کد خبر : 180795 تاریخ انتشار : شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۱

آیا شما معتاد هستید؟!

[box type=”shadow” align=”” class=”” width=””]تماشای تلویزیون هم دارای نشانه‌های یک رفتار اعتیادی است! بدین معنی که وقتی معتاد به تلویزیون را از تماشای آن محروم می‌کنیم، نشانه‌های محرومیت ظاهر می‌شود.[/box] اعتیاد جنسی در هر جامعه‌ای افردی وجود دارند که چنان مجذوب فعالیت‌های جنسی‌اند که زندگیشان دچار اختلال می‌شود. برای این …

آیا شما معتاد هستید؟!

[box type=”shadow” align=”” class=”” width=””]تماشای تلویزیون هم دارای نشانه‌های یک رفتار اعتیادی است! بدین معنی که وقتی معتاد به تلویزیون را از تماشای آن محروم می‌کنیم، نشانه‌های محرومیت ظاهر می‌شود.[/box]

اعتیاد جنسی

در هر جامعه‌ای افردی وجود دارند که چنان مجذوب فعالیت‌های جنسی‌اند که زندگیشان دچار اختلال می‌شود. برای این افراد عمل جنسی، فرار از تألم‌های احساسی و جسمانی محسوب می‌شود. در اغلب مواقع، معتاد به عمل جنسی می‌خواهد (در واقع نیاز دارد) که او را دوست بدارند، اما از آنجا که خود را از این مهم محروم می‌بیند راه دیگری را انتخاب می‌کند و می‌خواهد دست‌کم در هنگام عمل جنسی مورد مهر و محبت واقع شود. برای افرادی که عمل جنسی را برای گریز از ناراحتی و تألم انتخاب می‌کنند تن دادن به اقدام جنسی، اقدامی‌ آرامش‌بخش است و این نیاز شدید، هیچ ارتباطی با قدرت بالای جنسی یا نظایر آن ندارد.

ایجاد تجربه لذت بخش موثرتر

هر کاری که می‌کنیم و یا به هر چه می‌اندیشیم در سلول‌های ما میلی ایجاد می‌کند که نمی‌توان آن را پاک کرد. بنابراین برای درمان اعتیاد نباید خاطره یا امیال مرتبط با رفتار اعتیادی را محو کنیم، بلکه می‌بایست بر این هدف متمرکز شویم که احساسات بسیار مثبتی در فرد معتاد ایجاد کنیم که وسوسه‌های اعتیاد را تحت‌الشعاع خود قرار دهد و از قدرت آنها بکاهد. یعنی فرد معتاد جدا از تجربه‌ی مواد مخدر، تجربه‌ی لذت‌بخش دیگری داشته باشد که بتواند به آن رجوع کند و در پرتو تماس با آن و لذت و رضایت ناشی از آن، به نیروی قدرتمندی برای بهبود خویش دست یابد. به همین دلیل، درمان با این روش، بر ایجاد یا احیای احساسات مثبت در فرد معتاد متمرکز است و البته احیای چنین احساساتی ممکن نیست مگر آن که فرد به خودشناسی و شناخت نسبتاً دقیق‌تری از شادی، رضایت و سرور، دست یافته باشد.

اعتیاد به خرید کردن

حتما شنیده‌اید افرادی هستند که غم و ناراحتی درونی و حتی افسردگی خود را با خرید کردن زیاده از حد پنهان می‌‌کنند. چون خرید کردن هرگز نمی‌تواند برای افسردگی‌ها و سرخوردگی‌‌های این افراد راه حل یا درمان محسوب بشود، به مرور زمان ناچار می‌‌شوند دوز آن را بالا و بالا‌تر ببرند، یعنی ناچار می‌‌شوند بیشتر و بیشتر وقت برای خرید‌‌های غیر ضروری و غیر لازم بگذارند و خود را مشغول کاری کنند که جز ضرر زدن به اقتصاد خانواده نتیجه‌ای ندارد. چنین افرادی هر روز فروشگاه‌ها، پاساژها و خیابان‌ها و مراکز خرید را گز می‌‌کنند و هر چیزی که می‌‌توانند می‌‌خرند. غافل از این که این همه خرید هرگز نمی‌تواند روح و روان آنها را آرام کند. آنها هرروز بیمارتر، افسرده‌تر و دلتنگ‌تر می‌‌شوند و منزل آنها هم هر روز انباشته‌تر و نامرتب‌تر.

