مطالب دسته بندی : جملات زیبا

تا حالا شده عاشق بشین؟!

تا حالا شده عاشق بشین؟؟؟

میدونین عشق چه رنگیه؟؟؟

میدونین عشقق چه مزه ای داره؟؟؟

میدونین عشق چه بویی داره؟؟؟

میدونین عاشق چه شکلیه؟؟؟

میدونین معشوق چه کار میکنه با قلب عاشق؟؟؟

مدونین قلب عاشق برای چی میزنه؟؟؟

میدونین قلب عاشق برای کی میزنه؟؟؟

میدونین …؟؟؟

اگه جواب این همه سئوال رو میخواین! مطلب زیر رو بخونین…خیلی جالب و آموزندس…

وقتی
یه روز دیدی خودت اینجایی و دلت یه جای دیگه … بدون که کار از کار گذشته و تو عاشق شدی

طوری میشه که قلبت فقط و فقط واسه عشق می تپه ، چقدر قشنگه عاشق بودن و مثل شمع سوختن

همه چی با یک نگاه شروع میشه

این نگاه مثل نگاهای دیگه نست ، یه چیزی داره که اونای دیگه ندارن …

محو زیبایی نگاهش میشی ، تا ابد تصویر نگاهش رو توی قلبت حبس می کنی ، نه اصلا می زاریش توی یه

صندوق ، درش رو هم قفل می کنی تا کسی بهش دست نزنه.

حتی وقتی با عشقت روی یه سکو می شینی و واسه ساعتهای متمادی باهاش حرفی نمی زنی ، وقتی

ازش دور میشی احساس می کنی قشنگترین گفتگوی عمرت رو با کسی داری از دست میدی.

می بینی کار دل رو؟

شب می آی که بخوابی مگه فکرش می زاره؟! خلاصه بعد یه جنگ و

جدال طولانی با خودت چشات رو رو هم می زاری ولی همش از خواب میپری …

از چیزی میترسی …

صبح که از خواب بیدار میشی نه می تونی چیزی بخوری نه می تونی کاری انجام بدی ، فقط و فقط اونه که

توی فکر و ذهنت قدم می زنه

به خودت می گی ای بابا از درس و زندگی افتادم ! آخه من چمه ؟

راه می افتی تو کوچه و خیابون هر جا که میری هرچی که می بینی فقط اونه ، گویا که همه چی از بین

رفته و فقط اون مونده

طوری بهش عادت می کنی که اگه فقط یه روز نبینیش دنیا به آخر میرسه

وقتی با اونی مثل اینکه تو آسمونا سیر می کنی وقتی بهت نگاه می کنه گویا همه دنیا رو بهت میدن

گرچه عشق نه حرفی می زنه و نه نگاهی می کنه !

آخه خاصیت عشق همینه آدم رو عاشق می کنه و بعد ولش می کنه به امون خدا

وقتی باهاته همش سرش پائینه

تو دلت می گی تورو خدا فقط یه بار نیگام کن آخه دلم واسه اون چشای قشنگت یه ذره شده

دیگه از آن خودت نیستی

بدجوری بهش عادت کردی ! مگه نه ؟ یه روزی بهت میگه که می خواد ببینتت

سراز پا نمی شناسی حتی نمیدونی چی کار کنی …

فقط دلت شور میزنه آخه شب قبل خواب اونو دیدی…

خواب دیدی که همش از دستت فرار میکنه …

هیچوقت براش گل رز قرمز نگرفتی …چون بهت گفته بود همش دروغه تو هم نخواستی فکر کنه تو دروغ

میگی آخه از دروغ متنفره …

وقتی اون رو می بینی با لبخند بهش میگی خیلی خوشحالی که امروز میبینیش …

ولی اون …

سرش رو بلند می کنه و تو چشات زل میزنه و بهت میگه

اومدم بهت بگم ، بهتره فراموشم کنی !

دنیا رو سرت خراب میشه

همه چی رو ازت می گیرن همه خوشبختیهای دنیا رو

بهش می گی من … من … من

از جاش بلند میشه و خیلی آروم دستت رو میبوسه میذاره رو قلبش و بهت میگه خیلی دوستت دارم وبرای

همیشه ترکت می کنه

دیگه قلبت نمی تپه دیگه خون تو رگات جاری نمیشه

یه هویی صدای شکستن چیزی می آد

دلت می شکنه و تکه های شکستش روی زمین میریزه

دلت میخواد گریه کنی ولی یادت می افته بهش قول داده بودی که هیچوقت به خاطر اون گریه نمیکنی چون

میگفت اگه یه قطره اشک از چشمای تو بیاد من خودم رو نمیبخشم …

دلت میخواد بهش بگی چقدر بی رحمی که گریه رو ازم گرفتی ولی اصلا هیچ صدایی از گلوت در نمیاد

بهت میگه فهمیدی چی گفتم ؟با سر بهش میگی آره!…

وقتی ازش میپرسی چرا؟؟؟میگه چون دوستت دارم!

انگشتری رو که تو دستته در میاری آخه خیلی اونو دوست داره بهش میگی مال تو …

ازت میگیره ولی دوباره تو انگشتت میکنه …میگه فقط تو دست تو قشنگه…

بعد دستت رو محکم فشار میده و تو چشمات نگاه میکنه و…

بعد اون روز دیگه دلت نمیخواد چشمات رو باز نمی کنی

آخه اگه بازشون کنی باید دنیای بدون اون رو ببینی

تو دنیای بدون اون رو می خوای چی کار ؟

و برای همیشه یه دل شکسته باقی می مونی

دل شکسته ای که تنها چاره دردش تویی…

ادامه مطلب / دانلود

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

همواره تقوی را به کودکان خود توصیه کنید تنها تقوی عامل خوشبختی است نه پول. بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

ای انسان! خود به یاری خود برخیز! بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

بیشتر از هنرم به دانش خود مدیونم که نگذاشت با خودکشی به زندگی ام خاتمه دهم. بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

بهترین لحظات زندگی من لحظاتی بود که در خواب گذراندم. بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

من برای شادمانی به دنیا نیامده ام، آمده ام تا کارهای بزرگ انجام بدهم. بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

موسیقی مانند کشوری است که روح من در آن حرکت می کند. در آنجا هر چیز، گلهای زیبا می دهد و هیچ علف هرزه ای در آن نمی روید. اما تعداد کمی از افراد می فهمند که در هر قطعه از موسیقی چه شوری نهفته است. بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

هرگاه آسایش، درازمدت و بی دلیل باشد، به تنبلی می گراید.بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

موسیقی از فکر تراوش می کند و در قلب می نشیند. بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

من می خواهم گریبان سرنوشت را بگیرم، او نمی تواند سر مرا در برابر زندگی خم کند. بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

هنر من باید برای سعادت بیچارگان اختصاص یابد. بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

من جز خوبی نشان دیگری که نمودار برتری باشد، نمی شناسم. بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

تکامل باید هدف ابتدایی همه ی هنرمندان حقیقی باشد. بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

نمی دانم چه رازی بین هنرمندان حقیقی وجود دارد که هیچ کدام به دنیا روی خوش نشان نمی دهند. بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

هنر و دانش، برگزیده ترین و بزرگوارترین انسانها را به هم می پیوندد. بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

هنر هم مانند زندگی فقط آزادی و پیشرفت است. بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

برای درمان بدبختی و دردهای بشر، دوایی بهتر از موسیقی وجود ندارد. بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

در جهان، چیزی برتر از محبت نمی بینم. بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

اگر می خواهی خوشبخت باشی برای خوشبختی دیگران بکوش؛ زیرا آن شادی که ما به دیگران می دهیم به خود ما بر می گردد. بتهوون

جملات آموزنده و ناب از بتهوون

زیانی که از بیان حقی متوجه من گردد به مراتب مرا گوارا و دلپذیرتر است تا آنکه پنهان کردن مطلبی، ضرری به حقی برساند. بتهوون

ادامه مطلب / دانلود

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

دانش پاک در دلهای ناپاک قرار نمی گیرد.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

اگر می خواهی هستی را بشناسی، خود را بشناس.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

تنها خوبی موجود در جهان، شناخت و دانش؛ و تنها شر و زشتی، نادانی است. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

تا زمانی که انسان زنده است، فهم این نکته برای او دشوار است که برای جاویدان شدن بایستی بمیرد؛ پس از آن مرگ نباشد. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

من تا آنجا که می‌توان، حق‌شناسی می‌کنم، ولی چون پول ندارم، جز ستایش، کاری از دستم برنمی‌آید. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

تنها یک خیر وجود دارد که نام آن، دانش است و تنها یک شر وجود دارد که نام آن، نادانی است.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

از مرگ نترسید که تلخی آن، از ترس از آن است. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

شیرین‌ترین مرگ‌ها از آنِ کسانی است که کارهای بزگ از آنها سرزده و آرزوهای بزرگ آنها برآورده شده است. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

هیچ کس نمی‌داند، شاید مرگی که از او چون دشمنی سخت و زیانکار می‌گریزند، براستی، ره‌آوردی بزرگ است. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

گریز از مرگ، دشوار نیست، گریز از بدی دشوار است، زیرا بدی تندتر از مرگ می رود. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

مرد کامل آن است که دشمنان از او در امان باشند، نه آنکه دوستان از او بهراسند. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

لازمه قضاوت، شکیبایی به هنگام شنیدن، اندیشیدن به هنگام گفتن، بینش به هنگام رسیدگی و بیطرفی به هنگام قضاوت است.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

مردی نیک بخت است که از هر کار نادرستی که از او سر بزند، تجربه ای تازه به دست آورد. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

در لذتی که آمیخته به فساد است، خوشحال نباشید و [ به این ] فکر کنید که لذت نمی ماند و فساد می ماند.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

مرگ ترس ندارد، زیرا خوابی آرام است که خیالات آشفته در آن وجود ندارد. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

فردی که در امری بزرگ جان می سپارد، مثل کسی است که تازه زخم برداشته و در گرمی گیر و دار، جراحت خویشتن را احساس نمی کند. پس کسانی که همت خود را وقف راه خیر می کنند از زحمت و آزار مرگ به دورند و شیرین ترین مرگها متعلق به کسانی است که کارهای بزرگ از آنان سر زده و آرزوهای بزرگ آنان بر آورده شده است. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

با عاقل مشورت کن، چون فکر او به دور از هوای نفسانی است و با نادان مشورت مکن، زیرا که او تابع هوای نفس باشد. مشورت مکن با آن که محاط زمان است، بلکه مشورت کن با آن که محیط به زمان باشد.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

جامعه زمانی حکمت و سعادت می یابد که مطالعه، کار روزانه اش باشد. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

از مرگ نترسید، زیرا تلخی آن به دلیل ترس از آن است.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

یک زندگی مطالعه نشده، ارزش زیستن ندارد.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

زندگی کوتاه است و فانی، اما هنر طولانی و ماندگار. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

با پدر و مادرت چنان رفتار کن که از فرزندان خود توقع داری.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

ممکن است مقداری زهر در کوزه ای ریخت و آن کوزه را شست و اثرات زهر را از بین برد، ولی چیزی را که در ذهنتان جای دارد، خوب یا بد، بر شما فرمانروایی خواهد کرد و هرگز از آن رهایی نتوانید یافت.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

خشم و دشمنی را به درگاه مردان با اراده راهی نیست. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

اندیشیدن به سرانجام هر کار باعث رستگاری است. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

داروی خشم، خاموشی است. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

خدمت خود را بی آنکه برای پاداش باشد به مردم عرضه کنید و پاداش آن را در رضایت خاطر خویش بیابید. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

هیچ گنجی به از هنر نیست و هیچ هنری بزرگوارتر از دانش نیست و هیچ پیرایه ای بهتر از شرم نیست و هیچ دشمنی بدتر از خوی بد نیست.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

اثر حکمت آنگاه در شخص حکیم پدیدار شود که خویشتن را حقیر و ناچیز شمارد.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت، پاک کردن حافظه ی آن است.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

آن قدر بر مال دنیا حریص مباش که برای از دست دادنش اندوهناک شوی.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

انتقام، دلیل سبکی عقل و پستی روح است. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

ازدواج کنید؛ به هر وسیله ای که می توانید؛ اگر زن خوب داشته باشید بسیار خوشبخت خواهید شد و اگر گرفتار زن بدی شوید؛ فیلسوف از آب در می آیید و این هر دو برای هر مردی خوب است.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

ادب و حکمت را شعار خود ساز تا بهترین اهل زمان شوی و به نیکان بپیوندی.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

آن انسانی عاقل تر است که می داند عقلش کمتر است.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

باید بخوری تا زنده باشی، نه آنکه زنده باشی تا بخوری. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

نمی توانم چیزی به دیگران بیاموزم؛ فقط می توانم وادارشان کنم که بیندیشند. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

زندگی بدون تحقیق و جستار ارزش زیستن ندارد. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

دانش حقیقی این است که همه بدانیم که نادانیم.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

آنگونه باش که می خواهی به نظر برسی.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

من داناترین انسان ها هستم، زیرا یک چیز می دانم که دیگران نمی دانند، و آن این که هیچ چیز نمی دانم.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

در دوستی درنگ کن، اما وقتی دوست شدی ثابت قدم و پایدار باش.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

تفاوت انسان با حیوان در کنترل هوای نفس و هوس ها است.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

ازدواج کردن و ازدواج نکردن هر دو موجب پشیمانی است. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

ای مردم آتن، چه مرا بی گناه شمارید و آزاد کنید و چه نکنید، من هرگز از راه خویش باز نمی گردم حتی اگر صدبار کشته شوم.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

هرجا که بشر را دوست بدارند، فرهنگ را هم دوست خواهند داشت.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

روح درونی خود را زیبا کنید تا شخصیت درونی و بیرونی شما یکی شود.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

شیرینی یک بار پیروزی به تلخی صدبار شکست می ارزد.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

هرکسی که بداند که نداند از همه داناتر است. یک چیز را خوب می دانم و آن این است که هیچ نمی دانم. هر که بداند درست چیست، دست به نادرست نمی زند. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

فاش نکردن اسرار مردم دلیل کرامت و بلندی همت است. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

مرد عاقل کسی است که کم گوید و زیاد شنود.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

من حقیقت را نمی دانم و از راه مباحثه با اشخاص می خواهم آن را کشف کنم و کسب دانش نمایم.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

هیچ کس حق ندارد راضی شود که در گمراهی و نادانی بماند و نیز کسی نباید حقیقت را پنهان کند.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

من دانش و هنری ندارم، تنها هنر من این است که مانند مادرم فن قابلگی می دانم، با این تفاوت که مادرم زنها را در وضع حمل مدد می کرد و من، عقلها و ذهنها را مدد می کنم که زاینده شوند؛ یعنی علمی که در نهاد ایشان هست پیدا شود و به آن آگاه گردند.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

