حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 22 – گله از عیب جویى مردم
لطف و کرم الهى باعث شد که گم گشته و گمراه شده اى در پرتو چراغ توفیق به راه راست هدایت شد و به مجلس حق پرستان راه یافت و به برکت وجود پارسایان پاک نهاد و باصفا، صفات زشت اخلاقى او به ارزشهاى عالى اخلاقى تبدیل گردید و دست …
لطف و کرم الهى باعث شد که گم گشته و گمراه شده اى در پرتو چراغ توفیق به راه راست هدایت شد و به مجلس حق پرستان راه یافت و به برکت وجود پارسایان پاک نهاد و باصفا، صفات زشت اخلاقى او به ارزشهاى عالى اخلاقى تبدیل گردید و دست از هوا و هوس کوتاه نمود، ولى عیبجوها در غیاب او همچنان بد مى گفتند و اظهار مى کردند که فلانى به همان حال سابق است، نمى توان به زهد و اطاعت او اعتماد کرد.
به عذر و توبه توان رستن از عذاب خداى
ولیک مى نتوان از زبان مردم رست
او طاقت زخم زبان مردم نیاورد و نزد یکى از فرزانگان عالیقدر رفت و از زبان دراز و بدگویى مردم گله کرد.
آن فرزانه عالیقدر به او گفت: شکر این نعمت چگونه مى گزارى که تو بهتر از آن هستى که مردم مى پندارند.
عیب جویان من مسکینند؟
گه به بد خواستنم بنشینند
به که بد باشى و نیکت بینند
لیکن در مورد خودم همه مردم کمال حسن ظن را نسبت به من دارند و بنده سراپا تقصیر مى باشم. سزاوار است که من بیندیشم و اندوهگین شوم، تو چرا؟
تا عیب نگسترند ما را
داناى نهان و آشکارا
پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»