکنیم

آن چیزی که ضربه به پای شیطان می زند و شیطان را به زمین می اندازد آن است که زندگی را رنگ خدا بدهید. به خاطر خدا دوست هم باشید و کمک کنید هم نوعتان را در عمل صالح . زیرا این کار شیطان را به زمین می اندازد و پایش را قطع می کند .

در دعایی از امام سجاد داریم که حضرت در فرازی می فرمایند: «وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّیَّاتِ».

می گویند: کیمیا را بزنید به مس طلا می‌شود. این کیمیا چیست؟ جواب: نیت کیمیا است. چون به بدترین کارها نیت خوب بزنی می‌شود عبادت، و به بهترین عبادتها و کارها نیت بد بزنی خراب می‌شود.

جراح و چاقوکش هر دو شکم پاره می‌کنند. به جراح پول می‌دهند و از چاقوکش پول می‌گیرند. و لذا در قرآن زیاد فرموده: «فی سَبیلِ اللَّهِ» یعنی کاری که می‌کنید در راه خدا باشد. و جمله «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» بقره/207 کاری که می‌کنید برای رضای خداوند باشد. و یا جمله «لِوَجْهِ اللَّهِ» دهر/9 کاری که می‌کنید برای رضای خداوند باشد. و یا جمله «لله » کاری که می‌کنید برای رضای خدا باشد. تعبیرات مختلف و زیادی است از این قبیل.

در انتخاب همسر، شغل، حرف، مکان، زمان، افطاری دادن، سلام کردن، برای خدا باشد. چرا سلام کردی؟ اگر چون پول دارد سلام کردی، جهنمی شدی. امام رضا علیه السلام: «اگر کسی به خاطر پول سلام کند یک سوم دینش از بین رفته است.» اگر روز جمعه نیت غسل جمعه و یا هر غسل دیگری کنی، ثواب می‌بری. ولی اگر نیت نکنی در تمام اقیانوسها هم هم بروی، ثوابی به تو نمی‌دهند.

صبّاغ «صِبْغَه»: یعنی رنگ و رنگرز، «صِبْغَهَ اللَّهِ» بقره/138 یعنی کارها را رنگ خدایی بدهید. گوشواره برای دختر می‌خری شبی باشد که نماز می‌خواند تا رنگ عبادت پیدا کند، بنایی می‌کنی برای خدا خانه را رو به قبله بساز. «وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَهً» یونس/87 خانه‌ها را رو به قبله بسازید(و به تفسیر دیگر مقابل هم برای امنیت).

شکستنی می‌خواهی بخری، زمانی که افطاری می‌دهی تهیه کن بعد هم بگذار برای استفاده‌های بعدی. بگذار خریدتان رنگ افطاری داشته باشد. آب صورتتان میریزید رنگ وضو داشته باشد؛ شیرجه می‌روی رنگ غسل داشته باشد. «وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّیَّاتِ».

نیت، مثل نخی است که داخل اسکناس است و این به اسکناس ارزش می‌دهد، همان طور نیت و قصد قربت به کارها ارزش می‌دهد.

اگر زندگی ها یمان را این گونه رنگ کنیم ، خواهیم دید که شیطان در زندگی هایمان به امید خدا ریشه کن می شود.

شاهرگ شیطان را قطع کنیم

عرب به شاهرگ قلب می گوید “وتین” . با استغفار شاهرگ قلب شیطان را بزنید تا نابودش کنید.

استغفار در لغت از ماده غفر(به معنای پوشاندن و مستور کردن. قرشى سید على اکبر ؛ قاموس قرآن‏، تهران‏، دار الکتب الإسلامیه،1371 ش‏، ششم‏،، ج‏5، ص 108) مصدر باب استفعال به معنى پوشانیدن و محو آثار خطاء است (مصطفوى، حسن‏؛تفسیر روشن‏، تهران‏، مرکز نشر کتاب‏،1380 ش‏، اول‏، ج‏6، ص 54 ) و در اصطلاح طلب غفران نمودن با زبان و عمل(راغب اصفهانی،حسین بن محمد؛ ترجمه وتحقیق مفردات الفاظ قرآن‏، خسروى حسینى سید غلامرضا، تهران‏، انتشارات مرتضوى‏،1375 ش‏، دوم، ج2ص703) است و طلب مغفرت در صورتى محقّق مى‏شود که ندامت قلبى و پشیمانى از خطایى که واقع شده است حاصل گردد.(تفسیر روشن، ج‏6، ص 54)

نخستین مرتبه تقوى، بیزارى از زشتی ها و انگیزه‏هاى نفسانی مى‏باشد که با خرد، منافات دارد. این مرتبه، همان مقام استغفار است.(گنابادی،سلطان محمد؛ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده، خانى رضا / حشمت الله ریاضى، تهران‏، مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه پیام‏نور،1372 ش‏، اول‏ ، ج‏1، ص 424) استغفار درجه بلند مرتبگان و صدای استغفار خوش ترین صدا در نزد پروردگار است.

پنج چیزی که شیطان را دور می کند

استغفار یعنی چه؟

استغفار طلب آمرزش است و او مقرون به توبه است.(أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏13، ص 209) حال فرق میان توبه و استغفار این است که:

1- استغفار، طلب آمرزش است بوسیله دعا، توبه یا … ولى توبه پشیمانى از معصیت و تصمیم بر عدم تکرار آن است.( طبرسی،فضل بن حسن؛ ترجمه مجمع البیان فى تفسیر القرآن‏، مترجمان‏، تهران‏، انتشارات فراهانى‏،1360 ش،‏ اول‏ ، ج‏7، ص 133)

2- استغفار، طلب مغفرت مى‏باشد براى گناهان گذشته، نه گناهان آینده ولى توبه، طلب مغفرت از گناهان گذشته و تعهد بر ترک گناهان آینده است.( نجفى خمینى محمد جواد ؛تفسیر آسان‏، تهران‏، انتشارات اسلامیه،1398 ق‏، اول‏، ج‏7، ص 220)

3- در توبه درخواست لقاء خدا و درک وصل او است، ولى در استغفار درخواست آمرزش خود و رفع موانع و حجاب ها است.( تفسیر روشن، ج‏6، ص 185)

4- توبه مختص به گنه کار است که حقیقتاً از عمل خود پشیمان است و لکن استغفار دعاء است بمعنى طلب مغفرت.( أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏7، ص 276)

شرایط استغفار

حضرت على(علیه السلام) فرمودند: مى‏دانى معناى استغفار چیست؟ استغفار درجه والا مقامان است و داراى شش معنا است:

اوّل- پشیمانى از آن چه گذشت، دوّم- تصمیم به عدم بازگشت، سوم- پرداختن حقوق مردم‏ چنانکه خدا را پاک دیدار کنى که چیزى بر عهده تو نباشد، چهارم- تمام واجب‏هاى ضایع ساخته را به جا آورى پنجم- گوشتى که از حرام بر اندامت روییده با اندوه فراوان آب کنى چنان که پوست به استخوان چسبیده، گوشت تازه بروید. ششم- رنج طاعت را به تن بچشانى چنان که شیرینى گناه را به او چشانده بودى. پس آنگاه بگویى استغفر اللَّه! (سید رضی؛ نهج البلاغه، محمد دشتى‏، قم‏، مشهور،1379 ش‏، اول‏، ح417)

علامه طباطبایی(ره) استغفار را مشروط به توبه و عمل صالح دانسته است (طباطبایی،محمد حسین؛ ترجمه تفسیر المیزان‏، موسوى همدانى سید محمد باقر، قم‏، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم‏،1374 ش‏، پنجم‏،ج‏4، ص 36) و می فرمایند: استغفار کسى مۆثر است که نخواهد آن عمل زشت را هم چنان مرتکب شود.( ترجمه تفسیر المیزان، ج‏4، ص 30)

پس استغفار به درگاه خداوند، زمینه نزول برکاتی را فراهم می کند اما این حکم شامل مشرکین(سوره توبه،آیه113ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبى‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیمِ ) نمی شود. استغفار کردن برای منافقان به دلیل کفر و فسق آن ها بی اثر می باشد.

