حکایت های گلستان سعدی: باب سوم، حکایت 7 – ترک ذلت زیر بار قرض رفتن
در شهر واسط (بین کوفه و بصره) چند نفر پارسا از بقالى نسیه برده بودند و مبلغى بدهکار او بودند. بقال پى در پى از آنها مى خواست که بدهکارى خود را بپردازند، و با آنها برخورد خشن مى کرد و با سخنان دشت، حق خود را مطالبه مى نمود، …
در شهر واسط (بین کوفه و بصره) چند نفر پارسا از بقالى نسیه برده بودند و مبلغى بدهکار او بودند.
بقال پى در پى از آنها مى خواست که بدهکارى خود را بپردازند، و با آنها برخورد خشن مى کرد و با سخنان دشت، حق خود را مطالبه مى نمود، آنها از خشونت هاى بقال ناراحت بودند، ولى بر اثر تهیدستى چاره اى جز صبر و تحمل نداشتند.
در این میان، صاحبدلى گفت: وعده دادن نفس به غذا آسانتر از وعده دادن پول به بقال است (یعنى به شکم خود در مورد غذا وعده امروز و فردا بده، و خود را بدهکار بقال ننما، که وعده به شکم آسان است و وعده به بقال سخت مى باشد.)
کاحتمال جفاى بوابان
که تقاضاى زشت قصابان (1)
1- یعنى: بریدن امید، و دل کندن از نیکى بزرگان بهتر از تحمل جفاى دربانان آنها است، بردبارى و تحمل در آرزوى گوشت، بهتر از گوشت خریدن نسیه و گرفتار شدن به وام خواهى زشت قصابان است.
پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»