حکایت های گلستان سعدی: باب ششم، حکایت 7: توانگر بخیل
ثروتمندى بخیل، داراى یک پسر بیمار و رنجور بود، خیرخواهان به او گفتند: مصلحت آن است که براى شفاى پسرت، ختم قرآن کنى ( یکبار قرآن را از آغاز تا پایان بخوانى ) یا قربانى کنى، و با ذبح گوسفند و یا شتر، گوشت آنها را صدقه بدهى. ثروتمند بخیل، …
ثروتمندى بخیل، داراى یک پسر بیمار و رنجور بود، خیرخواهان به او گفتند: مصلحت آن است که براى شفاى پسرت، ختم قرآن کنى ( یکبار قرآن را از آغاز تا پایان بخوانى ) یا قربانى کنى، و با ذبح گوسفند و یا شتر، گوشت آنها را صدقه بدهى. ثروتمند بخیل، اندکى در فکر فرو رفت و سپس سر برداشت و گفت: ختم قرآن ترک شده که در دسترس ما است، بهتر از قربانى از گله اى است که در محل دور است.
صاحبدلى سخن او را شنید و گفت: او از این رو ختم قرآن را برگزید که قرائت آن کار زبان است و زحمت و هزینه اى ندارد، ولى زر (طلا) به جان بسته است، و دل برداشتن از آن، دشوار خواهد بود.
گرش همراه بودى دست دادن
ورالحمدى بخوانى، صد بخوانند (1)
1- یعنى: سر بر خاک نهادن براى عبادت، اگر با دست کرم و گشوده همراه نباشد، حیف و باعث افسوس است، اما بعضى براى دادن یک دینار مانند الاغ در گل بمانند، ولى اگر از آنها قرائت حمد را بخواهى، صد بار آن را بخوانند
پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»