کد خبر : 226598 تاریخ انتشار : پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۹۵ - ۱۴:۵۸

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 22 – گله از عیب جویى مردم

لطف و کرم الهى باعث شد که گم گشته و گمراه شده اى در پرتو چراغ توفیق به راه راست هدایت شد و به مجلس حق پرستان راه یافت و به برکت وجود پارسایان پاک نهاد و باصفا، صفات زشت اخلاقى او به ارزشهاى عالى اخلاقى تبدیل گردید و دست …

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 22 – گله از عیب جویى مردم

لطف و کرم الهى باعث شد که گم گشته و گمراه شده اى در پرتو چراغ توفیق به راه راست هدایت شد و به مجلس حق پرستان راه یافت و به برکت وجود پارسایان پاک نهاد و باصفا، صفات زشت اخلاقى او به ارزشهاى عالى اخلاقى تبدیل گردید و دست از هوا و هوس کوتاه نمود، ولى عیبجوها در غیاب او همچنان بد مى گفتند و اظهار مى کردند که فلانى به همان حال سابق است، نمى توان به زهد و اطاعت او اعتماد کرد.

به عذر و توبه توان رستن از عذاب خداى

ولیک مى نتوان از زبان مردم رست

او طاقت زخم زبان مردم نیاورد و نزد یکى از فرزانگان عالیقدر رفت و از زبان دراز و بدگویى مردم گله کرد.

آن فرزانه عالیقدر به او گفت: شکر این نعمت چگونه مى گزارى که تو بهتر از آن هستى که مردم مى پندارند.

چند گویى که بداندیش و حسود

عیب جویان من مسکینند؟

که به خون ریختنم برخیزند

گه به بد خواستنم بنشینند

نیک باشى و بدت گوید خلق

به که بد باشى و نیکت بینند

لیکن در مورد خودم همه مردم کمال حسن ظن را نسبت به من دارند و بنده سراپا تقصیر مى باشم. سزاوار است که من بیندیشم و اندوهگین شوم، تو چرا؟

در بسته به روى خود ز مردم

تا عیب نگسترند ما را

در بسته چه سود و عالم الغیب

داناى نهان و آشکارا

پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»

به این پست امتیاز دهید
دسته بندی : ادبیات و مذهب ، داستان کوتاه و بلند بازدید 453 بار
دیدگاهتان را بنویسید

css.php