آیه ای (سوره توبه،آیه 80اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّهً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ‏) خطاب به رسول گرامى(صلی الله علیه وآله) می فرماید: چنانچه در باره منافقان طلب عفو و آمرزش نمائى و یا از این درخواست صرف نظر کنى یکسان است و چنان چه هفتاد بار براى آنان طلب عفو و مغفرت نمائى پروردگار آن ها را نخواهد آمرزید؛ زیرا مغفرت و آمرزش عبارت از محو گناه است و تیره‏گى آن از صحیفه روان گناهکار زایل شود و صفاء یابد.

نگذارید ذره ای از بار گناهان گذشته روی دوشتان سنگینی کند چون تا انسان احساس گناه می کند شیطان امید دارد.

منابع:

کتب تفسیری و روایی

سایت حوزه

سایت انتظار

ادامه مطلب / دانلود

اگر همه مردم رو به خورشید یا پشت به آن خانه بسازند چیزی به خورشید اضافه نمی شود و چیزی از آن کم نمی شود. خورشید نیازی به مردم ندارد که رو به او کنند، این مردم هستند که برای دریافت نور و گرما باید خانه های خود را رو به خورشید بسازند. خداوند به عباداتِ مردم نیازی ندارد که فرمان داده نماز بخوانند. این مردم هستند که با رو کردن به او از الطاف خاص الهی برخوردار می شوند و رشد می کنند.

آیا خداوند به عبادت ما نیاز دارد؟

قرآن می فرماید: اگر همه مردم کافر شوند، ذره ای در خداوند اثر ندارد ، زیرا او از همه انسان ها بی نیاز است. ( وَ قالَ مُوسى‏ إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ، سوره ابراهیم، آیه 8 )

ادامه مطلب / دانلود

آدم(ع) و حوا به فرمان خداوند سبحان با هم ازدواج کرده دارای فرزند شدند و در تواریخ و اخبار عدد فرزندان آنها را چهل فرزند و در پاره ای از روایات صد و حتی بیشتر ذکر کرده اند، که از آن جمله است پسران: هابیل، قابیل و شیث، دختران: عناق، اقلیما و لوزا.

نحوه ازدواج فرزندان آدم و حوا

در روایت دیگری از شیخ صدوق است که حوا پانصد شکم فرزند آورد و در هر شکم پسری و دختری که مجموعاً صاحب هزار اولاد گردید.(تاریخ انبیاء تألیف حسین عمادزاده، ج1، ص118)

به عبارتی حوا در ابتدا هابیل و خواهرش اقلیما را زائید و در شکم دوم قابیل و خواهرش لوزا متولد شدند و به روایتی دیگر آدم(ع) پس از قتل هابیل مدتی گریست و به حوا نزدیک نشد تا پس از سالیان دراز شیث به تنهایی متولد گردید که او را هبه الله نامیدند.

اما درباره کیفیت ازدواج فرزندان آدم(ع) و ازدیاد نسل آدم(ع) در زمین در روایات اختلاف است. قرآن در مورد ازدواج فرزندان آدم(ع) چیزی بیان نکرده و تنها روایات اسلامی است که ازدواج آنها را بطور کلی به دو گونه نقل کرده اند:

صورت اول آنکه حوا در هر نوبت بارداری دو فرزند یکی پسر و یکی دختر به دنیا می آورد و وقتی که آنها به سن بلوغ رسیدند، پسری که از نوبت اول بود با دختری که از نوبت دوم بود و پسر نوبت دوم با دختر نوبت اول ازدواج کردند و این گروه در جواب حرمت ازدواج با محارم می گویند چون در آن زمان چاره ای نبود خداوند اینگونه ازدواج را بطور موقت اجازه داد و سپس برای همیشه ممنوع گردانید.

صورت دوم آنکه خداوند برای پسران آدم(ع) همسرانی از حوریان و جنیان بصورت بشر فرستاد.(دوره کامل قصه های قرآن، تألیف سید محمد صحفی، ص24) به نقلی دیگر خداوند برای هابیل همسری بصورت فرشته و برای قابیل زنی بصورت جن خلق کرد.(حیاه القلوب، تألیف علامه مجلسی، ج1، ص196) و نسل بعد که دخترها و پسرها عموزاده بودند، با یکدیگر ازدواج نمودند و بدین ترتیب نسل بشر در روی زمین فزونی گرفت.

برای شیث نیز حوریه ای خلق شد مانند حوا که برای آدم(ع) خلق گردید و شیث از او صاحب دختری شد که نامش را حوره گذاردند.(بحارالانوار، تألیف علامه مجلسی، ج11،ص277و288)

عمر آدم و حوا و محل دفن آن دو

پس از آنکه شیث بزرگ شد، به فرمان خداوند، آدم(ع) او را وصی خود گردانید و اسرار نبوت را به وی سپرد و مختصات نبوت را نزد او گذاشت و درباره دفن و کفن خود به او سفارش کرده گفت: چون من از دنیا رفتم، مرا غسل بده و کفن کن و بر من نماز بگزار و بدنم را در تابوتی بگذا و تو نیز هنگان مرگت آنچه به تو آموختم و نزدت گذارده ام به بهترین فرزندانت بسپار…

پس از آنکه نهصد و سی سال از عمر آدم(ع) گذشت خدای تعالی او را از این جهان برد و عمر او به سر آمد.(ناسخ التواریخ، تألیف لسان الملک میرزا محمد تقی سپهر، ج1، ص103) البته عمر آدم(ع) را ، نهصد و سی،همینطور هزاو چهل سال هم ذکر کرده اند.

پس از اینکه آدم(ع) از دنیا رفت، بدن او را در تابوتی گذارده درغار کوه ابوقبیس دفن کردند تا وقتی که حضرت نوح(ع) در زمان وقوع طوفان، آن تابوت را در کشتی نهاد و با خود به کوفه برد و د رغری که همان نجف کنونی است به خاک سپرد.(قصص قرآن یا تاریخ انبیاء، تألیف سید هاشم رسولی محلاتی،ج1،ص28و 29)

چنانچه در زیارت نامه امیر المؤمنین(ع) نیز آمده است: السّلامُ عَلَیکَ وَ عَلی ضَجیعکَ آدَمَ و نوحَ :یعنی سلام بر تو ای امیر مؤمنان و بر آدم و نوح که در کنار تو خفته و قبرشان در کنار قبر تو است.

درباره حوا نیز نوشته اند که پس از وفات آدم(ع) یک سال بیشتر زنده نبود و پانزده روز بیمار شد و از دنیا رفت و در کنار جایگاه آدم(ع) او را به خاک سپردند، ولی آنچه معروف است اینکه حوا در جده مدفون می باشد و به همین جهت جده نام گرفته است.