هیچ کس از قلب شما به شما نزدیکتر و راستگوتر نیست. بنابراین از کسانی که قلب پاک شما ایشان را به خود نمی پذیرد، دوری کنید.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

مردم هر کدام آرزویی دارند؛ یکی مال می خواهد، یکی جمال و دیگری افتخار. ولی به نظر من دوست خوب از تمام اینها بهتر است.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

پیش تمام دشمنان به نزدیکترین دشمن خود که زبان است توجه داشته باش.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

ابله ترین دوستان ما خطرناکترین دشمنان هستند. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

اگر خاموش باشی تا دیگران به سخنت آرند، بهتر که سخن گویی تا دیگران خاموشت کنند. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

هیچ کس از قلب شما به شما نزدیکتر و راستگو تر نیست. بنابراین از کسانی که قلب پاک شما آنان را به خود نمی پذیرد، دوری کنید.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

من جز یک چیز، چیز دیگری نمی دانم و آن این است که هیچ نمی دانم.سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

خشم و غضب را به درگاه مردان با اراده راهی نیست. سقراط

جملات فوق العداه زیبا و خواندنی از سقراط

هرگاه تمام بلاها و سختی های بشر را در یک جا جمع کنند و در میان مردم تقسیم نمایند، بدبخت ترین مردم چون سهم خود را ببینند، از سهم نخستین خویش راضی شده، لب از شکایت می بندند.سقراط

ادامه مطلب / دانلود

جملات تصویری آموزنده و ناب

جملات تصویری آموزنده

جملات تصویری آموزنده و ناب

جملات تصویری آموزنده

جملات تصویری آموزنده و ناب

جملات تصویری آموزنده

جملات تصویری آموزنده و ناب

جملات تصویری آموزنده

جملات تصویری آموزنده و ناب

جملات تصویری آموزنده

جملات تصویری آموزنده و ناب

جملات تصویری آموزنده

جملات تصویری آموزنده و ناب

جملات تصویری آموزنده

جملات تصویری آموزنده و ناب

جملات تصویری آموزنده

جملات تصویری آموزنده و ناب

جملات تصویری آموزنده

جملات تصویری آموزنده و ناب

جملات تصویری آموزنده

جملات تصویری آموزنده و ناب

جملات تصویری آموزنده

جملات تصویری آموزنده و ناب

جملات تصویری آموزنده

جملات تصویری آموزنده و ناب

ادامه مطلب / دانلود

دلنوشته های زیبای عاشقانه

بوی عطر عشقت

نه دیگر محال است تو را از دست بدهم ، قید همه را به خاطر تو میزنم
قلبم را تا ابد به تو میدهم ، تو تنها مال منی ، این را به همه نشان میدهم!
مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!
وقتی که بودنم بسته به بودن تو است ، این لحظه هم منتظر آمدن تو است ، لحظه ای که بوی عطر تو می آید از آنجایی که میبینمت تا آنجایی که به انتظارت نشسته ام
چیزی دیگر نمانده تا رسیدن به آرزوها ، تا رسیدن به تویی که همیشه آرزوی زندگی ام بوده ای
هر که می آید به سراغم ، سراغ تو را از آن میگیرم ، هر که مرا نگاه میکند ، با نگاهم به دنبال تو میگردم …
و من چگونه به دیگران بگویم عاشق کسی دیگرم ، تنها دلیل زنده بودنم کسی است که همیشه بهانه ایست برای دلخوشی هایم…
خیالت راحت از اینکه هیچگاه تنهایت نمیگذارم ، دلهره ای نداشته باش از اینکه اینجا تو را جا بگذارم ، که غیر از این خودم جا میمانم و دنیا تمام میشود ، همه اینها تبدیل به یک قصه ی بی فرجام میشود!
ای تو که با نگاهت میتابی بر من و قلبم جوانه میزند ، و آن لحظه حرفهای عاشقانه میزند ، و این من و این احساسات من ، برای تویی که همیشه میمانی در دلم !
نه دیگر محال است تو را از یاد ببرم ، همه را فراموش میکنم و تو را با خود میبرم ،
تا هم خودت و هم یادت همیشه با من باشند، تا اگر لحظه ای در کنارم نبودی با یادت زنده باشم
ای تو که با احساساتم دیوانه میشوی ، تو هم اینجاست که هم احساس با من میشوی ، و آخر هم دلت با دلم و خودت با خودم همه با هم یکی میشویم!

.
.
.
.
حکایت عشقمان

تا آنجا که نفس در سینه است ، یک نفس دوستت دارم
تا آنجا که دنیایی هست و من زنده در این دنیا ، دوستت دارم
تا اوج آسمان ، به رنگ عشق ، به رنگ روشنی ها…
تا آنجایی که کسی نمیبیند ، تا جایی که کسی نمی آید ، دوستت دارم
و از نهایت بی نهایت میگذرد ، نه شبیه لیلی و نه مثل مجنون قصه ها
لیلی و مجنون ها می آیند و میروند در این روزها ، هر کسی ادعای دیوانگی دارد در این دنیا
من نه مجنونم و نه فرهاد تو ، من هستم عشق بی همتای تو ، من برای توام و تا ابد در قلب تو
ما برای هم زنده ایم ، نه به عشق دیگران ، این حکایت همیشه میماند در عشقمان!
و آنکه ادعا کرد عاشق است و دل زد به دریاها ، رفت به سوی آن دنیاها ، هنوز هم نمیفهمد معنای واقعی عشق را ، من عاشقت شدم و یک قدم پا گذاشتم ، همه ی گذشته ها را جا گذاشتم ، تا رسیدم به تویی که همین سوی دنیایی ، در کنار همین ساحل دریایی!
تو همینجایی در قلب من ، به خاطر عشق گذشتیم از هم ، تا از این گذشتن ها تنها عشق به جا بماند ، نفرت و فراموشی ها در همانجا بماند ، تا یکجا برسیم به هم ، همانجا قدم بزنیم در کنار هم ، برویم و برویم تا برسیم به نهایت عشقمان!
با تو رسیدم تا آنجایی که دلهایمان به آرامش میرسند ، قلبهایمان طعم واقعی با هم بودن را میچشند، نه در اینجا تاریکی است و نه دلهره از آنهایی که خاموشی را به همراه خود دارند !
تا آنجایی که هیچکس جز من و تو نمیبیند دوستت دارم ، حالا با آن چشمان زیبایت عمق قلب مرا ببین که تا کجاها دوستت دارم…
.
.
.
.
.
فریاد دلم

نیستی و دلتنگ تو هستم ، با اینکه همیشه به یادتم ، باز هم در این یاد در فکر تو هستم
نیستی و اشک است که حلقه زده در چشمانم ، یک لحظه در فکر رفتم که کاش اینک بودی در کنارم
که آرامش بدهی به قلبم ، دلم گرفته همنفسم
تو خودت میدانی که وقتی نباشی در کنارم ، مثل حالا آشفته و پریشانم
در این هوایی که دلم گرفته ، کاش میشد در کنارم بودی و با حضورت آرامم میکردی
که چگونه معجزه میشود، با وجود تو چه غوغایی میشود در دلم!
تا که میخواهم از این عالم دلتنگی رها شوم ، انگار که میخواهم از این دنیا جدا شوم !
مگر آنکه یک آدم سر به هوا شوم ، تا در آن لحظه بی نفس ، بی هوا شوم !
نیستی و نبودنت خنجر است که فرو میرود در قلب بی طاقتم !
من شاهد اینم که دلم عذاب میکشد ، طعم تلخ نبودنت در کنارم را میچشد !
این من و این دلتنگی ها ، دلم گرفته از بی محبتی های این زمانه !
که چرا نباید در کنار عشقم باشم ، چرا نباید در آغوش همنفسم باشم!
و من آرام مینویسم ،بی صدا اشک میریزم ، اما درون دلم فریاد است ! فریاد !!!
فریادی که تنها قلب تو میشوند از اعماق احساساتمان ، دردی که تنها قلب ما میکشد از فاصله بینمان!
میترسم تا بخواهد شکسته شود فاصله بینمان ، شیشه عمرمان نیز بشکند ، و آخر سر میماند حسرت و به جا میماند همان صدای فریاد !
.
.
.
.
.
در حال رفتنم

گاهی سکوت تسلیم فریاد ، گاهی اشک همصدا با سکوت
گاهی باید رفت بی دلیل ، لحظه ای می آید که پر از غمی
اسیری در قفسی که اسیر است در قفس زندگی
گاهی باید فراموش کرد، به یاد آن فراموشی یادها را در دل خاموش کرد
و ما رفتیم و از این رفتنها خاطره ای نماند، هر چه بود در لحظه خودش خوش بود
و اینجاست که گذشته ها خاک میخورند ، گاهی گذشته ها دل را از هر چه غم است پاک میکنند
و من خاک خوردم و بعد از سالها پر از غمم ، با اینکه گذشته ها رفت ، خودم هم در حال رفتنم
و من میروم و کسی دیگر می آید که مرا یاد نمیکند ، مثل من خودش را از تاریکی ها رها نمیکند
در خاموشیها نشستی و شمع وجودت روشن بود ، حق با تو بود که شمع هم دلیل خاموشی بود
و آن شمع سوخت و همه چیز تمام شد ، این گذشته ی خاک خورده ی من بود که تباه شد…
.
.
.
.
.
تکرار عشق

نمیتوان از اینجا گذشت ، اینجا پر از یاد تو بوده ، پر از عشق و عطر حضورت بوده
نمیتوان از اینجا دل کند ، اینجا همان جاییست که با تو قدم میزدم…
یادش بخیر آن لحظه ها ، آن روزها …
همیشه منتظر تکرارش بودم ، آن روزها نیامد و نبودنت در قلبم تکرار شد …
غصه ها و آن همه خاطره باز هم تکرار شد و دیگر تو را ندیدم
دلم پر میزند و پر میزند تا برسد به آسمانها ، ولی افسوس که جای من بی تو حتی بر روی زمین هم سنگینی میکند!
صدای تو ، آن صدای خنده های تو میپیچد در فضای قلبم و اشکم را در می آورد…
نمیتوان از اینجا گذشت ، نمیتوان چشم بر روی خاطره هایت بست !
با اینکه نیستی اما تو عشقمی ، مگر میشود به یادت نبود؟ مگر میشود در حسرت دیدار با تو نبود؟
کاش اینجا بودی ، و این اشکها و این لحظه های سرد مرا میدیدی، شاید دلت برایم میسوخت و دوباره می آمدی …
شاید دلت میسوخت و دوباره مرا به عنوان تنها عشقت میپذیرفتی…
من که دیگر نه غروری دارم و نه حرفی برای گفتن، همه حرفها درون دلم جا مانده !
گاهی باید حرفهای دلم را حتی برای خودم تکرار نکنم ، گاهی باید آنقدر تکرار کنم آمدنت را، تا تکرار شود آمدن قطره های اشک از چشمانم، تا آرام شوم از این هیاهوی دلتنگی و انتظار…
نمیتوان از اینجا گذشت ، باید منتظر ماند و به یاد گذشته ها نشست ، شاید این بغض لعنتی شکست و من رها شدم از اینهمه دلتنگی در دلم !
نه اینگونه رها نمیشوم ، من با این حرفا آرام نمیشوم ، نه بی خیال میشوم و نه خام میشوم ، من عاشقم و بیش از گذشته عاشقتر میشوم ، اگر مجنون بودم ، دیوانه تر میشوم ، دل میزنم به دریا تا برسم به فرداها! شاید تو را ببینم ، شاید این راهی که رفتم را دیگر نبینم…
نمیتوان از تو گذشت ، از تویی که عشقمی و تمام وجودم ، بیا که بی تو اینجا سوت و کورم
نمیتوان از اینجا گذشت ، اینجا زمانی جایگاه تو بوده ، پس از قلبم نمیگذرم ، تا شاید دوباره…
تکرار شوی ، تکرار…
.
.
.
.
.
سزای تو

دل شکسته بود ،راهی نداشت ، رفت و هیچ جای صحبتی نگذاشت
فکر میکرد به سوی او میروم ، هر جا برود من مخالف او میروم
در فکر او ننشسته ام ، تمام درهای خاطره ها را بر روی دلم بسته ام
من برای خودم رفتم و او برای دلش ، بی خیال که هر چه آمد بر سرش
نه لحظه ای که از او یادی کنم ، نه یک لحظه که فکر برگشتن کنم
او ارزشی نداشت ، این دل من بود که نیاز به یک چیز داشت
چیزی که در وجود او پیدا نمیشد ، یک سال هم باران می بارید بی محبتیها را از دلش نمیشست
همه چیز میگذرد و میشود شبیه یک خاطره ، تصویر دل شکسته ام نیز شبیه یک حادثه
و این حادثه روزی تلخ ترین خاطره زندگی میشود ، هر کاری کنی از یاد فراموش نمیشود
و تو جرمت تنها شکستن نبود ، تو متهم به شکستن قلبی هستی که هیچگاه آن قلب مثل اولش نمیشود ، هر کاری کنی آن حادثه از خاطرم پاک نمیشود !
و یک عمر میسوزم در حادثه ای که در خاطر تو حتی یک لحظه هم نخواهد آمد!
و حالا گناه من چیست ، سزای تو چیست؟
سزای تو این بود که از چشمم افتادی بر زمین ، از دید قلبم شکستی ، همین!
.
.
.
.
.
در پناه تو

خیلی وقت است که قلبم را سپرده ام به تو
خیالم راحت است هم از بابت قلبم و هم از تو
با صدای قلب تو میروم به اوج احساساتم
از تو مینویسم، از چشمانت ، مینویسم که عاشقتم
خیلی وقت است بسته ام چشمهایم را بر روی همه
تو به من یاد دادی رسم عاشقی را ، ای عشق جاودانه
یاد تو و مهرت همیشه در دلم ، تو چقدر مهربانی گلم
بگیر دستانم را تا رها شویم از اینجا
تا پناه ببریم به خدا
اینجا بمانیم نگاه ها ما را از هم دور میکنند ،
دستهای آلوده چشمه ی عشقمان را گل آلود میکنند
اینجا بمانیم ستاره ای در آسمان نمی ماند ،
ما هم بخواهیم ، عشق دیگر با ما نمیماند
اینجا هوایی است که به درد همین گرگها میخورد
کسی حتی در حال سقوط هم به ما رحم نمیکند!
حیف عشقمان است که اینجا هدر رود ،
عشق باید بی خوابی شب تا سحر شود
که تا زنده ایم لذت ببریم از وجود هم ،
حالا این تو ، این عشق و این من…
.
.
.
.
.
تویی همه کسم

