حکایت های گلستان سعدی: باب سوم، حکایت 20 – قسمت و اجل
صیادى ناتوان، تور صید ماهى را به آب افکند، تا ماهى بگیرد. ماهى نیرومند و بزرگى به داخل تور افتاد، نیروى ماهى بر نیروى صیاد بیشتر بود، بطورى که آن ماهى، تور را از دست صیاد کشید و ربود و رفت، همچون بچه اى که هر روز به کنار رود …
صیادى ناتوان، تور صید ماهى را به آب افکند، تا ماهى بگیرد. ماهى نیرومند و بزرگى به داخل تور افتاد، نیروى ماهى بر نیروى صیاد بیشتر بود، بطورى که آن ماهى، تور را از دست صیاد کشید و ربود و رفت، همچون بچه اى که هر روز به کنار رود مى رفت و آب مى آورد، ولى این بار رفت، و آب رودخانه او را با خود برد.
جوى آب آمد و غلام ببرد
ماهى این بار رفت و دام ببرد
صیادان دیگر افسوس خوردند و آن صیاد را سرزنش کردند که: چنین شکار بزرگى به دام تو افتاد ولى نتوانستى آن را نگهدارى. صیاد گفت: اى دوستان! چه مى توان کرد؟ این ماهى، روزى من نبود، و هنوز اجلش فرا نرسیده بود، آرى صیاد بى روزى، در رودخانه توان صید کردن ندارد، و ماهى اجل نرسیده، در بیرون از آب، جان ندهد.
پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»