ادامه مطلب / دانلود

بررسی آیات و روایاتی که به مسأله چشم زخم اشاره دارند

چنانکه می‌دانیم معروفترین آیه‌ای که در آن به چشم و آثار مخرب آن اشاره شده‌است آیه 51 سوره مبارکه قلم است که خداوند در این آیه خطاب به رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله چنین می‌فرماید: وَ إِنْ یَکادُ الَّذینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ‏ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ؛

و آنان که کافر شدند، چون قرآن را شنیدند چیزى نمانده بود که تو را چشم بزنند، و مى‏گفتند: «او واقعاً دیوانه‏اى است.»

در تفسیر این آیه شریفه نظرات گوناگونی از سوی مفسران ارائه شده است؛

آیا چشم زخم حقیقت دارد یا خرافه است؟

چنانکه می‌دانیم معروفترین آیه‌ای که در آن به چشم و آثار مخرب آن اشاره شده‌است آیه 51 سوره مبارکه قلم است که خداوند در این آیه خطاب به رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله چنین می‌فرماید: وَ إِنْ یَکادُ الَّذینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ‏ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ؛

و آنان که کافر شدند، چون قرآن را شنیدند چیزى نمانده بود که تو را چشم بزنند، و مى‏گفتند: «او واقعاً دیوانه‏اى است.»

در تفسیر این آیه شریفه نظرات گوناگونی از سوی مفسران ارائه شده است؛

از جمله صاحب تفسیر نمونه چنین می نویسد:

1 – بسیارى از مفسران گفته‌اند: منظور این است که دشمنان به هنگامى که آیات با عظمت قرآن را از تو مى‌شنوند، به قدرى خشمگین و ناراحت مى‌شوند، و با عداوت به تو نگاه مى‌کنند که گوئى مى‌خواهند تو را با چشمهاى خود بر زمین افکنند و نابود کنند! و در توضیح این معنى جمعى افزوده‌اند که آنها مى‌خواهند از طریق چشم زدن که بسیارى از مردم به آن عقیده دارند و مى‌گویند در بعضى از چشمها اثر مرموزى نهفته‌است که با یک نگاه مخصوص ممکن است طرف را بیمار یا هلاک کند، تو را از بین ببرند.

2- بـعـضـى دیـگـر گـفـتـه‌انـد کـه ایـن، کـنـایـه از نـگـاهـهـاى بـسـیـار غـضـب‌آلود اسـت مـثـل ایـنـکـه مـى‌گـوئیم فلانکس آن‌چنان بد به من نگاه کرد که گوئى مى‌خواست مرا با نگاهش بخورد یا بکشد!

3- تـفسیر دیگرى براى این آیه به نظر مى‌رسد که شاید از تفسیرهاى بالا نزدیکتر باشد و آن اینکه قرآن مى‌خواهد تضاد عجیبى را که در میان گفته‌هاى دشمنان اسلام وجود داشت با این بیان ظاهر سازد و آن اینکه : آنها وقتى آیات قرآن را مى‌شنوند آنقدر مجذوب مى‌شوند و در برابر آن اعجاب مى‌کنند که مى‌خواهند تو را چشم بزنند (زیرا چشم زدن مـعـمـولا در بـرابـر امـورى اسـت کـه بـسـیـار اعـجـاب انـگـیـز مـى‌بـاشـد) امـا در عـیـن حال مى‌گویند: تو دیوانه‌اى، و این راستى شگفت‌آور است ، دیوانه و مجنون کجا و این آیات اعجاب‌انگیز جذاب و پرنفوذ کجا؟. این سبک مغزان نمى‌دانند چه مى‌گویند و چه نسبتهاى ضد و نقیضى به تو مى‌دهند؟

علامه طباطبایی نیز در تفسیر شریف المیزان فی تقسیر القرآن در شرح این بخش از آیه می‌فرمایند:

کـلمـه (زلق ) بـه مـعـنـاى زلل و لغـزش اسـت ، و (ازلاق ) بـه (مـعـنـاى ازلال ، یعنى صرع است ، و کنایه است از کـشـتـن و هـلاک کـردن. و مـعناى آیه این است که : محققا آنها که کافر شدند وقتى قرآن را شنیدند نزدیک بود با چشم‌هاى خود تو را به زمین بیندازند، یعنى با چشم‌زخم خود تو را بکشند. و مـراد از ایـن (ازلاق بـه ابصار) – به طورى که همه مفسرین گفته‌اند – چشم زدن اسـت ، کـه خود نوعى از تاثیرات نفسانى است و دلیلى عقلى بر نفى آن نداریم ، بلکه حـوادثـى دیـده‌ شده که با چشم زدن منطبق هست، و روایاتى هم بر طبق آن وارد شده ، و با این حال علت ندارد که ما آن را انکار نموده بگوییم یک عقیده خرافى است . علامه در ادامه و در یک بحث روایی به دو حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله در این‌باره استناد می‌کنند و می‌فرمایند:

در الدرالمـنـثـور اسـت کـه بـخـارى از ابـن عـبـاس روایـت کـرده کـه گـفـت: رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم در تـفـسـیـر آیـه و ان یکاد الذین کفروا فرمود: مسأله چشم زخم حق است و در هـمـان کـتـاب اسـت کـه ابونعیم در کتاب الحلیه از جابر روایت کرده که گفت : رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیه و آله وسلم فرمود چشم زخم ، مرد سالم را در قبر و شتر سالم را در دیگ قرار مى‌دهد.

اما در باب اینکه آیا چشم زخم حقیقت دارد یا نه برخی صاحب نظران و مفسران چنین گفته‌اند:

بـسیارى از مردم معتقدند در بعضى از چشمها اثر مخصوصى است که وقتى از روى اعجاب به چیزى بنگرند ممکن است آن را از بین ببرد، یا درهم بشکند، و اگر انسان است بیمار یا دیوانه کند.

ایـن مسأله از نظر عقلى امر محالى نیست ، چه اینکه بسیارى از دانشمندان امروز معتقدند در بـعـضـى از چشم‌ها نـیروى مغناطیسى خاصى نهفته شده که کارائى زیادى دارد، حتى با تـمـریـن و مـمـارسـت مـى‌تـوان آن را پـرورش داد، خـواب مـغـنـاطـیسى از طریق همین نیروى مغناطیسى چشم‌ها است .

در دنـیـائى کـه اشعه لیزر که شعاعى است نامرئى مى‌تواند کارى کند که ازبسیاری سلاح ها ساخته نیست پذیرش وجود نیروئى در بعضى از چشم‌ها که از طریق امواج مخصوص در طرف مقابل اثر بگذارد چیز عجیبى نخواهد بود.

بـسـیـارى نقل مى‌کنند که با چشم خود افرادى را دیده‌اند که داراى این نیروى مرموز چشم بوده‌اند، و افراد یا حیوانات یا اشیائى را از طریق چشم‌زدن از کار انداخته‌اند.

لذا نـه تـنـهـا نـبـایـد اصـرارى در انـکـار ایـن امـور داشـت بلکه بـایـد امکان وجود آن را از نظر عقل و علم پذیرفت.

در روایـات اسلامى نیز تعبیرات مختلفى دیده مى‌شود که وجود چنین امرى را اجمالاً تایید مى‌کند.