چند خط بیشتر نمانده تا برسم به حسی که باید آن را ابراز کنم به تو…
از اول خط تا اینجا خیسی چشمهایی بود که مرا تا آنجا همراهی کردند
آن جایی که تو هستی و من در برابر توام
و چند نقطه تا لحظه ای دوباره و یک احساس عاشقانه
چقدر سختی کشیدم ، از اول این خط تا آخرش شیرینی و تلخی های زندگی را چشیدم
و شیرین ترین لحظه ی آن بدجور به دلم نشست ، تو آمدی و همه تلخی ها از یادم رفت
همه احساساتم بوی عطر تو را میدهد ، وقتی صدای قلبت را میشنوم ، قلبت به من نفس میدهد
در اوج تو را خواستن ، بی نیاز از همه کس و نیاز دارم به کسی که همه کس من است
در شور و شوق عشقم و در خیال کسی که بی خیالش نمیشوم
و این عاشقانه ترین لحظه ی زندگی من است ، که در آغوش توام و تسلیم هیچ حس دیگری نمیشوم
چند خط بیشتر نمانده تا برسم به حسی که مرا مجنون میکند ، از اول خط تا اینجا رنگ چشمهایت مرا دیوانه میکند
و چند نقطه تا این حس تازه ، و اینگونه میشود که زندگی برای من و تو بی انتهاست ، تو را داشتن یک هدیه زیباست
در حال و هوای زندگی ام و در دنیایی که تو همه زندگی منی…
و آخرین خط و هزاران نقطه چین برای رسیدن به آغازها…
دوستت دارم ای عاشقانه ترین لحظه بی پایان زندگی ام…
.
.
.
.
.
پایان مهلت وفاداری

تو از من بیرون میروی من از این حس بیرون نمیروم
تو بی هوا نفس میکشی و من به هوای تو زندگی میکنم
وقتی این لحظه ها برای تو مفهومی ندارد ، برای من بی تو اینجا هیچ حس خوبی ندارد
اینکه بفهمم به عشق من تا اینجا نیامدی ، به این باور میرسم که هیچگاه حرف دلم را نخوانده ای
تو در سرزمین عشق گم شده ای و من در تو محو شده ام ، مثل یخ در آتش بی وفایی هایت آب شده ام
گاهی فکر میکنم ما هر دو عاشقترینیم ، اما تو این فکر مرا نمیخوانی ، تو اصلا مرا نمیخواهی
و اشک ها میریزند و حسرتی است که در دلی میماند که همیشه در حسرت بوده
حسرت لحظه ای که همیشه در آرزوی به حقیقت پیوستن بوده
ای کاش این دنیا با این تصویر زشت نبود ، ای کاش سرنوشت ما با هم یکی نبود
که چه آسان دل دادی و چه آسان دل بریدی ، چه معصومانه آمدی و چه بی رحمانه داری میروی
و اینجاست که از ارزشهای قلبم کاسته میشود ، تصویر حرکتهای غم در صحنه دلم آهسته میشود
و از ریشه خشک میشوم ، وقتی آبی به این خاک نمیرسد ، همه چیز که مثل آن روزهای اول نمیشود!
که وقتی غنچه بودم آب به من میرسید ، نور عشق همیشه بر قلبم میتابید ، تا که گل شدم و این قصه ادامه داشت ، پاییز آمد و همه چیز تمام شد ، خشک شدم و آن محبت ها از دلم رها شد ….
حالا نه آبیست که به این ریشه های خشکیده برسد و نه کسی است که حتی من خشکیده را از شاخه اش بچیند !
لبریز از غمی هستم که تو در دلم نشاندی ، در آتشی نشسته ام که تو مرا به اینجا کشاندی!
حالا تو کجایی و من کجا ، تو مرا به گل نشاندی ای بی وفا…
.
.
.
.
.
بهانه ای برای از عشق تو مردن

به بهانه دیدن باران ، آمدم به سوی تو ، به بهانه اینکه به یادت هستم در زیر باران قدم زدم
و ای کاش تو در آن لحظه در کنارم بودی…
به بهانه دیدن ستاره ها ، هر شب را به عشق تو بیدارم ، شاید روزی همه بفهمند که تویی تک ستاره آسمان قلبم…
به بهانه ساحل ، غرق شدم درون دریا ، تا بیایم به سوی تویی که مرا بدجور دلتنگ خودت کرده ای
به این بهانه و آن بهانه ، تو شده ای تنها بهانه ی دلم !
اینگونه که دلم همیشه و همه جا بهانه ی تو را میگیرد !
روزهای تنهایی هایم میگذرد و هنوز تو را در کنارم نمیبینم ، هنوز باور ندارم که باید در حسرت این باشم که تو را همیشه در کنارم ببینم
روزهای سرد زندگی ام اینگونه میگذرد و دلتنگی است که به غمهایم اضافه میشود ، و این غصه هاست که به همه وجودم نقش تلخی را داده است
حالا چگونه باید این لحظه های دور از تو بودن را بگذرانم نمیدانم ، تنها میدانم که باید با حسرت و این دل بهانه گیر ، بی قراری های دلم را تحمل کنم
وقتی جز تو هر چه در زندگی ام است برایم هیچ ارزشی ندارد پس بدون تو چه سود دارد نفس کشیدنهایم؟ چه سود دارد این رفتن ها و آمدن هایم؟
چه سود دارد آن بهانه ها ، آن دریا و آن ستاره ها ، آن بی قراری ها و آن زجر تنهایی ها !
و حالا باید پی برد به گذشتن از سدها ، به تحمل سختی ها ، به بستن چشم بر روی آدمها
تا که چشم باز کنم و ببینم تنها چشمهای تو را ، تا به بهانه دیدن چشمهایت بمیرم همانجا!

ادامه مطلب / دانلود

15 معمای زیبای قرآنی

قرآن کریم به عنوان کلام وحی در بردارنده معارف، داستان‌ها، قصه‌ها، پندها و معمعاهای فراوان و آموزنده است هرچند هدف از نزول قرآن مجید تنها بیان این مسائل نبوده است، اما توجه به آنها نشان از اعجاز این کلام الهی و زیبایی‌های آن دارد که محققان و پژوهشگران قرآنی آنها را استخراج کرده‌اند.

 بیان معماها و سوالات قرآنی برای کسانی که علاقه‌مند تعلیم و تربیت و معلومات قرآنی هستند می‌تواند مقدمه خوبی برای وارد شدن در داستان‌ها و معارف عظیم قرآنی باشد.

در این بخش به ۱۵ معمای زیبای قرآنی اشاره می‌کنیم:

۱- سوره‌هایی که حضرت محمد(ص) فرمود آن سوره‌ها مرا پیر کرد، چیست؟

۲- کدام سوره قرآن به نام یکی از فلزات است؟

۳- نام موجودی که نه انسان است و نه حیوان و نه فرشته و نام یکی از سوره‌های قرآن است؟

۴- سوره‌ای که نام میوه‌ای است و خداوند به آن قسم خورده است؟

۵- نام سوره‌ای که به معنای روزگار است، چیست؟

۶- کدام سوره‌ها نشان دهنده بخش‌هایی از شبانه روز هستند؟

۷- سوره‌هایی که نام آنها از اولین کلمه همان سوره گرفته شده، کدامند؟

۸- نام مرد دانشمندی که یکی از سوره‌های قرآن به نام اوست؟

۹- سوره‌هایی را که تعداد آیه‌های آن، برابر با تعداد امامان معصوم است؟

۱۰- سوره‌ای که به نام یکی از روزهای هفته است؟

۱۱- کدام سوره به «قلب قرآن» معروف است؟

۱۲- کدام سوره به «عروس قرآن» مشهور است؟

۱۳- تنها سوره‌ای که به زبان حال بندگان نازل شده، کدام است؟

۱۴- زینت قرآن چیست؟

۱۵- کدامیک از اسماء الحسنی خداوند است که ۱۱۴ مرتبه مطابق با تعداد سوره‌های قرآن آمده است؟

پاسخ:

۱- سوره‌های هود، واقعه، مرسلات و نبا می‌باشد.

۲- «حدید» که به معنای «آهن» است.

۳- سوره«جن»

۴- سوره «تین»

۵- سوره «دهر»

۶- فلق، عصر، لیل و فجر.

۷- تبت، عصر، قارعه، عبس، لیل، شمس و…

۸- «لقمان»

۹- «تحریم » و«طلاق» است.

۱۰- «جمعه»

۱۱- سوره «یس»

۱۲- سوره «الرحمن»

۱۳- سوره«حمد» است.

۱۴- به فرمایش حضرت محمد(ص)صوت زیبا زینت قرآن است.

۱۵- لفظ «رحیم» ۱۱۴ مرتبه در قرآن کریم آمده است.

ادامه مطلب / دانلود

جملاتی که به ذهنتان آرامش می دهد

ما همان افکارمان هستیم، اگر نتوانیم افکارمان را تغییر دهیم نمی توانیم هیچ تغییر دیگری ایجاد کنیم. شما قطاری از افکار دارید که هنگام تنهایی، سکوت و زمانی که غرق در افکارتان هستید سوار آن می شوید. ارزشی که برای خودتان قایل هستید و شادی هایی که در زندگی دارید همه بستگی به جهتی دارند که قطار به آن سو در حرکت است.

اگر واقعا می خواهید در زندگیتان تغییری ایجاد کنید باید ابتدا ذهن و افکارتان را تغییر دهید و آن را از هر نوع تفکر آزاردهنده ای که شما را به عقب می راند پاک کنید. در این مطلب جملاتی گردآوری شده که به شما کمک می کنند بتوانید ذهنتان را آزاد کرده و تغییرات دلخواهیتان را در زندگی ایجاد کنید.

جملاتی که به ذهنتان آرامش می دهد

1- شما ساخته شده اید که فقط یک انسان باشید، انسانی که خودتان تصمیم گرفته اید باشید.

2- کارهای خوب انجام دهید و احساس خوبی داشته باشید، کارهای بد انجام دهید و احساس بدی داشته باشید، این قانون ساده زندگی است.

3- شما همانی هستید که امروز انجام می دهید نه آنی که تصمیم دارید فردا انجام دهید.

4- همه ما تصمیم می گیریم اما در نهایت تصمیم ها ما را می سازند.

5- آنچه می تواند تغییرات اساسی ایجاد کند کاری نیست که شما گاهی انجام می دهید، بلکه کارهایی که طبق برنامه انجام می دهید و قانون دارند می توانند تغییر ایجاد کنند.

6- با خودتان صادق باشید، هرگز خودتان را به خاطر کارهایی که انجام داده اید و احساس خوبی به آنها داشته اید سرزنش نکنید.

7- کاری را که اطمینان دارید درست است انجام دهید.

8- تا زمانی که از خودتان راضی نباشید هیچ مقدار پولی نمی تواند شما را خوشحال کند.

9- اگر در قلبتان احساس آرامش می کنید مطمئن باشید که کار درستی انجام داده اید.

10- نگران نباشید که دیگران فکر می کنند اهداف شما رویایی و غیرمنطقی به نظر می رسند. بیشتر اوقات ایده های رویایی همان هایی هستند که جهانی را به شگفتی وامی دارند.

11- اگر مانند دیگران فکر می کنید درواقع خودتان هیچ فکری نمی کنید.

12- خودتان، خودتان را کنترل کنید در غیر این صورت فرد دیگری شما را کنترل می کند.

13- گاهی اوقات ایستادن در برابر دوستان به اندازه ایستادن در برابر دشمنان دشوار می شود.

14- ناراحت ترین افراد جهان کسانی هستند که دایم نگرانند دیگران چه فکری در موردشان می کنند.

15- زمانی که کسی از شما انتقادهای غیرواقعی کرده یا سرنوشت بدی را برای شما پیش بینی می کند، در مورد شما صحبت نمی کند بلکه درون خودش را برای شما آشکار کرده است.

16- اگر فقط به فکر سود و زیان خودتان نباشید دنیایی از فرصت های بی نظیر به دست می آورید.

17- تاکنون هیچ انسانی با توانایی ها و ویژگی های شما در دنیا وجود نداشته، پس به خودتان ببالید که منحصر به فرد هستید و سعی کنید اثر خوبی از خودتان برجای بگذارید.

18- انسان مهربان و دوست داشتنی در دنیایی خوب و دوست داشتنی زندگی می کند و انسان بدبخت که از دیگران متنفر است در دنیایی بد و تنفرآمیز به سر می برد. دنیای اطراف شما نمایانگر خود شما است.

19- نگرانی موجب می شود کوچکترین اشیا، بزرگترین سایه ها را داشته باشند.

20- در ذهنتان بر چیزهایی که دوست دارید تمرکز کنید نه بر چیزهایی که از آنها وحشت دارید، این کار رویاها را برایتان واقعی می کند.

21- نگران شکست ها و ناکامی ها نباشید بلکه نگران فرصت های خوبی باشید که حتی آنها را امتحان نکرده اید.

22- بهانه نیاوردن بهتر از بهانه بد آوردن است.

23- برای به دست آوردن چیزی که تا به حال نداشته اید باید کارهایی را انجام دهید که تا به حال انجام نداده اید.

24- مشکلات ما دوستان ما هستند البته در صورتی که ما را قوی تر کنند.

25- هر کسی می توانداز مشکلات فرار کند، این ساده ترین واکنش است اما مواجه شدن با مشکلات شجاعت است و فرد را قوی تر می کند.

26- یکی از بزرگترین نعمت هایی که داریم این است که نمی دانیم در آینده چه اتفاقی برایمان می افتد.

27- نگران مسائلی که کنترلی بر آنها ندارید، نباشید.

28- لذت ها و خوشحالی های زودگذر ارزش دردهای طولانی مدت را ندارند.

29- شاید صبر کردن گاهی اوقات تلخ باشد اما میوه آن شیرین خواهد بود.

30- هر چه کمتر انتظار داشته باشید بیشتر از زندگی لذت می برید.

31- آنچه برای شما بی ارزش است برای دیگری رویای بزرگی است.

32- کاری که می کنید، جایی که می رویدت وانسانی که هستید نمی تواند شما را خوشحال کند، اینکه زندگی را چگونه می بینید شما را خوشحال می کند.

33- انسان ها فقط چیزهایی را می بینند که خودشان دوست دارندببینند.

34- اگر بیش از حد برای ارزشیابی خودو دیگران وقت بگذارید هرگز نمی توانید خودتان یا دیگران را دوست داشته باشید.

35- دنیا را از شیشه جلو ببینید نه از آینه های کناری.

36- انتخاب اینکه چه زمانی و چگونه بمیرید با شما نیست اما انتخاب چگونه گذران زمان باقی مانده تا مرگ با شما است.

37- پشیمانی ها را کنار بگذارید، آنها فقط بهانه های افراد شکست خورده هستند، هنوز فرصت های زیادی روبروی شما است.

38- جمله شما چیست؟ چه جمله ای به شما کمک می کند تا ذهنتان را از افکار آزاردهنده ای که شما را به عقب می کشاند، رها کنید؟

 

ادامه مطلب / دانلود

برای خودت دعا کن

خودت را دوست داشته باش!
برای خودت دعا کن که آرام باشی.
وقتی توفان می آید تو همچنان آرام باشی
تا توفان از آرامش تو آرام بگیرد.

برای خودت دعا کن
تا صبور باشی؛
آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمون
کنار بروند و خورشید دوباره بتابد.

برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی.
بتوانی هم صحبتش باشی و صبح ها برایش نان تازه بگیری.
برای خودت دعا کن که سر سفره ی خورشید بنشینی و چای آسمانی بنوشی.

برای خودت دعا کن تا همه ی شب هایت ماه داشته باشد؛
چون در تاریکی محض راه رفتن خیلی خطرناک است.
ماه چراغ کوچکی است که روشن شده تا جلوی پایت را ببینی.

برای خودت دعا کن تا همیشه جلوی پایت را ببینی؛ آخر راهی را که
باید بروی خیلی طولانی است. خیلی چاله چوله دارد؛ دام های زیادی
در آن پهن شده است و باریکه های خطرناکی دارد؛ پر از گردنه های حیران
و سنگلاخ های برف گیر است.

برای خودت دعا کن تا پاهایت خسته نشوند و بتوانی راه بیایی
چون هر جای راه بایستی مرده ای و مرگی که شکل نفس نکشیدن,
به سراغ آدم بیاید، خیلی دردناک است.
هیچ وقت خودت را به مردن نزن.

برای خودت دعا کن
که زنده بمانی .
زنده ماندن چند راه حل ساده دارد!
برای اینکه زنده بمانی نباید بگذاری که هیچ وقت
بیشتر از چیزی که نیاز داری بخواهی.
باید همیشه با خدا در تماس باشی تا به تو بیداری بدهد.
بیداری هایی آمیخته با روشنایی ، صدا ، نور ، حرکت.
تو باید از خداوند شادمانی طلب کنی.همیشه سهمت را بخواه.
و بیشتر از آن چه که به تو شادمانی ارزانی می شود در دنیا شادمانی
بیافرین تا دیگران هم سهمشان را بگیرند.
برای اینکه زنده بمانی باید درست نفس بکشی و
نگذاری هیچ چیز ی سینه ات را آلوده کند.
برای اینکه زنده بمانی باید حواست به قلبت باشد.
هرچند وقت یکبار قلبت را به فرشته ها نشان بده و از آنها
بخواه قلبت را معاینه کنند . دریچه هایش را، ورودی ها و خروجی هایش را
و ببینند به اندازه ی کافی ذخیره شادمانی در قلبت داری یا نه!!
اگر ذخیره ی شادمانی هایت دارد تمام می شود باید بروی پشت
پنجره وبه آسمان نگاه کنی . آنقدر منتظر بمان و به آسمان نگاه کن ………
تا بالاخره خداوند از آنجا رد بشود؛
آن وقت صدایش کن؛
به نام صدایش کن؛
او حتماً برمی گردد و به تو نگاه می کند و از تو می پرسد که چه می خواهی؟؟!
تو صریح و ساده و رک بگو.
هر چیزی که می خواهی از خدا بخواه.
خدا هیچ چیز خوبی را از تو دریغ نمی کند.
شادمان باش او به تو زندگی بخشیده است و کمکت می کند
که زنده بمانی . از او کمک بگیر. از او بخواه به تو نفس,
پشمک ، چرخ و فلک ، قدم زدن ، کوه ، سنگ ،
دریا ، شعر ، درخت ، تاب ، بستنی ، سجاده ،
اشک، حوض، شنا ،راه ، توپ ، دوچرخه ،
دست ، آلبالو ، لبخند ، دویدن
و عشق….و عشق,بدهد.
آن وقت قدر همه ی اینها را بدان و آن قدر زندگیت را ادامه بده
که زندگی از این که
تو زنده هستی به خودش ببالد!
دیگران را فراموش نکن..برای خودت دعا کن !

ادامه مطلب / دانلود

100دیالوگ عاشقانه از یک زوج عاشق سینمایی + عکس

از امروز اکران جهانی «Before Midnight» در آمریکا آغاز می شود. رابطه دو شخصیت دوست داشتنی ما بعد از بیست سال به پیچیده ترین نقطه خود رسیده و به گفته اغلب منتقدین جهانی که فیلم را در جشنواره ساندنس دیده اند، لینکلیتر با ساختن “پیش از نیمه شب”، نامش را میان فیلمسازانی که بهترین سه گانه های تاریخ سینما را ساخته اند، جای داد.

همچون دو قسمت قبل، در این قسمت نیز همچنان شاهد مکالمه های جذاب و نفس گیر بین زوج عاشق داستان هستیم. زوج ای که داستان عشق شان در دو دهه پی گیری شده و به همین بهانه تصمیم گرفتیم 100 دیالوگ انتخابی و نفس گیر از دو فیلم «Before Sunrise» و «Before Sunset» را برای شما انتخاب کند. دیالوگ ها را به چهار قسمت تقسیم کرده ایم: دیالوگ های شخصیت مرد داستان (جسی با بازی ایتان هاوک)، دیالوگ‌های شخصیت زن داستان (سلی با بازی ژولی دلپی)، بخش دیالوگ های دو نفره و بالاخره متفرقه ها.

مرور دیالوگ های عاشقانه پیش از طلوع و پیش از غروب را همزمان با اکران جهانی سومین فیلم از این سه گانه، آغاز می کنیم.

 

100دیالوگ عاشقانه از یک زوج عاشق سینمایی + عکس

« دیالوگ های جسی (ایتان هاوک) »

یه چیز جالبی تو این طور سفرهاست (تورهای سراسری اروپایی) تمام مدت سعی می کنی به مقصد برسی ولی وقتی به مقصد می رسی هیچ چیزی باب میلت نیست، به امید اینکه به چیز بهتری برسی، می ری یه جای دیگه.

من خودِ سفر رو دوست دارم، می تونی بشینی با آدم های جالب صحبت کنی، یه منظره زیبا ببینی، کتاب بخونی و همین کافیه تا یه روز خوب داشته باشی. اگه همین کارو تو خونه ات بکنی همه فکر میکنن آدم مفت خوری هستی.

شاید این یه حقیقت تلخ زندگی باشه که نبودِ ارتباط بیشتر از طرف زن هاست تا مردها.

من اسمِ تمام کارای زمینی کسل کننده ای که آدما هر روز انجام میدن رو «شاعرانگی زندگی» می ذارم. منظورم اینه چرا اگه سگت تو آفتاب بخوابه عالیه؟ ولی یه نفر که داره از عابر بانک پول برمیداره احمقه؟

مردم فکر میکنن یه چیزی رو دارن از دست میدن، فکر میکنن بقیه یه زندگی عالی و هیجان انگیز دارن و اونا همچین چیزی ندارن. ولی همه مون باید لباس بپوشیم، بچه ها رو غذا بدیم، گواهینامه مون رو تمدید کنیم …

پدر و مادرها فقط میخوان آدم یه کار خوب داشته باشه تا بتونن برای اطافیانشون چیزای جالب تعریف کنن.

تو بهترین شرایط ما فقط یه تیکه از یه روح هستیم. به خاطر همینه که این قدر از هم جدائیم.

این طرز فکر (آدمایی که منو به دنیا آوردن، اگه کنترل بیشتری روی وضعیت خودشون داشتن، من الان وجود خارجی نداشتم) یه آرامشی بهم میده که پیش خودم خیال می کنم همه چیز این زندگی بر اساس رفتار خودم شکل گرفته.

هیچ کس نمی تونه طرف مقابلش رو بشناسه، نکته رابطه هم همین جاست… برای هرکسی شناختن خودش هم کار سختیه، «من کی هستم» همیشه عوض میشه، پس چطور میتونی شناخت از خودتو با بقیه تقسیم کنی.

من همیشه فکر می کنم همون پسر سیزده ساله ای هستم که نمی دونه چطور باید یه آدمِ بالغ باشه. پس فقط به نظر می آد دارم ادای زندگی کردن رو درمی آرم و دارم برای یه زندگی واقعی تجربه جمع می کنم.

داستان افتضاحیه، ولی شاید الان وقت گفتنش باشه. با یکی از دوستای بی دینم داشتم رانندگی می کردم، بعد به چراغ قرمز رسیدم، پشت چراغ قرمز یه گدا وایستاده بود، یه پلاکارد گرفته بود دستش و روش نوشته بود کار لازم داره، دوستم یه اسکناس صد دلاری گرفت طرفش و ازش پرسید: «به خدا اعتقاد داری؟» مرد بهش نگاه کرد و گفت «بله» دوستم گفت:«جوابت غلط بود» و گاز ماشین رو گرفت و رفتیم.

اگه بتونیم بپذیریم زندگی باید سخت باشه و انتظارمون هم به همین سختی باشه، اون وقت دیگه سرش عصبانی نمیشیم و وقتی اتفاق خوبی میوفته خوشحال میشیم.

فکر می کنم بیشتر از اینکه با زندگی حال کنم، با یه بازنمایی خوش ساخت از زندگی حال می کنم.

عشق برای آدمایی که یادنگرفتن تنها باشن یا از خودشون چیزی برای ارائه داشته باشن، یه جور فراره. مردم فکر می کنن عشق یعنی خودخواه نبودن یا در اختیار گذاشتن همه چیز. ولی اگه این طوری بهش نگاه کنید، یه جور خودخواهی کامل به حساب میاد.

می دونی وقتی یکی باهات بهم میزنه بدترین چیزش چیه؟ یادت میوفته چقدر آدمایی که باهاشون بهم زدی برات بی اهمیت هستن و چقدر تو براشون بی اهمیتی. دوست داری فکر کنی هردوتاتون دارین زجر می کشین، ولی واقعیت اینه فقط از شر همدیگه خلاص شدین.

زنا میگن نمی خوان مدام ازشون محافظت کنی و یه جا نگهشون داری، اما وقتی این کارو نکنی بهت میگن ترسو و بزدل.

تنها باری که تو عمرم افسرده شدم، وقتی بود که احساس کردم زندگی یه سری ارتباطاتِ لحظه ایه.

ما همگی حاصل لحظات زندگی مون هستیم.

همیشه دلم می خواست کتابی بنویسم که تمام اتفاقاتش تو دل یه آهنگ پاپ قرار بگیره.

خوشبختی تو انجام یه کاره نه تو به دست آوردن آنچه می خواین.

دنیا هم میتونه مثل یه فرد تغییر کنه… بهتر بشه… بدتر بشه…

این خودش یه جور درگیریه. به نظر میاد ما همه مون طوری طراحی شدیم که باید نسبت به همه چیز احساس نارضایتی داشته باشیم. به یکی از خواسته هات می رسی، میری سراغ بعدیش. ولی از یه طرف دیگه باید گفت آرزومند بودن خودش سوخت زندگیه.

حقه که تمام دردها بریزه سر آدم… زندگی سخته، باید هم باشه. اگه درد نکشیم، هیچ وقت هیچی یاد نمی گیریم.

فکر نمیکنم کسی در کل تغییر کنه… به نظر میاد ما فقط یه سری لحظات تغییر درونی داریم، ولی هیچ وقت کلیت مون زیاد عوض نمیشه.

اگه به اکثر رابطه های روزمره مون فکر کنی، می بینی شبیه کنترل ترافیک می مونه.

آدم باید تو رابطه اش بیشتر عشق بورزه تا همه چیز از روی تعهد پیش بره.

 

100دیالوگ عاشقانه از یک زوج عاشق سینمایی + عکس

« دیالوگ‌های سلین (ژولی دلپی) »

تو پیری مردا دیگه نمی تونن صداهای تُنِ بالا رو بشنون و زنا هم نمی تونن صداهای پایین رو بشنون. همین باعث میشه (هرچی زن و شوهرها پیرتر میشن) حرفای همدیگه رو نشنون.

وقتی سفر می کنم سعی می کنم از کسی یا جایی انتظاری نداشته باشم. اون موقع هر اتفاقی بیفته مثل سورپریزه. کوچیک ترین چیزی می تونه برات جذاب باشه.

نویسنده های آمریکایی هر چیزی رو که نمی خوان باهاشون زندگی کنن، توضیح میدن و تو هم اصلا از خوندن این زندگی کسل کننده ی هیجان انگیز خسته نمی شی.

یه وقتایی زبان خیلی محدوده (دستاش رو هوا میبره و اونا رو خیلی از هم باز میکنه) این تجربه ذهن و ادراک افراده… (دستاش رو به هم نزدیک میکنه و دایره کوچکی رو نشون میده) از طریق زبان این قدرش رو میشه نشون داد. ما واسه خیلی از احساساتی که داریم کلمه جایگزینی نداریم (دستاش رو از هم باز میکنه و دایره بزرگی روی هوا ترسیم میکنه) تو بیشتر وقتا نمی تونیم احساسمون رو به کسی نشون بدیم.

من از چند ثانیه باقی مونده به مرگ می ترسم، منظورم وقتیه که مطمئنی داری می میری.

آمریکایی ها همیشه فکر میکنن اروپا جای عالی ایه. ولی این همه زیبایی و تاریخ می تونه آدم رو خرد کنه. فردیت آدم رو به صفر میرسونه. مدام بهت میگه که یه نقطه کوچک تو تاریخ هستی، اما توی آمریکا احساس می کنی داری تاریخ رو می سازی. به خاطر همینه که از لس آنجلس خوشم می آد…

مردم به خاطر این ماه عسل شون رو می ندازن ونیز که تو دو هفته ازدواج شون اون قدر حواسشون به محیط اطرافشون باشه که با هم دعواشون نشه.

جای رومانتیک، یعنی جایی که زیبایی جلوی خشم اولیه رو میگیره.

وقتی جوون تر بودم فکر می کردم اگه خونواده ت و دوستات ندونن که مُردی، انگار نمردی.

کل نژاد بشر شبیه یه بدنه و ما همه سلول های اون بدن هستیم.

اگه آدم علیه پدر و مادرش و تمام چیزای گذشته طغیان کنه، کار درستیه. در واقع آدم هرچی بیشتر سرکشی کنه، این احساس رو پیدا می کنه که تو رابطه ش با عشق، جامعه و هر چیز دیگه راه های تازه ای پیدا می کنه.

ما همیشه باید یه چیزی رو از نو بسازیم و اونو شبیه خودمون کنیم.

با اینکه به مسائل مذهبی علاقه ای ندارم ولی برام جالبه چطور چنین جایی (کلیسا) تونسته درد و خوشبختی نسل های مختلف رو تو خودش جمع کنه.

وقتی می خوام با یه نفر دوست بشم، احساس می کنم ژنرال یه دسته نظامی هستم، باید حساب تمام استراتژی ها و مانورام رو بکنم، نقاط ضعفم رو بشناسم، بدونم چی آزارم میده، بعدش سعی کنم اونا رو به طرف خودم جذب کنم.

یکی از بزرگترین ترس هام اینه که شبیه یکی از این آدمای دانشگاهی بشم که نگاه جدا و تک و دوری نسبت به همه چیز داره. یعنی یه نگاهی که هیچ ربطی به زندگی واقعی نداره.

من همیشه خیال می کنم دارم خودمو نظاره می کنم، عوض اینکه تو دل خودِ ماجرا باشم.

