چگونه انسان شادی شدم
طی این سالها، خیلیها از من پرسیدهاند چطور میتوانم همیشه شاد و خوشحال باشم. بعداز فوت پدرم وقتی که ۱۹ سال داشتم، و زمانیکه در۲۲ سالگی درآستانه طلاق بودم، اطرافیانم میگفتند هرگز حدس نمیزدند که زندگیم چگونه است، چون همیشه لبخند میزدم. چیزی را که میخواهید، به وضوح مجسم کنید …
طی این سالها، خیلیها از من پرسیدهاند چطور میتوانم همیشه شاد و خوشحال باشم. بعداز فوت پدرم وقتی که ۱۹ سال داشتم، و زمانیکه در۲۲ سالگی درآستانه طلاق بودم، اطرافیانم میگفتند هرگز حدس نمیزدند که زندگیم چگونه است، چون همیشه لبخند میزدم.
چیزی را که میخواهید، به وضوح مجسم کنید و تغییر فوری در احساستان را ببینید. من فهمیدم، متکی به نفس بودن و به دیگران یاد دادن اینکه چطور در هر شرایطی متکی به نفس باشند، یکی از بزرگترین استعدادهای من است. برای همین دوست دارم از من بپرسند که چگونه تا این حد سرزنده و بشاش هستم. چون جواب خیلی کوتاه آن این است : بشاش نیستم! بعضی از روزها آنقدر احساس ناتوانی و سراسیمگی میکنم که فقط میخواهم دست از همه چیز بکشم.
اما یکی از دلایلی که بهطور کلی خیلی شاد و سرحالم این است که به افکار منفیام اجازه نمیدهم مدت طولانی مرا تحت کنترل بگیرند. دراعماق وجودم میدانم هرچیزی که زجرم میدهد درنهایت آن را پشت سر خواهم گذاشت. همچنین چند ترفند هم بلدم که به من اطمینان میدهد مسیر احساساتم درست است. این ترفندها من را با کیفیت بالایی از لذت و عشقی که میخواهم بخشی از دنیا باشد، هماهنگ و موافق نگه میدارد.
مطمئن میشوم که وقت آزادم با کارهایی که عاشقشان هستم پُر میشود
ذهنی که به اندازه کافی از آن کار نکشیده شده باشد، ذهن شادی نیست. من هر روز به خودم اطمینان میدهم که همیشه درحال کارکردن روی پروژههای متعددی هستم که به من انگیزه و رشد میدهد. به جز روزهای با ارزش تعطیلی، سرم بسیار شلوغ است و همین فرصت کمی برای زیاد فکر کردن به من میدهد.
تاجایی که میتوانم به دیگران انرژی میدهم
قدرشناسی و ارادت به دیگران، لذت فراوانی به من میدهد، باعث میشود دیگران احساس خاصی داشته باشند ، محبت را هرجایی که میروم منتشر میکنم. امتحان کنید! تا به حال نشده که اینکار به من روحیه ندهد، ما هرچیزی را که میدهیم، به دست میآوریم.
چیزی را که میخواهم تجسم میکنم و رویش متمرکز میشوم
ذهن من به آسانی میتواند به “بدترین حالت ممکن” تغییر پیدا کند مگر اینکه باهشیاری افکار منفی را برانم. من دائم به خودم دلیل کارهایم و چیزی را که به دنبالش هستم یادآوری میکنم. چیزی را که در جستجویش هستید به روشنی تجسم کنید و تغییر فوری در احساستان را ببینید. تصور و تجسم همچنین به شما خلاقیت شگفتانگیزی میدهد تا دست به عمل زده و رویاهایتان را به واقعیت تبدیل کنید.
خواستهام را میگویم و احساس گناه هم نمیکنم
خواستهام چه یک میز بهتر در رستوران سنترال پارک باشد و چه میزان درخواستی برای کارهای مختلف، مطرح کردن چیزی که میخواهم، به من این اطمینان را میدهد که جرات، آزادی و اعتبار را حس کنم. فرونشاندن خواستههایتان مانند مصرف داروی ضعیف کننده است. تنها راهش، شناخت و تعیین چیزهایی هستند که برایتان اهمیت دارند، به خودتان اجازه دهید تا بدانید لایقش هستنید و به خودتان بابت خواستن خواستههایتان افتخار کنید. من مرتبا از خودم میپرسم ” من واقعا چه میخواهم؟ ” و اجازه میدهم قلبم هدایتم کند.
به این فکر میکنم که در گذشته بابت زندگی که الان دارم چقدر میتوانستم شاد باشم
۵ یا ۱۰ سال پیش اگر کسی به من میگفت، زندگی که الان دارم را خواهم داشت، بی نهایت خوشحال میشدم. مطمئنم خیلی از شما همیم احساس را نسبت به جایی که الان هستید دارید. مرتب به خودم یادآوری میکنم حین اینکه همیشه برای رسیدن به اهداف جدید تلاش خواهم کرد، درزمان حال هم به بهترین شکل ممکن عمل میکنم.
هر روز ، از چیز جدیدی برای انگیزه گرفتن استفاده میکنم
اگر روزی را از دست بدهم، برایم مهم است. موزیک گوش میدهم، کتاب میخوانم، و به وب سایتهای الهام بخش سر میزنم. الهام بخشی و انگیزه بیرونی، الهام درونی را تا حد فراوانی تغذیه و تقویت میکند. من نمیتوانم بدون آن زندگی کنم.
لیست سادهای است اما برای من کاربرد دارد، شما برای شاد ماندن چه میکنید؟ دوست دارم توصیههای شما را بشنوم!