در حدیثی آمده است که امیر‌مۆمنان علیه السلام فرمود: پیامبر براى امام حسن و امـام حـسـیـن علیهم السلام رقـیـه گـرفت، و این دعا را خواند: اعیذکما بکلمات التامه و اسماء الله الحـسـنـى کـلهـا عـامـه ، مـن شـر السـامـه و الهـامـه، و مـن شـر کـل عـیـن لامـه ، و مـن شر حاسد اذا حسد: شما را به تمام کلمات و اسماء حسناى خداوند از شـر مـرگ و حـیـوانـات مـوذى، و هر چشم بد، و حسود، آنگاه که حسد ورزد مى‌سپارم ، سپس پـیـامـبـر صـلى الله عـلیـه و آله و سـلم نگاهى به ما کرد و فرمود: این‌چنین حضرت ابراهیم براى اسماعیل و اسحاق تعویذ نمود.

در نـهـج‌البـلاغـه نـیـز آمـده اسـت: العـیـن حـق و الرقـى حـق : چـشـم زخـم حـق اسـت و توسل به دعا براى دفع آن نیز حق است.

ایـن نـیـز لازم بـه یـادآورى اسـت کـه قـبـول تـأثـیـر چـشـم‌زخـم بـه طـور اجـمـال بـه ایـن مـعـنـى نـیـسـت کـه بـه کـارهـاى خـرافـى و اعـمـال عوامانه در اینگونه موارد پناه برده شود که هم بر خلاف دستورات شرع است ، و هـم سـبـب شـک و تـردیـد افـراد نـاآگـاه در اصـل مـوضوع است، همانگونه که آلوده شدن بسیارى از حقایق با خرافات این تأثیر نامطلوب را در اذهان گذارده‌است.

و در انتها تذکر نکته‌ای که شهید مرتضی مطهری در این‌باره بیان کرده‌اند خالی از لطف نیست. ایشان در کتاب آشنایی با قرآن چنین می‌نویسند:

چشم‌زخم، اگر هم حقیقت باشد، به این معنای رایج امروز در میان ما ـ بالاخص در میان طبقه نسوان که فکر می‌کنند همه مردم، چشمشان شور است ـ‌قطعاً نیست، همان کفار جاهلیت هم به چنین چیزی قایل نبودند، بلکه معتقد بوند که یک نفر وجود دارد و احیاناً در یک شهر، ممکن است یک نفر یا دو نفر وجود داشته باشند که چنین خاصیتی در نگاه و نظر آن‌ها باشد، پس قطعاً به این شکل که همه مردم دارای چشم شور هستند و همه مردم به اصطلاح، نظر می‌کنند، نیست.

منابع:

تفسیر المیزان، ذیل آیه 51 قلم

تفسیر نمونه، ذیل آیه 51 قلم

ادامه مطلب / دانلود

اگر دیدیم در وقت دعا، در وقت تضرع و و در وقت توجه و تقرب، هیچ نشاط و حوصله دعا نداریم، علامت خوبی نیست. البته درستش هم می شود کرد.

چگونه حال و هوای دعا پیدا کنیم؟

توفیق هم کلام شدن با پروردگار، مناجات و صحبت خودمانی با حضرت حق، خیلی با ارزش تر از پاداش های دنیوی و حتی اخروی است. از این رو در باب اهمیت دعا گفتاری از رهبر انقلاب برگرفته از کتاب ” دعا” از منظر حضرت آیت الله سید علی خامنه ای در ذیل مرور می شود:

دعا یعنی خواستن و خدا را خواندن. خواستن، یعنی امیدواری. تا امید نداشته باشید، از خدا چیزی را درخواست نمی کنید. انسان ناامید که چیزی طلب نمی کند. پس دعا یعنی امید، که ملازم با امید به اجابت است. این امید به اجابت، دل ها را مشعل می کند و منور نگه می دارد.

التماس و درخواست حال دعا

اگر دیدیم در وقت دعا، در وقت تضرع و و در وقت توجه و تقرب، هیچ نشاط و حوصله دعا نداریم، علامت خوبی نیست. البته درستش هم می شود کرد. انسان می تواند با توجه، با التماس و با خواستن، حال دعا را به طور جدی از خدا بگیرد.

شکر

اولا وقتی شکر کردید، این شکر موجب ذکر می شود؛ متوجه خدا می شوید، خود شکر انسان را ذاکر می کند.

قطعیت اجابت

دعا مستجاب خواهد شد؛ یا زود و یا دیر

آنجا که توجه لازم را در حال دعا داشته باشیم، دعا مستجاب خواهد شد، یا زود و یا دیر.

اگر خدا در دعا را باز کند، در اجابت را نمی بندد.

امکان ندارد خدا به بندگان خود دستور بدهد دعا کنند، اما بنا بر اجابت آن نداشته باشد.

فرمود:” وسئَلُوا اللهَ مِن فَضلِهِ”(1) از خدای متعال بخواهید و نیازهای خودتان را از او بطلبید. در دعای ابی حمزه ثمالی از قول امام سجاد (ع) این طور عرض می شود:” وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّه وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک”(2) تو به بندگان خودت دستور بدهی که از تو بخواهند اما بنا داشته باشی که خواسته ی آنها را عمل نکنی، این امکان ندارد. وقتی خدای متعال به من و شما امر می کند که از او بخواهیم و طلب کنیم، معنایش این است که خدای متعال تصمیم دارد که آنچه را می خواهیم، به ما بدهد لذا در روایت است که :” مَا کَانَ اللهُ لِیَفْتَحَ عَلی عَبْدٍ بَابَ الْشُّکْرِ وَ یُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الزِّیَادَۀِ وَلا لِیَفْتَحَ عَلی عَبْدٍ بَابَ الدُّعاءِ و یُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الاِجَابَۀِ” (3) و الله اکرم من ذلک؛ خدای متعال کریم تر از آن است که باب دعا را باز کند اما باب اجابت را ببندد.

اگر دل توانست با یاد خدا خود را معطر و مزین کند، بدون تردید اجابت الهی برای او میسر خواهد شد.

هیچ دعایی بی استجابت نیست. استجابت به معنای این نیست که خواسته ی انسان حتما برآورده خواهد شد ممکن است برآورده بشود، ممکن است به علل و موجباتی برآورده هم نشود اما استجابت الهی هست. استجابت الهی پاسخ و توجه و التفات خداست و لو آن خواسته ای که من و شما داریم که ای بسا خیال می کنیم این خواسته به نفع ماست، اما به زیان ماست تحقق هم پیدا نکند؛ اما “یا الله” شما بی گمان لبیکی به دنبال خود دارد.

پی نوشت ها:

1- سوره نساء، آیه 32

2- بحارالانوار، ج 95، ص 82، السجاد(ع)

3- نهج البلاغه، قصار435

ادامه مطلب / دانلود

پولی که به عنوان شاباش دریافت می‌شود، دو صورت دارد:

1- اگر در ازای رقص باشد دریافت آن حرام است و در صورتی‌که صاحبان آن را می‌شناسند باید به آنها برگردانند. اما اگر از پیدا کردن صاحبان آنها مأیوس هستند از طرف صاحبش به فقیر صدقه بدهند و برای این کار از حاکم شرع (مرجع تقلید) اجازه بگیرند.

2- اگر به عنوان هدیه به عروس و داماد یا دیگر افراد باشد، در این صورت دریافت آن حرام نیست.