چرا آدم همش به آدمایی که دیگه براش ارزش ندارن فکر میکنه؟

من احساس می کنم فمینیست ساخته مرداست فقط برای اینکه بتونن بیشتر خودشونو توجیه کنند. اونا به زن ها میگن ذهن خودشون رو آزاد کنن، بدن خودشونو آزاد کنن، با مردا بگردن، این طوری آزاد و شاد هستن و مردا تا وقتی می تونن هر کاری بخوان انجام می دن.

فکر می کنم زندگی به خاطر اینکه می دونیم یه روزی تموم میشه، این قدر جالبه… امشب هم برای ما همچین شکلیه، اگه می دونستیم قرار هفته دیگه همدیگه رو ببینیم، این قدر انرژی بوجود نمی اومد.

یه رابطه ایده آل دو سال اوله، تو اون دو سال میشه آدم رابطه شو از سر بگیره، به خوشی جدا بشه، با طرف حسابی دوستی کنه و از این طور چیزا. مثل این میمونه که اگه آدم بدونه رابطه اش سر دو سال تموم میشه دیگه نه دعوا می کنه، نه وقتی رو تلف میکنه. می تونه بینشون عشق و محبت بیشتری هم پیش بیاد.

برای بعضی از آدما، خداحافظی واقعی وجود نداره، فکر می کنم اگه یه رابطه پرمعنا با کس دیگه ای داشته باشی، اونا تا ابد با تو می مونن. ما همگی یه جوری بخشی از همدیگه هستیم.

من از اینکه رقص رو به عنوان یه کارکرد مشترک زندگی در نظر میگیرن، خوشم میاد. رقص چیزیه که همه باهاش درگیر هستن.

باور دارم اگه خدایی وجود داره، توی هیچ کدوم از ما نیست ( نه من، نه تو) بلکه توی فاصله بینمونه. اگه توی این دنیا جادویی وجود داشته باشه، باید همون تلاشی باشه که برای درک همدیگه می کنیم.

همین که بخشی از خاطرات یکی دیگه باشی، هم برام لذت بخش بود، هم آزار دهنده.

واقعیت همینه که اگه می خوای اوضاع رو بهتر کنی، باید تو همین کارای روزمره نتیجه اش مشخص باشه و به خاطر همینه که باید از بودن تو دل کار کار لذت ببری.

نخواستن چیزی نشانه افسردگیه… آرزو داشتن خیلی انسانیه.

وقتی به یه چیزی بیشتر از نیازهای ضروریم احتیاج پیدا میکنم، بیشتر احساس انسان بودن می کنم. خواستن چیز زیباییه (چه برقراری ارتباط با یه شخص باشه، چه خرید یه جفت کفش تازه) از اینکه علایقی داریم که مدام دچار باز زایشمون میشه، خوشم میاد.

خاطره چیز خوبیه، به شرطی که بخاطرش نخوای با گذشته بجنگی.

من یه سری خاطره از دوران کودکیم دارم که تازگی ها متوجه شدم هیچ وقت اتفاق نیوفتادن.

انیشتین میگه اگه به هیچ گونه جادو یا راز و رمزی اعتقاد نداشته باشید، با مرده ها فرقی ندارید.

آدما تو یه رابطه قرار میگیرن، بعدش از هم جدا میشن و همه چیز رو فراموش میکنن، طوری از کنار هم می گذرند که انگار دارن مارک مواد غذایی خودشون رو عوض میکنن.

هیچ وقت نمیشه آدمی رو جایگزین آدم دیگه ای کرد، چون هر آدمی جزئیات زیبای مخصوص به خودش رو داره.

وقتی آدم جوونه، فکر میکنه کلی آدم میبینه و باهاشون رابطه برقرار می کنه، اما وقتی زندگی بیشتر میگذره، متوجه میشه فقط با یه عده آدم محدود ارتباط برقرار کرده.

تمام زوج هایی که باهم زندگی میکنن، انتظار دارن بعد از یه مدت اون حرارت اولیه رو از دست ندن ولی غیرممکنه همچین اتفاقی نیفته.

تنها بودن بهتر از اینه که کنار معشوقت نشسته باشی و بازم احساس تنهایی کنی.

رومانتیک بودن برام آسون نیست. وقتی چندبار به در بسته می خوری تمام فکر و ذکرت رو کنار میزاری و هرچی وارد زندگیت میشه رو می پذیری.

این حرف که میشه با یه انسان دیگه کامل شد، فکر شیطانیه.

دخترا معمولا ادا در میارن که چیزی یادشون نمی مونه.

 

100دیالوگ عاشقانه از یک زوج عاشق سینمایی + عکس

« مکالمات دو نفره »

جسی: منم می تونم درباره اولین رابطه عاطفیم برات توضیح بدم، ولی اگه ازت درباره عشق بپرسم چه جوابی میدی؟

سلین: بهت دروغ میگم، ولی حداقلش یه داستانِ عالی، سرِهم میکنم.

جسی: می بینی، مفهوم عشق خیلی پیچیده تره، عشق شبیه خدا می مونه: همه جا هست، می بینیش، احساسش می کنی، ولی فکر نمی کنم ممکنه یه نفر دیگه عشقشو دو دستی به من تقدیم کنه

==========================

سلین: آدما میتونن همه زندگی شون رو با دروغ بگذرونن… مادر بزرگم یه بار بهم اعتراف کرد که تمام عمرش رو با تجسم مردی که واقعا عاشقش بوده گذرونده…

جسی: بهت تضمین میدم این طوری خیلی بهتر بوده. اگه با اونی که می خواست بود، بالاخره ازش جدا میشد

==========================

جسی: کی میتونه بگه زندگی واقعی چیه؟

سلین: خب منم نمی دونم. سوال بزرگ همینه، نه؟ می دونم که زندگی واقعی نه تجربه زندگیه و نه بررسی زندگی. ولی بررسی زندگی تجربه ی زندگیه (درنگ) شاید اگه هیچ کدوم از این ادعاهای هنری رو نداشتم، نگاه متفاوتی به دنیا داشتم

جسی: می دونم منظورت چیه

سلین: این همون چیزیه که توماس مان میگه «ترجیح میدم درگیر زندگی بشم تا صدها داستان بنویسم»

جسی: هوووم، خوشم اومد (درنگ) یه آدم بدریخت و قیافه ای رو می شناختم. یه روز داشته از کنار خیابون رد میشده، ماشین بهش میزنه. ما همه رفتیم بیمارستان عیادتش، اونم حالش خوب شد، ولی بهمون گفت قوی ترین چیزی که از این تصادف بهش رسیده، لذتشه، اون در نهایت فهمیده یه اتفاقی براش افتاده

==========================

جسی: نمی خوای دیگه درباره اش صحبت کنیم؟

سلین: آره. وقتی درباره زن و مرد شروع به صحبت می کنی، حرفا تمومی نداره.

جسی: می دونم مدام از این شاخه به اون شاخه میشه. بشر میلیون ها ساله داره سعی میکنه جواب همین چیزا رو پیدا کنه. هر هنرمندی سعی کرده یه نظری ارائه بده…

سلین: ولی هیچ کس هم نتونسته موفق بشه

==========================

جسی: احساس می کنم داریم تو یه رویا با هم قدم می زنیم

سلین: خیلی مسخره ست. انگاری زمانی که با هم هستیم فقط مال خودمونه. خودمون خلقش کردیم. انگاری من تو رویای تو هستم و تو توی رویای من

جسی: آره. تمام کارایی که ما امشب داریم می کنیم، اصلا نباید اتفاق می افتاد

سلین: شاید به خاطر همینه که حسش این قدر زمینی نیست. ولی خب عوضش صبح میشه و جفت مون کَدو می شیم

جسی: آه. نمی خوام به صبح فکر کنم.

سلین: ولی الان فکر می کنم باید کفش بلوری رو درست کنی و ببینی به پام میره یا نه؟

(سکانس پایانی قسمت اول)

سلین: ممکنه بتونیم پنج سال دیگه همدیگه رو ببینیم

جسی: آره، این طور فکر می کنی؟ پنج سال دیگه؟

سلین: نه نه. پنج سال خیلی زیاده. اون موقع شبیه یه آزمایش جامعه شناختی میشه. یه سال چطوره؟

جسی: باشه، یه سال. یه سال؟ شیش ماه چطوره؟

سلین: میوفته تو فصل سرما

جسی: باشه، اینجا قرار میزاریم، بعدش میریم یه جای دیگه

سلین: باشه. ولی شیش ماه از الان شروع میشه یا دیشب؟

جسی: دیشب. باشه. از دیشب تا شیش ماه دیگه. شانزدهم دسامبر، ساعت شش بعداز ظهر، سکوی یازده. تو میتونی با قطار بیای ولی من باید با هواپیما بیام، ولی خودمو میرسونم

سلین: خوبه. قرار هم نیست برای هم نامه بنویسیم و بهم زنگ بزنیم؟

جسی: آره. ولی فقط برای شش ماه.

سلین: خداحافظ

جسی: خداحافظ

===========================

خبرنگار فرانسوی: کتاب شما با ابهام تموم میشه، نمیشه پایانش رو حدس زد. شما فکر می کنید اونا بعد از شش ماه همون طوری که نوشتید، به همدیگر می رسند؟

جسی: فکر می کنم جواب این سوال بستگی به این داره که شما چقدر رومانتیک باشید و یا بدبین. شما فکر می کنین به هم میرسن، نمی رسن، امیدوارید به هم برسن ولی زیاد مطمئن نیستید

خبرنگار فرانسوی: ولی شما فکر می کنید به هم برسند؟ شما خودتون رسیدید؟

جسی: خُب به قول پدر بزرگم که میگه جواب به این سوال ممکنه به همه چیز گِند بزنه.

===========================

جسی: باید بگم اینکه تو داری واقعا یه حرکتی انجام میدی، خیلی قابل تحسینه. اکثر آدما که خودمم جزوشون هستم، درباره همه چیز غز می زنن…

سلین: خوشحالم می بینم تو یکی از آمریکایی های پیام آور آزادی نیستی

===========================

سلین: خوش شانسم که دارم کار مورد علاقه ام رو انجام میدم

جسی: می دونی من خودم همیشه بین این دوتا فکر که همه چیز دنیا یا به طور کلی به هم ریخته ست و راهی برای برگشت نیست، با این فکر که همه چیز به طور عمومی ممکنه بهتر بشه، درگیر بودم

سلین: همه چیز بهتر بشه! چطور میتونی فکر کنی دنیا داره بهتر میشه؟

جسی:می دونم شاید مسخره به نظر بیاد، ولی فکر می کنم میشه به یه چیزایی خوش بین بود

===========================

سلین: آمریکا خیلی چیزایی داره که دلم براشون تنگ شده

جسی: مثلا چی؟

سلین: آدمایی که در کل روحیه شون خوبه، حتی تو بدترین وضعیت هم باشن به هم میگن «هی چه میکنی؟ عالی ام! تو چه می کنی؟ عالی ام! روز خوبی داشته باشی» پاریسی ها خیلی بداخلاق هستند. متوجه نشدی؟

جسی: جدی؟ آدمایی که اینجان به نظر میاد خوشحال باشن

سلین: اونا خوشحال نیستن. شاید منظورم مردای فرانسویه، اونا دیوونه ام میکنن… باهاشون باشی بهت خوش میگذره ولی دلنشین نیستند

===========================

سلین:ما بعد از سن بیست سالگی دیگه سیناپس های عصبی رو بازتولید نمی کنیم، به خاطر همین از همون موقع تو سرازیری عمر می افتیم

جسی: البته من خودم از پیر شدن خوشم میاد. زندگی خیلی آنی تر میشه، بیشتر میتونی درکش کنی

===========================

جسی: داشتم یه مقاله تحقیقاتی درباره مقایسه آدمایی که بلیط بخت آزمایی می برن و آدمایی که فلج می شن می خوندم. تحقیقات نشون می داد بعد از شش ماه که اشخاص به موقعیت جدیدشون کم و بیش آشنا می شن، دوباره خلقیات شون همونی میشه که قبلا بوده

سلین: خلقیات شون عوض نمیشه؟

جسی: نه. اگه تو یه آدم خوش بین و خوش گذرون هستی، حالا می شی یه آدم خوش بین و خوش گذرون که روی صندلی چرخ دار نشسته. اگه تو یه آدم بدبخت و حقیر هستی، حالا می شی یه آدم بدبخت و حقیر که یه خونه جدید، یه ماشین کادیلاک و یه قایق داره

==========================

سلین: خُب گذشته، گذشته. باید اینطوری میشد، نه؟

جسی: تو واقعا به همچین چیزی اعتقاد داری؟ باور داری هر اتفاقی میوفته یه جور تقدیره؟

سلین: فکر می کنم دنیا از اون چیزی که ما فکر می کنیم، بسته تره. اون قدری بسته که وقتی همچین موقعیت هایی پیش میاد، آخرش همین طوری میشه. دوتا مولکول هیدروژن و یه اکسیژن با هم ترکیب کن، همیشه نتیجه اش میشه آب.

==========================

سلین: سرنوشت نذاشت دوباره ببینمت و همین منو سرد کرد، احساس میکنم عاشق بودن کار من نیست

جسی: باورم نمیشه

سلین: حقیقت و عشق همیشه برام متضاد هم بودن. خنده داره تمام دوستای من الان ازدواج کردن و بعدش بهم زنگ زدن بخاطر اینکه بهشون یاد دادم عشق چیه و چطور به زن ها احترام بذارن و محبت کنن، تشکر کردند

« متفرقه »
بادی از سمت شمال می وزد

و می گویند عشق بر این باد می دمد

بیا اینجا، بیا اینجا

نه، من دست نیافتنی نیستم

هرگز تو را این چنین نخواسته ام

بیا اینجا، بیا اینجا… (موسیقی)

========================

خیال فریبنده

مژگان بلند

آه عزیزم، با چهره زیبایت

قطره ای اشک فرو ریز

بر جامم

معنای دیگری است

در نگاهِ چشمانِ سرشارت

کیک خوشمزه و میلک شیر!