اعتیاد به کار

این اعتیاد مسلماً با اعتیادی نظیر اعتیاد به الکل بسیار متفاوت است. معتادین به کار، همه‌ ساعات و کل روز خود را صرف کار می‌کنند و به این ترتیب با دلیل موجهی از اطرافیان خصوصاً افراد خانواده خود غافل می‌شوند. در واقع اعتیاد به کار، برای آنها اقدامی‌ مؤثر برای فاصله گرفتن از دیگران است. کسی که معتاد به کار است سرمایه‌گذاری سنگینی در کارش می‌کند و نشان می‌دهد که برای او کار جدی است و او هم در کارش جدی است و به همین دلیل باید از جانب دیگران کاملاً جدی گرفته شود، اما در حقیقت، کار پوششی است برای فرار از مسؤولیت‌هایی که او نمی‌تواند و نمی‌خواهد با آنها روبه رو شود! برای چنین افرادی کار بیشتر جنبه پناهگاهی را دارد که از مسئولیت‌ها و نقش‌هایی که در قبال دیگران دارند به دلایل به ظاهر موجهی فاصله بگیرند.

اعتیاد به تلویزیون و چیز‌های دیگر

دلایلی در دست است که نشان می‌دهد تماشای تلویزیون هم دارای نشانه‌های یک رفتار اعتیادی است! بدین معنی که وقتی معتاد به تلویزیون را از تماشای آن محروم می‌کنیم، نشانه‌های محرومیت ظاهر می‌شود. در یک بررسی مشخص گردید که مانند هروئین، وقتی اشخاص بسیار معتاد به تماشای تلویزیون، از آن محروم شدند، آثار محرومیت نظیر پرخاشگری، اضطراب، افسردگی، ناتوانی در کنار آمدن با اوقات بیکاری و احساس گناه، ۵ تا ۷ روز بعد به شدت در آنها نمایان شد. در اکثر موارد نیاز به تماشای افراطی تلویزیون، ناشی از احساس تنهایی و محرومیت در زندگی است، نکته‌ای که از نظر خود فرد در اغلب موارد پنهان می‌ماند!

غیر از این اعتیادها، موارد دیگری هم وجود دارند که به ظاهر مخدر نیستند اما فرد دانسته یا ندانسته به آنها معتاد می‌شود. برای مثال، قهوه در حال حاضر در شمار مواد ممنوعه‌ مصرفی نیست، در حالی که مصرف زیاد آن می‌تواند مسایل جسمانی و حتی احساسی شدیدی ایجاد کند. بالزاک، نویسنده معروف فرانسوی در اثر اعتیاد به قهوه از دنیا رفت. عادت او به قهوه چنان زیاد و مخرب شده بود که آن را به صورت سوپ غلیظ می‌خورد! برخی افراد هم به چای اعتیاد دارند و اگر سر ساعت خاصی چای ننوشند دچار سردرد و بی‌حوصلگی می‌شوند! اعتیاد به فوتبال و اینترنت نیز (خصوصآً در مورد پسران نوجوان) از دیگر انواع اعتیاد است. پس همانطور که می‌بینیم بسیاری از ما در سطوح کم یا زیاد معتادیم. اما ببینیم چه می‌شود که نوع یا درصدی از اعتیاد، دامن‌گیر بسیاری از ما می‌گردد؟

به این پست امتیاز دهید
دسته بندی : اسلاید ، روانشناسی ، سبک زندگی بازدید 159 بار
دیدگاهتان را بنویسید

css.php