این مقاله برخی مسائل مربوط به احکام رقص را مورد بررسی قرار میدهد:

دادن شاباش به عروس و داماد از نظر شرعی

سوال: آیا پولی که در عروسی به عنوان شادباش می‌گیرند حرام است؟ در صورت حرمت با آن چه باید کرد؟

شرح سوال:

موقع رقصیدن عروس و داماد، مهمانان به عنوان شادباش به آنها پول می‌دهند و عروس و داماد نمی‌دانستند که این پول حرام است پس از عروسی متوجه شدند، حال این پول حرام را چه کار باید کرد؟ (نمی‌خواهند پول حرام وارد زندگیشان شود) ‌آیا می‌توان به عنوان صدقه رد کرد؟ آیا به این پول خمس تعلق میگیرد؟

پولی که به عنوان شاباش دریافت می‌شود، دو صورت دارد:

1- اگر در ازای رقص باشد دریافت آن حرام است و در صورتی‌که صاحبان آن را می‌شناسند باید به آنها برگردانند. اما اگر از پیدا کردن صاحبان آنها مأیوس هستند از طرف صاحبش به فقیر صدقه بدهند و برای این کار از حاکم شرع (مرجع تقلید) اجازه بگیرند.

2- اگر به عنوان هدیه به عروس و داماد یا دیگر افراد باشد، در این صورت دریافت آن حرام نیست.

پاسخ مراجع عظام تقلید نسبت به این سۆال، چنین است:

حضرت آیه الله العظمی خامنه‌ای(مد ظله العالی):

ج 1- شاباش اگر در مقابل رقص حرام باشد، جایز نیست و در هر صورت اگر صاحبان آنها را مى‌شناسند باید به صاحبان آنها برگردانند و اگر از پیدا کردن صاحبان آنها مأیوس هستند از طرف صاحبش به فقیر صدقه بدهید و برای این کار بنا بر احتیاط واجب از حاکم شرع اذن بگیرند.

ج 2- خمس ندارد.

حضرت آیه الله العظمی سیستانی(مد ظله العالی):

گرفتن پول حرام نیست هر چند رقص آنها جلو دیگران حرام است و این پول خمس دارد.

حضرت آیه الله العظمی مکارم شیرازی(مد ظله العالی):

اگر شاباش را در برابر رقص بدهند اشکال دارد و چنانچه مقدار آن را می‌دانید و صاحبان آن را می‌شناسید آن را برگردانید.

حضرت آیه الله العظمی نوری همدانی(مد ظله العالی):

در صورتیکه پول در ازای رقص باشد دریافت آن حرام است و در صورتی‌که صاحبان آن را می‌شناسند باید به آنها برگردانند.

برخی احکام رقص از دیدگاه آیه الله خامنه ای دام ظله:

سوال: آیا رقص محلى در عروسى‏ها جایز است؟ شرکت در این مجالس چه حکمى دارد؟

ج- رقص مرد بنا بر احتیاط واجب حرام است و رقص زن براى زنان اگر عنوان لهو بر آن صدق کند مثل این‌‌که جلسه زنانه تبدیل به مجلس رقص شود، محل اشکال است و احتیاط واجب در ترک آن است؛ در غیر این‌صورت هم اگر به‌‌گونه‏اى باشد که باعث تحریک شهوت شده و یا مفسده‏اى بر آن مترتب شود و یا همراه با فعل حرام (مانند موسیقى و آواز حرام) باشد یا مرد نامحرمى حضور داشته باشد، حرام است؛ و در حکم فوق تفاوتى بین مجلس عروسى و غیر آن نیست و شرکت در مجالس رقص هم اگر به عنوان تأیید کار حرام دیگران محسوب شود و یا مستلزم کار حرامى‏باشد جایز نیست و در غیر این صورت اشکال ندارد.

سوال: رقص در مجالس زنانه بدون موسیقى حرام است یا حلال؟ و در صورتى که حرام باشد، آیا ترک مجلس بر شرکت کنندگان واجب است؟

ج- رقص زن براى زنان اگر عنوان لهو بر آن صدق کند مثل این‌‌که جلسه زنانه تبدیل به مجلس رقص شود، محل اشکال است و احتیاط واجب در ترک آن است؛ در غیر این‌صورت هم اگر به‌‌گونه‏اى باشد که شهوت را تحریک کند و یا مستلزم کار حرام و یاترتّب مفسده‏اى باشد، حرام است و تَرک آن مجلس به عنوان اعتراض بر کار حرام، چنانچه مصداق نهى از منکر محسوب شود، واجب است.

سوال: مشاهده رقص دسته ‏جمعى مردان و رقص دختران خردسال از تلویزیون و غیر آن چه حکمى دارد؟

ج- نگاه‌کردن به آن اگر موجب تحریک شهوت شود و یا باعث تأییدِ فرد گناه‌کار و تجّرى او و یا ترتّب فساد گردد، جایز نیست.

سوال: اگر رفتن به عروسى به‌خاطر احترام به عادت‌هاى اجتماعى باشد آیا به علت احتمال وجود رقص اشکال شرعى دارد؟

ج- اصل شرکت در عروسى‏هایى که احتمال رقص در آن‌ها وجود دارد تا زمانى که به عنوان تأییدِ مرتکب کار حرام محسوب نشود و موجب ابتلا به حرام هم نشود، اشکال ندارد.

سوال: آیا رقص زن براى شوهرش یا مرد براى همسرش حرام است؟

ج- اگر رقص زن براى شوهرش یا برعکس، همراه ارتکاب حرامى نباشد، اشکال ندارد.

ادامه مطلب / دانلود

ترک حج و به تأخیر انداختنش براى کسى که مستطیع باشد، بدون عذر شرعى، از گناهان کبیره است. به طورى که پیامبراکرم(ص) در مورد چنین کسى می‌فرماید: به دین یهود یا نصارى خواهد مرد. گر چه ظاهراً با مرده او برخورد اسلامى مى‌شود.

حج بر چه کسانی واجب است؟

وجوب حج از ضروریات دین اسلام می‌باشد. ضروریات، احکامی هستند که انکار آنها با التفات به ضرورى بودنشان، بدون این‌که شبهه‌اى برای شخص پیش آمده باشد، کافر است و ترک حج یا سبک شمردن آن به منزله کفر است.

ترک حج و به تأخیر انداختنش براى کسى که مستطیع باشد، بدون عذر شرعى، از گناهان کبیره است. به طورى که پیامبر اکرم(ص) در مورد چنین کسى می‌فرماید به دین یهود یا نصارى خواهد مرد؛ گر چه ظاهراً با مرده او برخورد اسلامى مى‌شود!

حج در تمام عمر یک بار بر فرد مستطیع واجب مى‌شود که(حَجه الاسلام( نام دارد. گر چه ممکن است به جهاتى مانند نذر، عهد، قسم، بطلان حج انجام شده و مانند این‌ها چندین بار واجب گردد و غیر از آن حج واجب، حج، عملی مستحب مى‌باشد.

وجوب حج با پیدا شدن شرایطش فورى است؛ یعنى باید در سال اوّل استطاعت انجام شود و اگر در سال اوّل عمداً و یا به جهت عذرى ترک شد، باید در سال دوّم و در صورت ترک در سال‌هاى بعد انجام گردد.

* شرایط وجب حج

اول: بالغ باشد.

دوم: عاقل و آزاد باشد.

سوم: به واسطه رفتن به حجّ مجبور نشود کار حرامی را که اهمیتش در شرع از حجّ بیشتر است، انجام دهد.

چهارم: عمل واجبی را که از حجّ مهم‎تر است، ترک ننماید.

پنجم: مستطیع باشد.

ششم: توشه راه و چیزهایی را که بر حسب حالش در سفر به آن محتاج است، دارا باشد.

هفتم: مرکب سواری یا مالی که بتواند آن را تهیّه کند، داشته باشد.

هشتم: سلامت مزاج و توانایی آن را داشته باشد که بتواند به مکه رود و حجّ به جا آورد.