من فرشته خیال هستم

جولان خیالات هستم

می خواهم بدانی به چه فکر می کنم

دیگر فرصت گمان نیست

نمی دانی از کجا آمده ام

نمی دانیم به کجا می رویم

مانند شاخه هایی در رودخانه

همچنان به راه خود ادامه می دهیم

اینک

تو را با خود می برم، و تو مرا

این گونه باید باشد

مرا نمی شناسی

تو هنوز هم مرا نشناخته ای

(شعر شاعر خیابان گردی که برای جسی و سلین می گوید و باید در آن کلمه «میلک شیر» بکار رفته باشد)

========================

ما به جست و جو ادامه می دهیم، رضایتمند نیستم، چه در اعماق چه در بیرون، پراکنده ایم، فقط با نگاه هایی گذرا ارتباط برقرار می کنیم ولی همچنان می دانیم که مهم نیست دنیا چقدر خالی به نظر می رسد، مهم نیست چقدر پست است و دستِ هزارم به نظر می رسد، چون هر چیزی هنوز ممکن است (قسمتی از فیلم لیز که در کلوپ شبانه می بینیم)

========================

برای آغازی دوباره، از آغاز (تصویر پایانی فیلم لیز)

========================

سرِ وقت مرا یافتی، درست سرِ وقت

پیش از آنکه بیایی، زمان چه کند بود

گم شده بودم و

بر نردِ بخته، تاس می ریختم

پل هایم همه شکسته بودند

جایی نمانده بود بروم

حالا، می شنوی؟ حالا، می دانم به کجا ره می سپارم

دیگر تردیدی ندارم

راهم را یافته ام

چرا که عشق سرِ وقت آمد

و شب های بی کسی ام را دگرگون کرد

(ترانه پایانی قسمت دوم که سلین برای جسی می خواند)

کلیه دیالوگ ها از کتاب فیلمنامه این دو فیلم ترجمه آراز بارسقیان چاپ نشر افراز انتخاب شده است.

 

ادامه مطلب / دانلود

کم گوی و گزیده گوی چون دُر

انسان از لحظه تولد می کوشد تا با دیگران ارتباط برقرار کند. در چنین کوششی او بعدها یاد می گیرد که از زبان، برای ارتباط با دیگران بیشترین استفاده را ببرد و در برابر پدیده های جهان هستی، از خود واکنش نشان دهد.

زبان، بهترین وسیله ای است که می تواند تصورات ذهنی یک فرد را به دیگری منتقل کند. با کمک زبان، ما اهداف، احساسات و آرزوهای خود را برای دیگران بیان می کنیم. با زبان می آموزیم و به دیگران یاد می دهیم. زبان، آزادی انسان از قفس تنگ حواس است. انسان یک هستی اجتماعی و سخنور است و زبان از امتیازهای ویژه اوست. زبان، دل و ذهن را پیوند می دهد. می گویند <زبان لباس اندیشه است> و اندیشه گرانبهاترین سرمایه انسانی است. سخن گفتن، راه را برای پدیدار شدن سرمایه های فکری هموار می کند. زبان امانتی از طرف خداوند است که به انسان سپرده می شود تا به وسیله آن، راه تکامل خویش را بپیماید. بنابراین نحوه استفاده از زبان و کاربرد آن بسیار مهم است، به گونه ای که گاهی اولیاء دین و اندیشمندان، سکوت و زبان در کام کشیدن را از به کار بردن آن بیشتر توصیه کرده اند.

ما در این مطلب می خواهیم بدانیم چگونه و چه زمانی باید از زبان استفاده کرد؟ چه زمانی باید سکوت اختیار کرد؟ چرا بزرگان و اندیشمندان این همه سکوت و کم گفتن را توصیه کرده اند؟ و چگونه باید به حرف و سخن دیگران گوش کرد؟ به این گفته ها توجه کنید:

نجات مؤمن، در نگه داشتن زبانش است.

(حضرت محمد(ص))

خاموشی و سکوت، باغ اندیشه است.

(حضرت علی(ع))

سکوت و کم حرفی، یکی از راه های دریافت علم و دانش است

(امام رضا(ع))

روشن تر از خاموشی، چراغی ندیدم و سخنی به از بی سخنی نشنیدم

(بایزید بسطامی)

مهارت سکوت، غالباً بیشتر از مهارت حرف زدن، ارزش اثرگذاری دارد چرا که <سکوت از هر آوازی خوش تر است>

(کریستینا روستی)

مهاتما گاندی می گوید <سکوت اوج تکلم است.> با سکوت می توان پیام خود را به دیگران منتقل کرد. گاهی سکوت بیش از تمام حرف ها مقصود را بیان می کند. دکتر علی شریعتی می گوید: <سرمایه هر دلی، حرف هایی است که برای نگفتن دارد.> و به تعبیر بزرگی دیگر، <سکوت دانا، حاصل جمع فریادهای اوست.> در هر صورت خاموشی زبان، سایه سلامت انسان است.

اصلاً می گویند شیواترین سخن فرزند، زیباترین سکوت است. یک مثل هندی نیز می گوید: سکوت، هرگز اشتباه نمی کند.

سخن در زبان ای خردمند چیست؟

کلید در گنج صاحب هنر

چو در بسته باشد نداند کسی

که گوهر فروش است یا پیله ور

(سعدی)

سخن گفتن، تنها علم و دانش و آگاهی گوینده را نشان نمی دهد، بلکه آینه شخصیت اوست.

تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد

اما برخلاف تمام توصیه ها به سکوت، انسان ناگزیر است در زندگی از زبان استفاده کند. بنابراین نحوهِ استفاده کردن از آن مهم است. گفته های بزرگان نشان می دهد که سخن گفتن باید مبتنی بر فکر، عقل و منطق باشد.

حضرت علی(ع) می فرماید: فضیلت انسان زیر زبانش نهفته است.

سخن چون برابر شود با خرد

روان سراینده رامش برد

زبان در سخن گفتن آژیر کن

کمان خرد را سخن تیر کن

(فردوسی)

سخن خوب گفتن، دلیل وفور عقل و خرد آدمی است. (رسول خدا(ص))

<دیل کارنگی>، اندیشمند معاصر، می گوید: سخن و سخن راندن نوعی سفر است که باید به مقصد برسد، به همین دلیل پیش از سفر، باید انسان نقشه ای داشته باشد. مسافر بی نقشه و بی هدف در پایان سفر به جایی نمی رسد.

در هر صورت زبان، در نزد انسان باید تابع اندیشه اش باشد و انسان به زبانش اجازه ندهد که قبل از اندیشه اش به راه افتد، چرا که گفته اند: <اندیشه کن، آنگاه سخن گوی تا از لغزش بر کنار باشی.>

مونتسکیو می گوید: <کسی که بدون فکر حرف می زند، صیادی را ماند که بدون نشانه گیری تیر خالی می کند.>

تا سخن گفته نشده است، سخنگو بر سخن خویش حکومت می کند، ولی همین که سخن گفته شد، سخن بر سخنگو حکم می راند.

(حضرت علی(ع))

هرگز قبل از فکر کردن حرف نزن و کاری انجام مده. (فیثاغورت)

سخن گفته دگر باز نیاید به زبان

اول اندیشه کند مرد که عاقل باشد

هندی ها مثلی دارند و می گویند: درباره هرچه می گویی فکر کن، ولی هرچه را فکر می کنی، بازگو نکن.

آنکه زبانش را نگه نمی دارد، سرانجام پشیمان می شود.

(لقمان حکیم)

انوشیروان نیز گفته است: یکبار پشیمان نشدم برای چیزی که به زبان نیاوردم، ولی بارهای ندامت بردم بر آنچه گفتم. یک مثل پاکستانی می گوید <عاقل، زبانش را در قلب و احمق، در دهان جای داده است.>

در هر صورت کم دانستن و پر گفتن مانند پول نداشتن و زیاد خرج کردن است.

(ناپلئون)

ژان کهنو گفته است: درود بر کسانی که هیچ نمی دانند، به شرط آنکه هیچ نگویند.

هر سخن که از دل و فکر برآید، بر دل نشیند و اگر از زبان به تنهایی برآید، از حد گوش تجاوز نکند.

حرف و سخن با منطق در هر فردی مؤثر است، حتی اگر آن را قبول نداشته باشد.

(فرانکلین)

حضرت علی(ع) در مورد سکوت پیامبر اکرم(ص) فرمود: سکوت آن حضرت در چهار چیز بود؛ در تفکر، تقدیر، حلم و حذر. تفکرش در باره دنیای فانی و عالم باقی بود. در تقدیر و اندازه گیری بر آن بود که همه مردم را به یک چشم ببیند و به گفته همه به یک نحو گوش دهد. صبور و بردبار بود، به طوری که از چیزی خشمگین یا متنفر نمی شد. حذر و پرهیزش نیز در چنگ اندازی به کارهای خیر و دوری از کارهای زشت بود.

در هر صورت سخن گفتن و سکوت کردن به موقع، گاه نشانه عقل است. سعدی گفته است: دو چیز طیره عقل است، دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی.

همه این گفته ها مؤید آن است که انسان، باید یا درست حرف بزند و یا عاقلانه سکوت کند. فیثاغورث گفته است: یا خاموش باش یا حرفی بزن که از خموشی بهتر باشد.

همچنین آورده اند که:

مردی پیش پیامبر آمد و پرسید: ای پیامبر خدا، دانش چیست؟

فرمود: سکوت پیشی گرفتن و اندیشیدن.

پرسید: سپس چه؟ فرمود: گوش فرا دادن و شنیدن از دانایان.

پرسید: سپس چه؟ فرمود: به ذهن سپردن شنیده ها.

پرسید: سپس چه؟ فرمود: منتشر کرد.) آنها.

اگرچه در پیش خردمند خاموشی ادب است

به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی

(سعدی)

آن به که نگویی چو ندانی سخن ای را که

ناگفته بسی به بود از گفته رسوا

(ناصرخسرو)

امام زین العابدین(ع) نیز می فرماید: مؤمن سکوت می کند تا سالم بماند، سخن می گوید تا بهره مند شود.

خاموشی و سکوت آرایش دانا و پوشش نادان است (حضرت محمد(ص))

مؤمن سکوت اختیار می کند تا از لغزش ها برکنار بماند، اگر در مقام پرسش برمی آید، منظورش فهمیدن است و غرض او از سخن گفتن، زورگویی و فخرفروشی و تحمیل به دیگران نیست.

(علی(ع))

از جالینوس حکیم پرسیدند که بهترین آداب در محافل کدام است، گفت: اگر عالم باشد، دهان گشاید تا مایه علمش، مجهول نماند و اگر جاهل باشد، زبان ببندد تا پایه جهلش معلوم نشود.

وقت سخن مترس و بگو آنچه گفتنی است

شمشیر روز معرکه زشت است در نیام

(پروین اعتصامی)

از امام سجاد(س) پرسیدند: سکوت بهتر است یا سخن گفتن؟ پاسخ داد: برای هریک از آنها آفت هایی است، اگر سالم از آفت باشد، سخن گفتن بهتر از خاموشی است، برای اینکه خدای بلندمرتبه هیچ یک از پیامبران و جانشینان آنان را برای سکوت برنینگیخته، بلکه برای سخن گفتن (آگاهی و بیداری) فرستاده است.

اما سخن گفتن باید به حد ضرورت باشد. پیامبر اکرم(ص) نیز گفتاری فصیح و روشن داشت، نه بسیار کم سخن بود و نه پرگو، سکوت آن حضرت طولانی بود و بدون ضرورت حرفی به زبان نمی آورد. روزی به ابوذر فرمود: ای ابوذر هرچه را که در آن تو را بهره نیست، ترک کن و سخنی که فایده ای به حال تو ندارد، لب مگشا و زبان خود را مانند پول خود که در حفظ آن می کوشی، نگهداری نما. آن حضرت معتقد بود که زیبایی ِ سخن، به کوتاهی و اختصار است و می فرمود: اگر سخن گفتن، نقره باشد، سکوت طلا است.

حافظ می فرماید:

در بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست

یا سخن دانسته گو ای مرد بخرد یا خموش

و در جای دیگر می گوید:

با عقل و فهم و دانش داد سخن توان داد

چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد

آموزه های دینی و فرهنگی در مورد پرهیز از زیاده گویی، پندهای بسیاری دارد.

حضرت علی(ع) می فرماید: پرگویی، آفت سخن است.

سخن از پر گفتن آفت بود

به کوتاه گفتن لطافت بود

چو بسیار نوشی تو آب زلال

سرانجام افتی به رنج و ملال

از آن حضرت داریم که فرمود: کسی که حرف می زند، می کارد و آن کس که می شنود، درو می کند.

می گویند: انسان های موفق، کم صحبت و خوب عمل می کنند و افراد پرحرف، به ندرت آدم های موفقی هستند. پاسکال گفته است: پرحرفی، مجال تفکر را از انسان می گیرد.

چو گفتار بیهوده بسیار گشت

سخنگوی در انجمن خوار گشت

ز دانش چو جان ترا مایه نیست

به از خامشی هیچ پیرایه نیست

(فردوسی)

افلاطون گفته است نادانی هرکس به دو چیز دانسته شود. اول خبر دهد و بگوید چیزی را که از او نپرسیده اند، دوم با سخن گفتن زیادتر از حد ضرورت.

معلم او سقراط نیز می گوید: اگر خاموش باشی تا دیگران به سخنت آرند، بهتر که سخن گویی و خاموشت کنند.

بخش دوم وپایانی :

یکی از مسایل مهمی که در ارتباط میان انسان ها مهم است، گوش دادن به جای حرف زدن بیش از حد است.

گوته می گوید: سخن گفتن یک نوع احتیاج است، ولی گوش دادن هنر.

ما دو گوش و یک زبان داریم، برای اینکه بیشتر از حرف زدن، گوش بدهیم.(دیوژن)

کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی

چیزی که نپرسند، تو از پیش مگوی

دادند دو گوش و یک زبانت زآغاز

یعنی دو بشنو و یکی بیش مگوی

انسان ها با دو چشم و یک زبان به دنیا می آیند تا دو برابر آنچه می گویند، ببینند. اما برعکس، همان افرادی که کمتر دیده اند، بیشتر حرف می زنند و آنهایی که هیچ ندیده اند، درباره همه چیز اظهارنظر می کنند.(کولتون)

نادان را به از خاموشی نیست و گر این مصلحت بدانستی، نادان نبودی.(سعدی)

اصولاً انسان های بزرگ، گوش کردن و انسان های کوچک حرف زدن را به انحصار خود درمی آورند و به تعبیری، اشخاص اندیشمند، شنونده اند و اشخاص کوته نظر، گوینده.

کسی که حرف کمتری بزند و بداند چگونه به حرف دیگران گوش کند، بیشترین بهره را می برد. افراد عمیق و متفکر کمتر حرف می زنند و بیشتر سعی دارند شنونده خوبی باشند. افراد هر اندازه کوچکتر و کوته بین تر باشند، سعی دارند با پرحرفی و اندرز دادن به دیگران خود را بزرگ جلوه دهند، به همین خاطر است که هر کس بسیار گوید، مردم از او دوری می کنند.

برای آنکه بتوانیم ارتباط درست و مؤثری با دیگران برقرار کنیم، باید روش و سبک گوش دادن مؤثر را نیز یاد بگیریم. برخلاف تصور اولیه، شنیدن یک رفتار منفعلانه نیست، بلکه می تواند به صورت فعال درآید و با برخورد مناسبی برای صحبت های گوینده، نتیجه ای را در پی داشته باشد.

امام باقر(ع) می فرماید: خوب شنیدن را همچون خوب گفتن نیز فراگیرید.