نهم: در راه مانعی از رفتن نباشد و اگر راه بسته باشد، یا انسان بترسد که در راه، جان یا عرض او از بین برود، یا مال او را ببرند، حجّ بر او واجب نیست؛ ولی اگر از راه دیگری بتواند برود، اگر چه دورتر باشد، در صورتی که مشقت زیاد نداشته باشد، باید از آن راه برود.

دهم: به قدر به جا آوردن اعمال حجّ وقت داشته باشد.

یازدهم: مخارج کسانی را که خرجی آنان بر او واجب است، مثل زن و بچه و مخارج کسانی را که مردم خرجی دادن به آنها را لازم می‌دانند، داشته باشد.

دوازدهم: بعد از برگشتن، کسب یا زراعت یا عایدی ملک یا راه دیگری برای معاش خود داشته باشد که مجبور نشود به زحمت زندگی کند.

* آیاتی درباره حج

آیات متعددی در قرآن راجع به ابعاد گوناگون حج آمده که از باب تیمن به دو آیه از آنها اشاره می‌کنیم:

وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ؛ و در میان مردم براى [اداى‏] حج بانگ برآور تا [زائران‏] پیاده و [سوار] بر هر شتر لاغرى -که از هر راه دورى مى‏آیند- به سوى تو روى آورند./حج27

ان اول بیت وُضِعَ للناس للذی ببکه مبارکاً و هدی للعالمین فیه آیات بینات مقام ابراهیم و من دخله کان امنا و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلاً و من کفر فان الله غنی عن العالمین؛ در حقیقت، نخستین خانه‌ای که برای [عبادت ] مردم، نهاده شده، همان است که در مکه است و مبارک، و برای جهانیان [مایه] هدایت است. در آن، نشانه‌هایی روشن است [از جمله ] مقام ابراهیم و هرکه در آن درآید در امان است و برای خدا، حج آن خانه، بر عهده مردم است؛ [البته بر] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد و هر که کفر ورزد، یقیناً خداوند از جهانیان بی‌نیاز است./آل عمران 96و97

* روایاتی درباره حج

قال رسول الله(ص): «أفضَلُ الأعمال ایمانٌ لا شَکَّ فیه وَ غَزوٌ لا غُلُولَ فیه و حَجُّ مبرورٌ؛ برترین اعمال، ایمانی است که تردیدی در آن نباشد، جهادی است که فریبی در آن نباشد و حجّی است که مقبول واقع شود»./ بحار الانوار ج66ص 383

قال رسول الله(ص): «الحج المَبرُور لَیسَ لَهُ جَزاءٌ إلا الجَنَّهِ؛ پاداش حجّ مقبول چیزی جز بهشت نیست»./مستدرک ج8

روایت مفصل دیگری نیز از امام صادق(ع) نقل شده که در باب معنوی حج بوده و به موارد مبتلابهی اشاره دارد. تفصیل روایت که برای سهولت بهره‌گیری به صورت قطعه قطعه تقدیم می‌گردد به این شرح است:

قال علیه السلام: «اذا اردت الحج فجرد قلبک لله من کل شغل شاغل و کل حجال حاجب؛ چون قصد حج کردى، قلبت را براى خدا خالى کن از هر شغلى که آن را فراگیرنده است و از هر پرده‌اى که آن را پوشانده است

و فوض امورک کلها الى خالقک و توکل علیه فى جمیع ما یظهر من حرکاتک و سکناتک؛ و امورت را تماما بخالقت واگذار و در تمام آن‌چه از حرکت‌ها و سکون‌هایت رخ مى‌دهد بر او توکل و اعتماد کنو سلم لقضائه و حکمه و قدره و ودع الدنیا و الراحله و الخلق و اخرج من حقوق یلزمک من جهه المخلوقین؛ و براى قضا و حکم و قدرش، تسلیم باش و از دنیا و مردمان آن وداع کن و از حقوقى که بر گردنت از مدرمان است، با ادا کردن، بیرون آى

و لاتعتمد على زادک و راحلتک و اصحابک و قوتک و شبابک و مالک مخافه ان یصیر ذلک عدوا و وبالا فان من ادعى رضا الله و اعتمد على ماسواه صیره علیه و بالا و عدوا لیعلم ان لیس له قوه و حیله ولا لاحد الا بعصمه الله و توفیقه؛ و بر زاد و وسیله سوارى و یاران و قدرت و جوانى و مالت، اعتماد مکن؛ زیرا ممکن است این‌ها دشمن و وبال بر گردن تو گردند، نه یاور تو! چه، هر کس مدعى خواستارى خشنودى خدا باشد و بر غیر او اعتماد کند، خدا آن غیر را وبال گردنش و دشمنش مى‌گرداند تا از این فکر شرک آمیز متنبه شود و بداند که نه براى او و نه براى کسى و چیز دیگر توانائى و وسیله‌اى جز به حفظ خدا و توفیق او، وجود ندارد.

فاستعد استعداد من لایرجو الرجوع و احسن الصحبه و راع اوقات فرایض الله و سنن نبیه و ما یجب علیک من الادب و الاحتمال و الصبر و الشفقه و السخاء؛ پس براى سفر، مهیا شو، همانند مهیا شدن کسى که امید بازگشت را ندارد و در مسافرت با یاران، نیکو رفتار کن و کاملا مراعات کن وقت‌هاى نمازهاى یومیه و سنت‌هاى نبى اکرم(ص) و آن‌چه را که بر تو واجب است، از مودب بودن و تحمل نمودن سختى‌ها و شکیبا و مهربان و سخاوتمند بودن.

ثم اغسل بماء التوبه الخالعه ذنوبک و البس کسوه الصدق و الصفاء و الخضوع و الخشوع و احرم من کل شىء یمنعک عن ذکر الله و یحجبک عن طاعته؛ سپس غسل کن با آب توبه‌اى که گناهانت را بریزد و بپوش لباس راستى و صفا و فروتنى و پروا داشتن را و احرام به بند از هر چیزى که تو را از یاد خدا باز مى‌دارد و از پیرویش مانع مى‌شود

و لب بمعنا اجابه صادقه صافیه زاکیه لله تعالى فى دعوتک متمسکا بالعروه الوثقى و طف بقلبک مع الملائکه حول العرش ‍ کطوافک مع المسلمین بنفسک حول البیت و هرول هروله من هواک و تبرء من حولک و قوتک و اخرج من غفلتک و زلاتک بخروجک الى منى؛ و تلبیه بگو، ولى لبیک تو اجابت صادقانه و صافى و خالص و پاکیزه‌اى براى خدا در دعوتش(براى حج) باشد؛ در حالى که چنگ افکننده‌اى به ریسمان محکم خدا و طواف بده به قلب و باطنت همراه با ملائک به دور عرش خدا، همان‌طور که طواف مى‌دهى به نفس و ظاهرت با مسلمانان، به دور خانه کعبه و خارج شو از حول و قوت خود و درآى از فراموشى و لغزش‌هایت با در آمدنت به منى