هنر گوش دادن را فرا گیرید، فرصت ها گاهی به آهستگی در می زنند.(فرانک تایگر)

بسیاری از مشکلات موجود در برقراری ارتباط، به دلیل ضعف در گوش دادن است، آمارها نشان می دهد که یک شنونده به صورت طبیعی ممکن است تنها ۵۰ درصد از یک گفت وگو را متوجه شود و پس از دو روز فقط ۲۵ درصد از مطالبی را که به خاطر سپرده است، بازگو کند.

رعایت مواردی می تواند در برقراری یک ارتباط سازنده، با طرف مقابل مؤثر باشد. باید تمرکز داشت، بیشتر و جدی و با علاقه به حرف های طرف مقابل گوش داده، هرگز صحبت او را قطع نکرد و با تبسم و لبخند، نگاهی محبت آمیز به گوینده داشت. توجه به اشاره های غیرشفاهی از طرف مقابل، حفظ آرامش و پرهیز از عصبانیت، تأیید و تصدیق گفته های طرف مقابل با تکان دادن سر و دریافت اطلاعات دقیق از گوینده از طریق پرسشی ساده و یادداشت برداری، مهارت هایی هستند که برای درست گوش دادن می توان از آنها بهره برد.

برای اینکه بتوان ارتباط درست با گوینده داشت، باید مهارت های ارتباطی را شناخت و به کار برد. باید گفته های طرف مقابل را برای اطمینان از درک آن، ارزیابی و سبک و سنگین کرد و سپس با انعکاس یا ایراد مطالبی، احساسات طرف مقابل را تصدیق و یا تأیید کرد.

برای خوب گوش دادن سه مانع عمده را ذکر کرده اند؛ تصویر نادرست افراد از چرایی مذاکره، توجه نکردن به گفته های طرف مقابل و اندیشیدن به پاسخ و وجود صافی هایی که اجازه نمی دهند، همه چیز شنیده شود.

البته برای خوب گوش دادن، فواید زیادی ذکر کرده اند.

رعایت احترام و ادب، جلوگیری از پیش داوری، فهم مطلب با تمرکز، سریع به اصل مطلب رسیدن، جلوگیری از اختلاف و مشاجره و ایجاد محیطی همراه با آرامش و زیاد شدن محبت و تفاهم، مشخص شدن مشکل و راه حل آن، جمع بندی دقیق، مشخص شدن اشتراک های معانی و کاستن از مقاومت همه از فواید خوب گوش دادن هستند.

امید است که همه ما با سکوت و خاموشی گزیدن و سخن گفتن به وقت ضرورت و خوب گوش دادن به سخنان دیگران بتوانیم ارتباط بهتری با دیگران داشته و مناسبات انسانی خویش را بهبود بخشیم.

ادامه مطلب / دانلود

تنهایی یعنی...

 

تنهایی یعنی اینکه تو بزرگسالی دلت بغل بخواد.حتی بیشتر از وقتی که بچه بودی…

تنهایی یعنی زل بزنی به آی دی روشن طرف و هی بگی لعنتی پی ام بده… بعد یارو آف می شه…!

تنهایی یعنی هر روز توی چشمای خودت جای خالی انعکاس چهره ی کسی که دوست داری رو ببینی…

تنهایی یعنی اینکه شبا گوشیت رو رو سایلنت نذاری

تنهایی یعنی شبا با هندزفری تو جات آهنگ گوش کنی تا گوشات و بالشتت خیس بشه….

تنهایی یعنی تو این هوای دو نفره دلت بخواد با یکی بری قدم بزنی اما هر چی فکر می کنی کسی رو پیدا نکنی…

تنهایی یعنی شارژ گوشیت تو ۲۴ ساعت یه خطش هم کم نشه…

تنهایی یعنی اینکه صمیمی ترین دوستت وقتی عاشق شد دیگه جواب اس ام استم نده…

تنهایی یعنی وقتی با دوستات توو یه جمعی هستی و اونا میخندن تو تو فکر فرو بری و بهاونی که پیشت نیست فکر کنی!

تنهایی یعنی این که کسی رو نداشته باشی که منتظرت باشه کسی که به خاطرش بخوای پیشرفت کنی،تنهایی یعنی این،یعنی تو چش باشی و هیچوقت دیده نشی!

تنهایی یعنی لحظه ای که حتی خدا هم فراموش میشه!!!…لحظه ای که فکر میکنیم اون داره میخنده و ما گریه … و خدا هم فقط نگاه میکنه …
چقدر سخت هست تنهایی ای که خدا توش نیست !!!

تنهایی یعنی هزاران سه نقطه ای که در حضورت میگذارم و هیچ کدامش را نمیفهمی…!!

تنهایی یعنی یه آدم با یه عالمه سوال بی جواب. یعنی یه دنیا حرف. یعنی چشم انتظاری. یعنی گریه کنی و تو آینه بگی چرا؟!!

تنهایی یعنی : من ، تو ; ما
یادت هست ؟
تمام شد …
حالا : تو ، او ; شما
من هم به سلامت . . .

ادامه مطلب / دانلود

مطالب زیبا و آموزنده

سه چیز مهم !
سه چیز را با احتیاط بردار : قدم, قلم, قسم
سه چیز را پاک نگهدار: جسم, لباس, خیال
از سه چیز خود را نگهدار: افسوس, فریاد, نفرین کردن
سه چیزرا بکار بگیر : عقل, همت, صبر
اما سه چیز را آلوده نکن : قلب, زبان, چشم
سه چیز را هیچگاه و هیچوقت فراموش نکن: خدا, مرگ, دوست خوب

——————————————

وقتی راه رفتن آموختی، دویدن بیاموز
و دویدن که آموختی ، پرواز را
——————————————
راه رفتن بیاموز، زیرا راه هایی که می روی جزیی از تو می شود و سرزمین هایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند
——————————————
دویدن بیاموز ، چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زودباشی، دیر
——————————————
و پرواز را یاد بگیر نه برای اینکه از زمین جدا باشی، برای آن که به اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی
——————————————
من راه رفتن را از یک سنگ آموختم ، دویدن را از یک کرم خاکی و پرواز را از یک درخت
——————————————
بادها از رفتن به من چیزی نگفتند، زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن را نمی شناختند
——————————————
پلنگان، دویدن را یادم ندادند زیرا آنقدر دویده بودند که دویدن را از یاد برده بودند
——————————————
پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند، زیرا چنان در پرواز خود غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند
——————————————
اما سنگی که درد سکون را کشیده بود، رفتن را می شناخت
کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته بود، دویدن را می فهمید
و درختی که پاهایش در گل بود، از پرواز بسیار می دانست
——————————————
آنها از حسرت به درد رسیده بودند و از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت

ادامه مطلب / دانلود

6 سخن آموزنده و قصار از اینشتین

اگر طالب زندگی خلاق‌تر و نشاط‌ آورتری هستید، باید گاه تأمل و روی سخنان حکمت‌آمیز بزرگان دقت کنید؛ سخنانی که با گذشت زمان، رنگ کهنگی به خود نمی‌گیرند و می‌توانند نسل‌های متعددی را به پیش ببرند. اینشتین در سال ۱۸۷۹ زاده شد، اما سخنان او تا به امروز معتبر باقی مانده‌اند.

در اینجا با هم شش سخن قصار اینشتین را با هم مرور می‌کنیم:

۱- از گذشته بیاموز، برای امروز زندگی کن، به امید فردا باش.
سخن زیبایی است، ممکن است این حرف را پیش از این هم شنیده باشید، نوع بشر این توانایی تفکر را دارد و می‌تواند حتی لحظه آغاز خلقت و «بیگ بنگ» را با نگاه به کرانه‌های دنیا ببیند، اما در عالم عمل، نگاه خردمندانه به گذشته در جهت درس گرفتن برای زندگی موفق در روز، صورت نمی‌گیرد، بسیاری از ما در آینده‌های نامحتمل زندگی می‌کنیم و چیزی را که هم‌اینک در روبروی ماست، از دست می‌دهیم.

۲- مطرح کردن پرسش‌ها و احتمالات تازه و مشاهده کردن مشکلات قدیمی از زاویه دید تازه، نیازمند تخیل خلاق است و باعث پیشرفت‌های حقیقی در دانش می‌شود.
وقتی من در دبستان بودم موفقیت در گرو گفتن پاسخ‌ درست سؤالات بود، هر سوال تنها یک پاسخ درست داشت و بس. اما با گذشت زمان رفته رفته متوجه شدم که خیلی از سؤالات یک پاسخ ندارند و «یک تعداد» پاسخ «احتمالی» دارند.
از همین رو، شیفته این شدم که به مسائل به صورت طیف و نه یک رنگ واحد نگاه کنم و دیگر ابهام پیرامون آنها آزارم نمی‌دهند. تصور می‌کنم که اینشتین از طریق فیزیک کوانتوم و سخنان خردمندانه‌اش خیلی‌ها را به این سمت سوق داده است.

۳- مهم‌ترین تلاش بشر، کوشش در جهت حفظ اخلاقیات در اعمالش بوده است، توازن داخلی ما و حتی وجودمان به این امر بستگی دارد. فقط اخلاق در اعمالمان است که به زندگی‌مان زیبایی و بزرگی می‌بخشد.

هر گاه به زندگی عادی خودمان و یا کارنامه زندگی افراد بزرگ تاریخ، صاحبان شرکت‌های بزرگ و یا ورزشکاران نامی نگاه کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که فقط دسته‌ای از آنها که اخلاق را در کار و رقابت با دیگران رعایت کرده‌اند، در ذهنمان، تصویری نیکو دارند. افراد جاه‌طلب، ساعی و نابغه زیاد پیدا می‌شوند، اما فقط آنهایی که این استعداد را با حفظ اخلاق به کار می‌گیرند، شایسته ماندگار شدن همیشگی را در ذهن ما دارند.

۴- کل زندگی در واقع یک رشته انتخاب است. ببینید که چه تعداد زیادی از مردم پیدا می‌شوند که در عادات روزانه‌شان به دام افتاده‌اند، آنها گیج و هراسناک و نامتمایز به نظر می‌آیند. برای یک زندگی بهتر باید شیوه زندگی‌مان را انتخاب کنیم.

گرچه ممکن است همیشه و همه جا حق انتخاب وجود نداشته باشد و این حق گاهی از ما سلب شود، اما اگر خوب به زندگی‌تان نگاه کنید می‌بینید که شما می‌توانسته‌اید در برهه‌هایی انتخاب‌های بهتری داشته باشید، اما به دلایلی خود را سرکوب کرده‌اید:
– انتخاب شیوه صرف کردن وقت آزادتان
– انتخاب داشتن زندگی‌ای سالم و رسیدن به تناسب اندام یا شکم‌پرست بودن
– انتخاب اینکه کار کنید یا به مسافرت بروید
– انتخاب اینکه محل زندگی خودتان را تغییر بدهید یا سال‌های سال با دریغ و درد در جایی که درکتان نمی‌کنند و به شعورتان توهین می‌کنند، زندگی کنید.
– انتخاب اینکه ظرفیت‌های فکری و استعدادهایتان را عملی کنید یا باعث هرز رفتن آنها بشوید و به کارهای تکراری غیرخلاق خو کنید.

بله! زندگی همه‌اش انتخاب است.

۵- واقعا دیوانگی است که یک کار را بارها و بارها تکرار کنید و انتظار نتایج متفاوتی داشته باشید.

ترجمه فارسی‌ این حرف این می‌شود «آزموده را آزمودن خطاست!»
این سخن بدیهی به نظر می‌رسد، اما در مقام عمل بیشتر مردم پیرامون ما هر روز به صورت‌های مختلف ابراز شگفتی می‌کنند که چرا با وجود اینکه رفتار و کاری را با پشتکار ادامه می‌دهند، تغییری مشاهده نمی‌کنند، سخن قصار دیگری وجود دارد که می‌گوید:

«جهان‌های نو وقتی زاده می‌شوند که طرح‌ها و قالب‌های کنونی در هم بشکنند.»

اگر یک جامعه به طرح‌ها، تفکرات و عادات قدیمی خود ادامه بدهد، نباید انتظار «تغییر» داشته باشد.

۶- دو شیوه برای گذران زندگی وجود دارد. اینکه تصور کنید هیچ معجزه‌ای وجود ندارد و اینکه هر چیزی را در حکم معجزه بپندارید.

زندگی ما ، خود یک معجزه تکراریست. ما به یاری حیات مدام و هماهنگ ۱۰۰ میلیارد سلول بدنمان در سیاره‌ای خُرد در پهنه گیتی که نظمی ظریف دارد، زندگی می‌کنیم. ما می‌توانیم با کالبدمان زیبایی را درک کنیم، تنفس کنیم، یک تماس محبت‌آمیز را احساس کنیم، گلی را ببوییم، فکر کنیم و دیگران را شفا بدهیم، پس زاویه دید خود را عوض کنید و به نیمه پر لیوان بنگرید.

_در پایان به سبک برخی نوشته‌های سایت‌ها و وبلاگ‌ها دوست دارم یک جایزه اضافی به شما بدهم…!

رئیس شرکت آمازون -جف بزوس:

افرادی که همیشه در طول زمان حق به آنها داده می‌شود، آنهایی هستند که به صورت پیوسته تفکرشان را تغییر می‌دهند. بزوس اصلا فکر نمی‌کند که ثبات فکری زیاد، خصیصه مثبتی باشد. او تصور می‌کند که اگر شما فردا ایده‌ای داشته‌ باشید که در تناقض با ایده امروزتان باشد، ذهن بیماری ندارید.

از دید او باهوش‌ترین آدم‌ها کسانی هستند که به طور پیوسته در شناختشان از پیرامون تجدید نظر می‌کنند و به مشکلاتی که قبلا تصور می‌شد که پاسخی واحد برای آنها یافته‌اند، دوباره نگاه می‌کنند. این افراد، به صورت پیوسته، از زوایای مختلفی به مسائل می نکرند، ایده‌های جدید مطرح می‌کنند، در «نباید»های خود تجدید نظر می‌کنند و شیوه تفکر خود را به چالش می‌کشند.

البته اینها به این معنی نیستند که شما نباید زاویه دید شکل‌گرفته و منسجمی داشته باشید، بلکه غرض این است که شما باید دیدگاه کنونی خود را یک دیدگاه ثابت و بدون تغییر در نظر نگیرید.

از این دید، آدم‌های لجوجی که همیشه بر زاویه دید خود اصرار دارند، آنهایی که محو جزئیات می‌شوند و نمی‌خواهند با فاصله گرفتن از رویدادها، زاویه دید گسترده‌تری پیدا کنند، آنهایی هستند که با گذشت زمان غلط بودن تفکرشان به تدریج به همه ثابت می‌شود.

ادامه مطلب / دانلود

جملات زیبا و گرانبها از اوشو

زمانی که تسلیم باشی؛ تمام هستی از تو حمایت می‌کند هیچ چیز با تو مخالف نخواهد بود، زیرا تو با هیچ چیز مخالف نیستی.