و لایتمن ما لایحل لک و لا تستحقه و اعترف بالخطایا بعرفات وجدد عهدک عندالله بوحدانیته و تقرب الیه و اتقه بمزدلفه و اصعد بروحک الى الملاء الاعلى بصعودک على الجبل و اذبح حنجره الهوى و الطمع عند الذبیشه و ارم الشهوات و الخساسه و الدنائه و الذمیمه عند رمى الجمرات و احلق العیوب الظاهره و الباطنه بحلق شعرک و ادخل فى امان الله و کنفه و سره و کلائته من متابعه مرادک بدخول الحرم و دخول البیت متحققاء لتعظیم صاحبه و معرفه جلاله و سلطانه و استلم الحجر رضائا بقسمته و خضوعا لعزته و دع ماسواه بطواف الوداع و اصف روحک و سرک للقائه یوم تلقاه بوقوفک على الصفا و کن بمرائى من الله تقیا نقیا اوصافک عند المروه؛ و هیچ‌گاه آرزوى آن‌چه براى تو حلال نیست و استحقاق آن‌را ندارى مکن و به اشتباهاتت اعتراف کن در عرفات و با خدایت در اقرار به وحدانیتش تجدید پیمان کن و به او تقرب جوى و برایش‍ تقوا پیشه نما در مشعر الحرام و روحت را به سوى عرش نشینان حق(انبیاء و اولیاء و ملائکه مقرب) پروازده با بالا رفتنت به کوه و گلوى هواى نفس و آز را هنگام ذبح، قطع نما! شهوت‍ها را خست و پستى و بدى را از خود هنگام افکندن سنگ ریزه در منى، به دور افکن و عیب‍هاى ظاهرى و باطنى را با تراشیدن مویت از خود بزداى با ورود در حرم و خانه خدا، در امان، حفظ، حمایت، پوشش و یارى خدا درآى و از پیروى خاسته‌هاى نفسانیت در حالى که به تمام جود عظمت صاحب خانه و جلالت و تسلط او را باور دارى، بیرون آى و آزاد شو و براى ابراز خوشنودى از قسمت خدا و اعلان کرنش و فروتنى در برابر بزرگواریش، دستت را به روى حجر الاسود بکش و ماسواى خدا را با انجام طواف وداع، ترک کن و با وقوف و ایستادن بر صفا، روحت و باطنت را براى ملاقات با خدا در روزى که او را ملاقات مى‍کنى، از کدورت‌ها و چرکینی‌ها، جلا ده و با رسیدن به مروه خود را در دیدگاه خدا تقوا پیشه و پاکیزه از گناهان و عیب‌ها گردان!

و استقم على شرط حجک هذه وفاء عهدک الذى عاهدت به مع ربک و اوجبته له الى یوم القیامه و اعلم بان الله تعالى لم یفرض الحج و لم یخصه من جمیع الطاعون بالاضافه الى نفسه لقوله تعاى و لله على الناس حج البیت من استطاع اله سبیلا و لاشرع نبیه سنه فى خلال المناسک على ترتیب ماشرعه الا للاستعداد و الاشاره الى الموت و القبر و البعث و القیامه و فصل بیان السابقه من الدخول فى الجنه اهلها و دخول النار اهلها بمشاهده مناسک الحج من اولها الى آخرها لاولى الالباب و اولى النهى؛ و به عهدى که با پروردگارت نمودى و براى او بر خود لازم نمودى تا روز قیامت، پایدار باش و بدان که خداى تعالى واجب نکرده حج را و مخصوص ننموده آن را از میان همه طاعت‌ها و عبادت‌هایش به اضافه دادن به خود، در این آیه کریمه “براى خداست بر عهده مردمانى که توانائى مالى و جسمى دارند، حج بیت الله نمایند” و تشریع نکرده پیامبرش، سنتى را در لابه‌لاى مناسک و اعمال حج با ترتیب خاصى که قرار داده، مگر براى مهیا نمودن و اشاره کردن به احوال مردن، قبر، برانگیخته شدن و هنگامه قیامت و تشریح و توضیح دادن ورود اهل بهشت را در بهشت و دخول اهل آتش را در آتش. با ملاحظه مناسک و اعمال حج از ابتداء تا آخرش براى صاحبان مغزها و دارندگان عقل‌ها.» مصباح الشریعه ص16

* حج در کلام بزرگان

امام خمینی(ره): مراتب معنوی حج که سرمایه حیات جاودانه است و انسان را به افق توحید و تنزیه نزدیک می نماید حاصل نخواهد شد مگر آنکه دستورات عبادی حج به طور صحیح و شایسته و مو به مو عمل شود و حجاج محترم و روحانیون معظم کاروان ها تمام هم خود را صرف در تعلیم و تعلم مناسک حج کنند و برمساله دانان است که از همراهان خود مواظبت کنند که خدای نخواسته تخلف از دستورات نشود. و بعد سیاسی و اجتماعی آن حاصل نمی گردد مگر آنکه بعد معنوی و الهی آن جامه عمل پوشد و لبیک های شما جواب دعوت حق تعالی باشد و خود را محرم برای وصول به آستانه محضر حق تعالی نمایید و لبیک گویان برای حق نفی شریک به همه مراتب کنید و از خود که منشا بزرگ شرک است به سوی او جل و علی هجرت نمایید.

ملا مهدی نراقی معتقد است هر کس که آهنگ حج کند، باید امور ذیل را رعایت کند:

نیّتش را در این سفر برای خدا خالص گرداند و هیچ غرض دنیوی را در آن وارد نسازد. فقط برای امتثال امر الهی عازم حج شود.

به درگاه الهی توبه کند؛ توبه ای خالص و حقیقی و خود را برای سفر آخرت مهیّا سازد.

عظمت بیت و صاحب بیت را در نفس خود به یاد آورد و بداند که ترک خانواده و وطن و مفارقت از دوستان و شهر و دیار برای امر مهمی است، سفری که با همه سفرهای دنیا تفاوت دارد. توجه کند که به زیارت چه خانه ای می رود و صاحب این خانه کیست؟!

قلب خود را از هر آن چه آن را مشغول می سازد، خالی کند و خود را متوجه خدا و سفر آخرت نماید.

سعی کند که توشه سفرش از مال حلال باشد، در این سفر انفاق زیادی کند.

خُلق خود را نیکو گرداند و به نیکی سخن بگوید و بر تواضعش بیفزاید. همسفر خوبی برای زائران دیگر باشد.

در این سفر سادگی را پیشه سازد، از زینت دنیا بپرهیزد و از فخر فروشی و خودنمایی دوری کند.

عالم ربّانی مولی احمد نراقی رحمه الله نیز درباره زیارت روزه مطهر نبوی می‌گوید:

«بدان که نفوس قدسیه، خصوصاً نفوس مقدّسه انبیا و ائمه علیهم السلام هرگاه از ابدان شریفه خود رحلت نمودند و دست از بدن برداشتند و صعود به عالم بالا نمودند، نهایت احاطه و غایت استیلا، بر این عالم از برای ایشان حاصل می‌شود و تمامی امور این عالم در نزد ایشان منکشف و ظاهر می‌گردد و تمکّن از تصرّف و تأثیر در این عالم، از برای ایشان حاصل می‌شود. پس هر که به قبور مطهره ایشان حاضر شد به جهت زیارت ایشان، بر او مطّلع می‌گردند و از احوال زوّار مرقد مطهّرشان، استحضار تمام دارند و سؤالات و تضرّعات و توسّلات ایشان را می‌شنوند و نظر به رأفت و مهربانی ایشان نسبت به مخلصان، نسیم الطاف ایشان بر آنان می‌وزد. پس دامن شفاعت به میان می‌زنند و از خدا طلب حوائج ایشان را می‌کنند و از درگاه الهی مسألت برآمدن مطالب و آمرزش گناهان ایشان را می‌نمایند و همین سرّ است در ترغیب به زیارت پیامبر صلّی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام؛ علاوه بر این‌که در زیارت ایشان، اظهار اخلاص و تجدید عهد ولایت است و باعث سرور ایشان و رواج امرشان و غمناکی دشمنان ایشان است…» معراج السعاده ص703