خودت را بپذیر؛ هر چه که هستی حتی اگر نقصی هم داری آن را بپذیر؛ تنها آن هنگام قادری دست از جنگ با خودت برداری و آسوده باشی.

زندگی یعنی آموختن صلح. صلح با دیگران نه، با خودت.

عشق یک تجربه هست، ولی زبان بسیار مکار است. پس مراقب زبانت باش.

سکوت را بر خودت تحمیل نکن. هیچ چیز را برخودت تحمیل نکن. شادی کن؛ آواز بخوان، بگذار ذهنت خسته شود. آنگاه رفته رفته لحظات کوچکی از سکوت و آرامش واردت می‌شود.

توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ‌ترین هنر جهان است.

اگر بتوانی دیگری را همانطور که هست؛ بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو واقعی است.

وقتی با عشق به دیگری بنگری؛ او والا می‌گردد و منحصر به فرد.

هرگاه عاشق باشی، احساس عجز کامل می‌کنی. درد عشق هم همین است. زیرا تو می‌خواهی هر کاری را برای معشوقت انجام دهی، اما می‌فهمی که کاری از دستت بر نمی‌آید. اما عشق یعنی همین که تمام فکرت؛ خدمت به دیگری باشد حتی اگر از عهده‌ات بر نیاید.

تو نمی‌توانی انسانی را تصاحب کنی، زیرا او یک شخص است. تصاحب فقط با اشیاء ممکن است. اگر هنوز به دنبال تصاحبی؛ عشق تو شهوت است.

اگر نتوانی با معشوقت ساکت بمانی؛ بدان که هنوز عاشق نشده‌ای.

تنها راه کسب عشق؛ از طریق همین عشق میسر می‌شود. هر چه بیشتر ایثار کنی؛ بیشتر می‌گیری.

والاترین انسان کسی هست که با عزمی شکست ناپذیر؛ انتخاب کند.

هر موجودی؛ یک سرود الهی است بی همتا؛ منحصر به فرد؛ تکرار نشدنی و غیر قابل مقایسه.

اگر بتوانی تماماً و یک دل عشق بورزی؛ از عمق دلت؛ زندگی تو سرشار از شادی و احساس می‌شود نه تنها برای خودت بلکه برای دیگران هم اصلاً تو برای دنیا برکت و نشاط خواهی شد.

اگر عشقی احساس نمی‌کنی؛ تظاهر نکن، سعی نکن نمایش بدهی که عاشقی حتی اگر خشمگینی بگو که خشمگین هستی و باش ولی حقیقی باش.

زندگی یک مسابقه و رقابت نیست پس دلیلی هم برای مقایسه خودت با دیگران وجود ندارد.

هیچکس نمی‌تواند تو را تغییر دهد. تنها خودت قادر به تغییر خودت هستی.

اصیل بودن و واقعی بودن نهایت زیبایی است.

اصیل بودن یعنی واقعی بودن خنده‌هایت، گریه‌هایت، نفرتت و عشقت و همه زندگیت باید واقعی باشد تا اصیل باشی.

آنان که طمع کارند؛ برای پر کردن احساس تهی بودنشان بارها و وزنه‌ها را با خود حمل می‌کنند.

ادامه مطلب / دانلود

جملات زیبا از بزرگان در مورد عشق

«آنجا که ازدواجی بدون عشق صورت گیرد، حتمأ عشقی بدون ازدواج در آن رخنه خواهد کرد.»
بنیامین فرانکلین

.

.

«در سقوط افراد در چاه عشق، قانون جاذبه تقصیری ندارد.»
آلبرت اینشتین

.

.

«آن‌گاه که عشق تورا می‌خواند، به‌راهش گام نه! هرچند راهی پرنشیب. آنگاه که تورا زیر گستره بال‌هایش پناه می‌دهد، تمکین کن! هرچند تیغ پنهانش جانکاه. آن‌گاه که باتو سخن آغاز کند، بدو ایمان آور! حتی اگر آوای او رؤیای شیرینت را درهم‌کوبد، مانند باد شرطه که بوستانی را.»
جبران خلیل جبران

.

.

«از پریدن‌های رنگ و از طپیدن‌های دل// عاشق بی‌چاره هرجا هست رسوا می‌شود»
ناشناس

.

.

«ازدواج وسیله‌ای است برای فرار از ترس تغییر، ازدواج وسیله‌ای است تا پیوند را تثبیت کنی. اما عشق چنان پدیده‌ای است که به محض تلاش برای تثبیت آن، خواهد مرد. ایستایی در عشق همان و نابودی عشق همان. عشق واقعی تنهایی را به یگانگی مبدل می‌سازد.»

اوشو

.

.

«از شبنم عشق خاکِ آدم گِل شد// صد فتنه و شور در جهان حاصل شد// سر نشتر عشق بر رگ روح زدند// یک‌قطره فروچکید، نامش دل شد»
افضل‌الدین کاشانی

.

.

«اگر ایجاد پیوند آزاد باشد، با آزادی همراه باشد، شادی از راه خواهد رسید، چون آزادی ارزش غایی است، چیزی از آن بالاتر نیست. اگر عشق تو سوی آزادی رهنمونت کند، عشق تو عین برکت است، و اگر سوی بردگی براندت نه برکت که لعنت است.»
اوشو

.

.

«اگر صد آب حیوان خورده باشی// چو عشقی در تو نبود مرده باشی»
وحشی بافقی

.

.

عاشقی پیداست از زاری دل// نیست بیماری، چو بیماری دل

مولوی

.

.
«بعضی اشخاص چنان به خود مغرورند که اگر عاشق بشوند به خود بیشتر عشق می‌ورزند تا به معشوق.»
فرانسوا لارشفوکو

.

.

«پاکشیدن مشکل است از خاک دامن‌گیر عشق// هرکه را چون سرو این‌جا پای در گل ماند، ماند»

صائب تبریزی

 .

.

«تا دوری نزدیک نتوانی بود. اگر همیشه دور بمانی، عشق خواهد مرد. اگر همیشه نزدیک بمانی، عشق خواهد مرد.»
اوشو

.

.

«ترجیح می‌دهم در آتش کین آن‌ها نابود گردم، تااین‌که بدون عشق تو تن به ذلت زندگی تسلیم کنم.»
ویلیام شکسپیر

.

.

«تجربه به ما میآموزد که عشق آن نیست که به هم خیره شویم؛ عشق آن است که هردو به یکسو بنگریم»
آنتوان دو سنت‌اگزوپری

ادامه مطلب / دانلود

اگر کسی را دوست داری !

شکسپیر : اگر کسی را دوست داری رهایش کن سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول برای تو نبوده.

دانشجوی زیست شناسی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … او تکامل خواهد یافت.

دانشجوی آمار : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر دوستت داشته باشد ، احتمال برگشتنش زیاد است و اگر نه احتمال ایجاد یک رابطه مجدد غیر ممکن است.

دانشجوی فیزیک : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن …اگر برگشت ، به خاطر قانون جاذبه است و اگر نه یا اصطکاک بیشتر از انرژی بوده و یا زاویه برخورد میان دو شیء با زاویه صحیح هماهنگ نبوده است.

دانشجوی حسابداری : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر برگشت ، رسید انبار صادر کن و اگر نه ، برایش اعلامیه بدهکار بفرست.

دانشجوی ریاضی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر برگشت ، طبق قانون 2=1+1 عمل کرده و اگر نه در عدد صفر ضربش کن.

دانشجوی کامپیوتر : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر برگشت ، از دستور کپی – پیست استفاده کن و اگر نه بهتر است که دیلیت اش کنی.

دانشجوی خوشبین : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن… نگران نباش بر می گردد.

دانشجوی عجول : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر در مدت زمانی معین بر نگشت فراموشش کن.

دانشجوی شکاک : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن …اگر برگشت ، از او بپرس ” چرا ” ؟

دانشجوی صبور : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن …اگر برنگشت ، منتظرش بمان تا برگردد.

دانشجوی شوخ طبع : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن …اگر برگشت ، باز هم به حال خود رهایش کن ، این کار را مرتب تکرار کن.

ادامه مطلب / دانلود

جملات قصار و بزرگ

برای زندگی فکر کنید غصه نخورید

روزی که به محتاجی کمک نکرده ایم بی تردید روزی از دست رفته است

خداوند نظر به قلب ها و نیات شما میکند نه به صورت های شما

از بغض و کینه در دلهایتان بپرهیزید

کسانی که در انتظار زمان نشسته اند زمان را از دست میدهند

عشق اجازه نمیدهد هیچ عیبی را ببینیم

3چیز پایدار نمیماند ،مال بی تجارت،علم بی بحث و ملک بی سیاست

هر چیزی بنا به دلایلی رخ میدهد چیزی به اسم اتفاق و شانس وجود ندارد

علاقه به دنیا غم و اندوه را زیاد و شکم پرستی دل را سخت می کند

هر گاه تسلط یافتی با مدارا عمل کن

مصیبت یکی است بیتابی آن را دو چندان میکند.

چه بسا ملامت شده ای که گناه ندارد

غصه میخورم که کفش ندارم یکی را دیدم که پا نداشت

مهم نیست که از کجا شروع میکنی ، مهم این است که تا کجا پیش بروی

عشق تنها مرضی است که بیمار از بودن آن لذت می برد

عشق یعنی مستی و دیوانگی-عشق یعنی با جهان بیگانگی

با داشتن اراده قوی مالک همه چیز هستید

انسان آفریننده سرنوشت خویش است

خدمت به خلق وظیفه نیست بلکه وظیفه است

حسود را با نیکی به او تنبیه کنید

کسی که گمانش بد باشد باطنش بد میشود

آنچه بیش از هر چیز با موفقیت و خوشبختی همسویی دارد خوش بینی است

به جای اینکه تاریکی را نفرین کنی شمعی روشن کن

هر گاه بتوانیم بعد از هر شکست لبخند بزنیم شجاع خواهیم بود.

استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد.

بی مصرفترین روزها روزی است که در آن نخندیده باشید

شادمانی وظیفه ماست.

پر حرفی و پر گویی مجال تفکر را از انسان میگیرد

هر گاه دیدید کسی به موفقیتی رسیده است که شما نرسیدهاید بدانید او کارهایی کرده است که شما نکرده اید

شاد و خندان باشید و از بی حوصلگی و گوشه گیری بپرهیزید

کسی را که به تو نیازمند نیست اما دوستت دارد از دست مده

ما نهایت تلاش را میکنیم تا حقیقت را نادیده بگیریم ولی حقیقت می ماند

زندگی بیرونی شما بازتاب زندگی درونی شماست

بسیاری از سخنها از تیر نافذترند

آن قدر شکست بخور تا راه شکست دادن را بیاموزی

با تمام قدرت با افکار منفی مقابله کن

بدترین مردم کسی است که مردم از ترس او از او دوری کنند

برای اندرز خوب قیمتی نیست

پرواز را به خاطر بسپارید ، پرنده مردنیست

قلب انسان حرم خداست غیر خدا را در آن جای ندهید

یگانه راه دوست یابی آن است که در اظهار دوستی پیش قدم شوی

وقتی که تو نیستی رودخانه ای از غم و اندوه در رگ های من جاری است

لبخند زیبا ترین و ارزان ترین آرایش چهره است

در زندگی امید را از کسی سلب نکن شاید تنها چیزی باشد که دارد

شیطان شما را از فقر میترساند و به کار زشت وا میدارد

کسی آمدن عشق را نمی بیند اما از رفتنش همه خبردار می شوند

ادامه مطلب / دانلود

سخنان و جملات آموزنده از لئوناردو داوینچی

سخنان آموزنده از لئوناردو داوینچی

من از سودمند بودن دست نمی کشم.
.
.
.
می توان در هر زمینه ای کسب دانش کرد.
.
.
.
عشق سرشار در صورتی به وجود می آید که از آنچه دوست دارید،آگاهی فراوان داشته باشید.
.
.
.
درست همان گونه که اگر آهن را بکار نگیریم، زنگ می زند، همان گونه که آب راکد می گندد و یا به هنگام سرما یخ می بندد، اگر از آگاهی و مغز خود بهره نگیریم، آن را از دست می دهیم.
.
.
.
همان گونه که روز خوب، خواب خوش در پی دارد، زندگی هم اگر به خوبی سپری شود، مرگی آمرزیده در پی خواهد داشت.
.
.
.
سرشت آدمهای خوب، گرایش به دانستن است.
.
.
.
پرها می توانند انسانها را مانند پرندگان به پرواز درآورندو به سوی بهشت ببرند. این از ادبیاتی است که با قلم پرهایشان نوشته شده است.
.
.
.
سبب اندوه است که اشخاص در حد میانه نیز به حواس خود توجه نمی کنند. نگاه می کنند، ولی نمی بینند، گوش می دهند، ولی نمی شنوند، لمس می کنند، ولی احساس نمی کنند، غذا می خورند، ولی مزه ی آن را حس نمی کنند.
.
.
.
والا ترین لذت بر این پایه است: لذت درک و شناخت.
.
.
.
نگذارید خشم و بدخواهی شما سبب نابودی زندگی شود؛ زیرا کسی که به زندگی ارج ننهد، خود، شایسته ی آن نیست.
.
.
.
انسانها هرچه حساس تر باشند، رنج بیشتری می کشند.
.
.
.
اندیشه ها به سوی امید می چرخند.
.
.
.
دشواری ها نمی توانند مرا شکست دهند. هر مشکلی در برابر اراده ی بی چون و چرای من تسلیم می شود.
.
.
.
بازدارنده ها و دشواریها، کمر مرا خم نمی کند.
.
.
.
توانمندی و قدرتِ هنر از محدودیت زاده می شود و در آزادی می میرد.
.
.
.
انسانها به نسبت ظرفیتی که برای کسب تجربه دارند عاقل به شمار می روند. کسانی خوشبخت هستند که از تجربه ی دیگران استفاده می کنند و تجربه ی دیگران را دوباره تجربه نمی کنند.
.
.
.
آرزو کردن شرط نیست، شرط تحقق آرزو است.
.
.
.
نقاش باید نهانخانه داشته باشد؛ زیرا هنگامی که در نهانخانه با خود هستید، خودتان هستید و هنگامی که همراه با شخص دیگری هستید، نیمی از خودتان می باشید.
.
.
.
تنها سخنگوی جهان طبیعت، آزمایش است، پس باید همیشه به تجربه پرداخت و هرکار را به هزار شکل آزمود.
.
.
.
اگر پیوسته و بدون درنگ کار کنید، توان داوری خود را از دست می دهید.
.
.
.
آنچه را نقاشی می کنید باید بشناسید و از آن، آگاهی کافی داشته باشید.
.
.
.
ثابت ماندن در یک جا سبب از دست رفتن قوه ی ادراک شما می شود. اندکی فراتر بروید تا چیزهای دیگری را نیز ببینید که در آنها نبود سامان و تناسب، قابل مشاهده است.

ادامه مطلب / دانلود
صفحه 3 از 4«... قبلی 234 بعدی
css.php