* زیارت مدینه

از آن‌جایی که اماکن شریفه‌ای چون روضه نبوی، قبرستان بقیع و… در مدینه منوره واقع شده‌اند، حضور در این شهر و زیارت این اماکن مقدسه نیز از اجر و ثواب زایدالوصفی برخوردار است. برای آگاهی از این پاداش معنوی روایتی را از خود نبی مکرم اسام(ص) در ثواب زیارت مرقدمنورش ذکر می‌نماییم:

عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله: «مَنْ زَارَ قَبْرِی بَعْدَ مَوْتِی کَانَ کَمَنْ هَاجَرَ إِلَیَّ فِی حَیَاتِی، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِیعُوا فَابْعَثُوا إِلَیَّ السَّلَامَ، فَإِنَّهُ یَبْلُغُنِی؛ حضرت صادق علیه السلام از پدران گرامی خویش علیهم السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل می‌کند که فرمود: هرکس قبر مرا بعد از وفات من زیارت نماید، مانند آن است که در زمان حیاتم به سوی من مهاجرت کرده باشد. پس اگر به این کار قادر نیستید،(از راه دور) بر من سلام فرستید که آن سلام به من می‌رسد»./مستدرک ج 10 ص 189

ادامه مطلب / دانلود

عنای لفظی توکل که از ماده”وکالت”گرفته شده همان وکیل گرفتن و کا را بر عهده کسی گذاشتن است و معنای اصطلاحی آن این است که انسان در همه کارها خداوند را سبب ساز اصلی بداند و اینکه هیچ امری بدون اذن او واقع نمی شود و خلاصه اینکه مصلحت خود را به حضرت حق واگذار و تفویض نماید ولی در تطبیق معنای توکل بر مصادیق آن افراط و تفریطهای زیادی صورت گرفته است.

توکل چیست؟

گاهی بعضی از افراد سستی، سهل انگاری و عدم جهد و تلاش را به حساب توکل کردن به خدا می گذارند، در حالی که چنانکه گفته شد نظام عالم نظام سبب و مسببی است و خداوند برای رسیدن به هر هدفی راهی مشخص کرده سعی و تلاش او را ستوده است. یکی از سبب های مهم معنوی توکل بر خداوند عزوجل است. اگر این روحیه و خصلت یعنی توکل در دل انسان جا باز کند اراده انسان آهنین و قوی خواهد شد، به نحوی که هیچ گونه سستی و ترس و نومیدی به او دست نمی دهد، زیرا خودش را به قدرتی ما فوق همه قدرتها وصل نموده است.

توکل به عنوان یک صفت برجسته نفسانی آثار و برکاتی دارد که در آیات و روایات به آن اشاره شده است:

1-خداوند توکل کنندگان را دوست دارد.

2- یکی از مهمترین دستاوردهای توکل این است که انسان متوکل محبوب خدا می شود و کسی که محبوب خداوند شود همه عالم او را دوست خواهند داشت، زیرا همه عالم کارگزار خداوند است.

3-“چیزی نیست مگر اینکه خداوند را با حمد تسبیح می کند”. این گزاره می رساند که همه عالم در تسخیر اراده الهی هستند و عالم جنود حق می باشند. کسی که رابطه اش با حق تعالی صمیمی و دوستانه شد قهرا جنود و اطاعت کنندگان او هم رابطه دوستانه با آن شخص خواهند داشت. از طرفی کسی که خداوند او را دوست بدارد آثار بسیار عالی دنیوی و اخروی برای او خواهد داشت.

4-“انسان متوکل از تسلط شیطان مصون است”.از این آیه استفاده می شود اگر انسان به معنای واقعی بر خداوند توکل کند از وسوسه شیطان مصنونیت پیدا می کند و خداوند او را در تشخیص و تمییز حق از باطل کمک می کند. همچنین خداوند او را در پیمودن راه حقی که درست تشخیص داده کمک می کند و موانع را بر طرف می سازد و هر گونه سختی و مشکل را به آسانی تبدیل می نماید و گاهی حق تعالی او را به وسیله دشمنش به مقصد می رساند، چرا که همه چیز در دست اوست و همه آسمانها و زمین لشکریان اویند. در مجموع کسانی که دو صفت ایمان و توکل بر پروردگار را دارند شیطان تسلطی بر آنها ندارد.

برآورده شدن حاجات متوکلین

هر کس به خداوند توکل نماید خداوند او را کافی است، یعنی او را به مقصد و آرزویش می رساند و چون خداوند اراده کرده بنده اش را به مطلوب برساند هیچ مانعی در برابر خداوند سبحان نمی تواند ایستادگی و خودنمایی کند. خداوند به هر چه بخواهد می رسد و البته خداوند متعال برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است.

یکی از دلایل عدم استجابت دعاها و برآورده نشدن حاجات این است که گاهی لطف خدا به کسی در عدم استجابت دعای اوست، زیرا مصلحت او نیست و این مصلحت را خداوند بهتر می داند. چه بسا بنده ای ظرفیت ندارد و اگر آن دعا و حاجت او برآورده شود طغیان می کند و ایمان،عبودیت و انسانیت را که گوهرهای گرانبهای اوست از دست می دهد. لذا خداوند رئوف ودود که از مادر به طفل مهربانتر و بلکه از انسان به خودش مهربانتر است بعضی دعاها و خواسته های او را مستجاب نمی فرماید.

چیزی که مسلم است این است که هر ظرفی به اندازه ظرفیت خودش بهره مند می شود. مثلا با آن رحمت الهی که از آسمان نازل می شود. اگر شما یک استکان را برای ذخیره باران در نظر گرفته باشید به همان اندازه استکان از این رحمت الهی بهره مند می شوید و اگر ظرف بزرگتری داشته باشید به همان اندازه از رحمت الهی استفاده می کنید. بنابراین باران رحمت الهی بر همه موجودات می بارد اما هرموجودی به اندازه ظرفیت خودش از آن بهره برداری می کند و امدادهای غیبی و عنایات الهی به مخلوقات هم شبیه همین باران است.

در دستگاه نظام عالم ظلم، تبعیض و پارتی بازی وجود ندارد و خداوند سفره لطف خودش را مثل ریزش باران در مقابل همه بندگان گسترده است، ولی هر کس به اندازه ظرفیت وجودی خودش بهره مند است و مثالهایی که زده شد هر یک از اینها اندازه و ظرفیت طبیعی و جبری خودش را دارد و قابل انقباض و انبساط نیست، ولی ابعاد نفسانی و معنوی انسان این طور نیست چرا که مقدار ظرفیت وجودی انسان و میزان بهره مندی او از امدادهای الهی، مستقیما به اراده و اختیار خودش بستگی دارد.

منابع:

1- آیه ۳ سوره طلاق
2- آیه ۳۹ سوره نجم
3- آیه ۱۵۹ سوره آل عمران
4- آیه ۹۴ سوره مریم
5- آیه ۴۴ سوره اسرا
6- بحار الانوار، ج ۱۰۳
7- آیه ۹۹ سوره نحل.
8- آیه ۲۹ سوره انفال
9- آیه ۴ سوره طلاق
10- آیه ۴ سوره فتح

ادامه مطلب / دانلود
صفحه 36 از 38«...102030 قبلی 353637 بعدی ...»
css.php